شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#ایران#اروپا

دیپلمات بریتانیایی مستقر در تهران، بهمن ۵۷: من واقعا نگران آینده‌ی ایران نخواهم بود/ خداوند بی‌بی‌سی را حفظ کند

دیپلمات بریتانیایی مستقر در تهران، بهمن ۵۷: من واقعا نگران آینده‌ی ایران نخواهم بود/ خداوند بی‌بی‌سی را حفظ کند

من واقعا نگران آینده‌ی کشور نخواهم بود: در حقیقت فکر می‌کنم با گذشت زمان ایران حتما می‌تواند جایی معتدل‌تر و معقول‌تر باشد. عنوان حاکمیت روشن‌بینانه‌ی اسلامی مرا نمی‌ترساند – اگر چنین چیزی وجود داشته باشد./ با این حال، شاید فقط اروپا بتواند از این رویدادها بهره‌مند شود – فرانسه، آلمان، حتی بریتانیای پیر راه‌گم‌کرده، مظنون و مورد اعتماد هستند، مورد نفرت و علاقه هستند، شاید به خاطر سیاست و شاید به خاطر افسانه‌هایی که ندرتا صحت دارند. خداوند بی‌بی‌سی را حفظ کند – و دیپلماسی بی‌سروصدایی را که اوئن [وزیر وقت امور خارجه‌ی بریتانیا] عاقلانه پشت آن پناه گرفته است.

به گزارش خبرآنلاین،‌ دزموند هارنی یک دیپلمات بریتانیایی بود که در هنگامه‌ی روزهای پرماجرا و تاریخ‌ساز انقلاب ایران حضور داشته و همه‌ی آن‌چه را در پایتخت ایران می‌گذشته به چشم دیده است. او در سال ۱۹۵۷ در دانشکده‌ی مطالعات خاوری و آفریقایی بریتانیا شاگرد آن لمبتون پژوهشگر پرآوازه‌ی تاریخ و فرهنگ ایران شد و پس از تکمیل دوره‌اش مامور خدمت در سفارت بریتانیا در تهران. دو دوره در این سفارتخانه مشغول به کار بود: نخست به عنوان تحلیل‌گر و با فاصله‌ای تقریبا ده‌ساله به عنوان دبیراول. در سال ۵۷ و در آستانه‌ی انقلاب ایران سالیانی بود که ظاهرا از کسوت دیپلمات درآمده بود و مدیریت شعبه‌ی تهران بانک گرنفل را بر عهده داشت؛ اما گفته می‌شود که در این دوره نیز جزو وابستگان اطلاعاتی سفارت بریتانیا در ایران بوده است. به هر روی هارنی در این مقطع به فکر می‌افتد که مشاهداتش از تحولات ایران را ثبت کند. این نوشته‌ها حدود بیست سال بعد به مناسبت بیستمین سال‌گرد انقلاب اسلامی ایران به صورت کتاب و با عنوان «رو در ایران منتشر می‌شود. ماجرای انتشار آن هم به نوشته‌ی کاوه باسمنجی مترجم کتاب این‌گونه بوده که سال ۱۳۷۷ مرحوم صادق سمیعی مدیر وقت انتشارات کتابسرا پیشنهاد ترجمه‌ی این کتاب را به وی می‌دهد و اصرار می‌کند که نوشته‌های آن بی‌ هیچ کم و کاستی به فارسی برگردد. و نهایتا کتاب بعد از چند ما با کپیِ [فکس‌شده‌ی] اجازه‌ی کتبی نویسنده بی‌ذره‌ای تغییر در همان سال با عنوان «روحانی و شاه» منتشر می‌شود. حالا امسال پس از گذشت دو دهه نشر «بایگانی» این کتاب را با همان عنوان اما صفحه‌آرایی و تصاویری نو بار دیگر به علاقه‌مندان تاریخ معاصر ایران عرضه کرده است. گفتنی است به جز این کتاب، هارنی در ۱۵ اکتبر ۱۹۸۵ نیز با حبیب لاجوردی نیز در پروژه‌ی تاریخ شفاهی هاروارد گفت‌وگو کرده است که متاسفانه این گفت‌وگو هنوز به فارسی برگردانده نشده است - هارنی در سال ۲۰۰۰ از درگذشت. خبرآنلاین به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامی از امروز طی چند قسمت روزنوشت‌های روزهای آخر این شاهد عینی انقلاب را به نقل از چاپ اخیر کتاب یادشده (بایگانی، ۱۴۰۲) منتشر خواهد کرد که در ادامه نخستین بخش آن را (ص ۲۵۱-۲۵۴) خواهید خواند:

اینک گروه‌های مارکسیست ضد مذهبی قدرت‌نمایی می‌کنند و درگیری‌ها بالا می‌گیرند. دختران بی‌حجاب دست در دست رفقای‌شان می‌گذارند (گزارش شده که در مبارزه‌های چریکی چند سال اخیر همیشه نسبت بالایی از زنان فعالانه شرکت داشته‌اند). ارتش سردرگم و از هم پاشیده می‌نماید. به‌سختی قادر به یک اقدام قاطع است. و اگر ارتش قدرت را در دست داشت چه می‌کرد؟ قبلا در زمان ازهاری شاهد این بوده‌ایم،‌ ولی شاه در آن هنگام دست و پای همه را بسته بود.

دومین توفان زمستانی از راه رسید و برف بی‌وقفه می‌بارد، اما هیچ چیز نمی‌تواند انتظار بازگشت آقا را سرد کند. تب به اوج خود می‌رسد. از دیدگاه تاریخی از روز ورود شارل دوگل به خیابان شانزه‌لیزه در سال ۱۹۴۴ چیزی شبیه به این اتفاق نیفتاده است.

هم‌چنان‌که آیت‌الله خمینی و یارانش اعلامیه‌های بیش‌تر و بیش‌تری صادر می‌کنند،‌ تصور من از هدف محسوس آن‌ها، برنامه‌ی آن‌ها، و میانه‌روی اساسی آن‌ها مستحکم‌تر می‌شود. اگر آنان بتوانند همبستگی میلیونی‌ای را که برانگیخته‌اند، حفظ کنند (این همبستگی را اسلام محافظت خواهد کرد)‌ و آدم‌های مناسبی برای اجرای سیاست‌های‌شان پیدا کنند،‌ من واقعا نگران آینده‌ی کشور نخواهم بود: در حقیقت فکر می‌کنم با گذشت زمان ایران حتما می‌تواند جایی معتدل‌تر و معقول‌تر باشد. عنوان حاکمیت روشن‌بینانه‌ی اسلامی مرا نمی‌ترساند – اگر چنین چیزی وجود داشته باشد.

من هنوز معتقدم که روس‌ها عقب کشیده‌اند، و نشانه‌هایی از تخلیه‌ی ساکنان روستاهای مرزی این دیدگاه را تقویت می‌کند که روس‌ها از احتمال بروز یک جهاد مذهبی و تجدید حیات اسلام در مناطق فارسی و آذری‌زبان مناطق آسیای مرکزی بیمناک هستند.

ما نمی‌توانیم ناظر علائمی از تجدید حیات گسترده‌ی هویت و فرهنگ اسلامی بر پایه‌ی ثروت نوین نفت باشیم و این تجدید حیات را تماس روزافزون با یک فرهنگ بیگانه‌ی اساسا غربی [و نیز روسی] تحریک خواهد کرد. پاکستان، ترکیه و حتی مصر، خود عربستان سعودی و البته لیبی و فلسطینی‌ها همه نشانه‌هایی از این تجدید حیات را بروز می‌دهند.

با این حال، شاید فقط اروپا بتواند از این رویدادها بهره‌مند شود – فرانسه، آلمان، حتی بریتانیای پیر راه‌ گم‌کرده، مظنون و مورد اعتماد هستند، مورد نفرت و علاقه هستند، شاید به خاطر سیاست و شاید به خاطر افسانه‌هایی که ندرتا صحت دارند. خداوند بی‌بی‌سی را حفظ کند – و دیپلماسی بی‌سروصدایی را که اوئن [وزیر وقت امور خارجه‌ی بریتانیا] عاقلانه پشت آن پناه گرفته است (درست برعکس کارتر که هنوز موعظه می‌کند). تنها دعای من این است که بختیار تقاص دیگران را پس ندهد. اقدامات او تاکنون آشتی‌طلبانه بوده است، گرچه من نمی‌دانم او چگونه از رودررویی آشکار سلطنت و جمهوری جان سالم به در خواهد برد، ولی حدس می‌زنم بالاخره جان به در ببرد و نیز به یقین باور دارم ایران پا بر جا خواهد ماند. [...]

یک هواپیمای بزرگ ایران [که قبلا متعلق به شاه بود] آماده می‌شود و گزارش شده که کارمندان برج مراقبت پرواز، اعتصاب خود را خواهند شکست تا مرد بزرگ با آسودگی و امنیت در فرودگاه به کشور بازگردد. خیابان‌هایی که او از آن‌ها عبور خواهد کرد در حال پاک‌سازی است. در این میان هوا باز هم ابری و برف شدیدتر می‌شود.

پس دست‌ آخر به این سادگی هم نخواهد بود. بریجیت [دختر هارنی] و دو سگ ما قرار بود امروز از ایران بروند، ولی تماس ما در ساعت ۶ و نیم صبح نشان داد که ارتش «کوتاه نیامده است». بلافاصله طبق معمول چندین و چند تفسیر به ذهن می‌رسد: می‌خواهند آیت‌الله خمینی را وادار به معامله کنند،‌ می‌خواهند از ملاقات عده‌ای عظیم و پرجوش و خروش با او اجتناب کنند، و می‌خواهند از اخلال‌گری اعتصاب‌گران فرودگاه جلوگیری کنند.

احتمالا مورد دوم درست است، ولی همین حکایت می‌کند که همه چیز چقدر لرزان است. آیا کسی هست که سخنان بختیار را به حد کافی جدی نگرفته باشد؟ یا گفته‌های ارتشبد قره‌باغی را – که ارتش تسلیم نخواهد شد؟ ژ و هرگز فراموش نکنیم که شاه می‌تواند با تلفن با فرماندهان ارتش تماس بگیرد. به رغم همه‌ی این‌ها من به شاخه‌ی زیتونی (یا وعده‌ای؟) که دیروز بازرگان شخصا به بختیار داد بیش‌ترین امید را بسته‌ام.

آیت‌الله خمینی اکنون از تمام توانایی‌اش استفاده می‌کند. متقی، انعطاف‌نپذیر و سرسخت می‌خواهد از استقرار رویای خودش ـ جمهوری ناب اسلامی – مطمئن باشد (اسلامی که از قرن هفتم میلادی هرگز حاکمیت واقعی را در دست نداشته است – انگار که به دوران پدران مسیحی آغازین بازگشته‌ایم). در سال‌هایی که از عمرش باقی است، نمی‌خواهد هیچ چیز را به دست تصادف بسپارد؛ بنابراین جرات نمی‌کند سرعت جنبش را بکاهد و از همین رو اصرار دارد به رغم احتیاط‌کاری بازرگان و دیگران هرچه زودتر بازگردد («اقدام افراطی جدید» اصطلاح نومیدانه‌ای بود که بازرگان به کار برد).

حدس من آن است که خواهند گذاشت که او بازگردد، مورد استقبال شایان و احترامی قرار گیرد که تا پیش از آن سابقه نداشته است،‌ و امیدواراند بعد او را یک‌راست به قم بفرستند. شاید او فکر کند که می‌تواند عینا مثل پاریس از قم به کارهایش ادامه دهد و احتمالا درک نمی‌کند که وابستگی او به همکارانش در روابط‌عمومی و تبلیغات درخشان آن‌ها چقدر سنگین است. اگر تا آن زمان اغلب این همکاران وزیر شده باشند و حس کنند که دخالت‌های او کسالت‌آور شده، می‌توانند به‌سادگی از پخش اعلامیه‌هایش ممانعت کنند و سبب شوند تصویر او اندک اندک رنگ ببازد. او دیگر هرگز قدرت و تاثیری را که در پاریس دارد، نخواهد داشت – مگر آن‌که نیروهای زیر فرمانش دریابند که وجود او هنوز برای تداوم انقلاب ضروری است.

ادامه دارد...

۲۵۹۵۷