شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:##کشورها#چگونه#ثروتمند#می‌شوند؟

تکه‌های پازل رشد اقتصادی در یک قاب

سواد حکمرانی اقتصادی | بسته رشد اقتصادی |قسمت ۴

فردای اقتصاد: برای پاسخ به این سؤال که چطور می‌توان رشد اقتصادی بالا داشت، می‌توان هم دلایل مستقیم و دم‌ دستی را دید و هم ریشه‌هایی عمیق که پیداکردنشان اصلاً آسان نیست. برای پیش‌رفتن در این ریشه‌یابی، لایه به لایه می‌پرسیم «چرا؟». اگر رشد بالا به سرمایه انسانی و فیزیکی بیشتر نیاز دارد، چرا برخی کشورها مقادیر بیشتری از آن‌ها را دارند؟ اگر جواب نظام انگیزه‌ها و نهادهای بهتر است، چطور تعدادی از کشورها توانسته‌اند نهادهای بهتری در جهت رشد اقتصادی بپرورانند؟ کندوکاو هر لایه از این دلایل مطالب زیادی راجع به رشد اقتصادی به ما می‌آموزد.

در این قسمت به سؤال اصلی رشد اقتصادی برمی‌گردیم: چرا بعضی از کشورها ثروتمند و بعضی دیگر فقیر هستند؟ می‌خواهیم قطعات مختلفی از پازل رشد را مطرح کنیم، با در نظر گرفتن این که این سوال پیچیده‌ای است و عوامل متعددی در بازی حاضرند که هنوز بر سرشان بحث‌های زیادی در جریان است.

دم‌دستی‌ترین دلیل ثروتمند بودن برخی کشورها این است که بهره‌وری نیروی کار آن‌ها زیاد است. حالا چگونه بهره‌وری آن‌ها زیاد می‌شود؟ خوب، آن‌ها با عوامل تولید بیشتر و بهتری کار می‌کنند. این اولین قطعه از پازل است. در کشورهای ثروتمند، سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی زیادی وجود دارد و این سرمایه‌ها با استفاده از بهترین دانش فناوری‌ سازماندهی شده است. منظور اقتصاددانان از سرمایه فیزیکیْ ابزارها به معنای وسیع آن است: بیل، تراکتور، تلفن همراه، جاده، ساختمان. ابزارهای بیشتر و بهتر باعث بهره‌وری بیشتر کارگران می‌شود.

سرمایه انسانی ابزارهایی در ذهن یا چیزهایی در سر افراد است که آن‌ها را مولد می‌کند. سرمایه انسانی چیزی نیست که ما با آن متولد شویم، بلکه با سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش و تمرین و تجربه تولید می‌شود. دانش فناوری دانشی در مورد نحوه عملکرد جهان است، مانند درک ژنتیک، ترکیب خاک، شیمی.

عامل نهایی، عاملی که اغلب بدیهی تلقی می‌شود، سازمان‌دهی است. سرمایه انسانی، سرمایه فیزیکی و دانش فناوری باید گرد هم آیند، باید طوری سازماندهی شوند که کالاها و خدمات با ارزش تولید کنند. در یک جامعه سرمایه‌داری، این کارآفرینان هستند که ایده‌ها، مردم و سرمایه را با هم جمع می کنند تا محصولات ارزشمندی تولید کنند. پس کشورهای ثروتمند عوامل تولید زیادی دارند.

اما قضیه زیادی ساده شد. مسئله این است که چرا کشورهای ثروتمند عوامل تولید بیشتری دارند؟ ما باید به اصول اولیه برگردیم. انگیزه‌ها مهم‌اند. این قطعه بعدی پازل است. بیایید یک مثال بزنیم. در چین، طی سیاست موسوم به «جهش بزرگ به پیش» در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰، مزارع خصوصی مصادره و به صورت اشتراکی درآمدند. مالکیت اشتراکی به این معنای کاهش انگیزه برای سرمایه‌گذاری و سخت‌کوشی بود. تصور کنید اگر سرمایه‌گذاری کنید و واقعاً سخت کار کنید، می‌توانید مثلاً یک روز یک کیسه سیب زمینی اضافی تولید کنید. اگر بخشی از یک گروه ۱۰۰ نفره باشید، یک کیسه سیب زمینی اضافی به خانه نمی‌برید، بلکه فقط یک‌صدم یک کیسه را به خانه می‌برید. چه چیزی شما را به سرمایه‌گذاری و سخت کارکردن تشویق خواهد کرد؟ وقتی میزان تلاش از نتیجه آن جدا می‌شود، انگیزه بسیار کمی برای کار مولد وجود دارد. در واقع، انگیزه‌ای برای کار نکردن و سواری مجانی روی کار دیگران به وجود می‌آید. در نتیجه‌ی این موضوع و بسیاری از اشتباهات دیگر رهبری چین، حدود ۲۰ تا ۴۰ میلیون کشاورز و کارگر چینی در این دوران وحشتناک از گرسنگی جان باختند. چین تا زمانی که به کشاورزان اجازه نداد محصول تلاش‌های خود را حفظ کنند، به عنوان یک موتور اقتصادی شروع به کار نکرد. همانطور که یک کشاورز چینی فهمیده بود، «وقتی برای خانواده و خودتان کار می‌کنید، نمی‌توانید تنبلی کنید.»

بنابراین، انگیزه‌ها مهم هستند. اما حالا وقتش است بپرسیم «چرا؟» چرا برخی کشورها مشوق‌های خوبی دارند؟ و پاسخ این است که آنها نهادهای خوبی دارند. خوب، کدام نهادها انگیزه‌هایی را ایجاد می‌کنند که باعث رونق می‌شود؟ خبر خوب اینجاست که توافق قابل توجهی وجود دارد در مورد اینکه چه نهادهایی برای رشد اقتصادیْ کلیدی هستند. مثلاً اگر زمینی بخرید و مزرعه بسازید، آیا سند رسمی مالکیت دارید؟ چیزی که در دادگاه بتواند از موضع شما دفاع کند، اگر کسی مثلاً خواست دفتر یک شرکت را در مزرعه‌تان بسازد. حقوق مالکیت به شما این امکان را می‌دهد که از سرمایه خود محافظت کنید. کشاورز ما همچنین باید به فکر دولت باشد. او ممکن است مجبور شود برای گرفتن مجوز به مقامات دولتی رشوه بدهد یا نگران مصادره مزرعه خود باشد. بنابراین دولت درستکار یکی دیگر از نهادهای کلیدی است که به کشاورز ما انگیزه سرمایه‌گذاری می‌دهد. در بعضی جاها نظام حقوقی آنقدر ضعیف است که حل و فصل اختلافات، مانند وصول بدهی، یا حتی تعیین مالکیت یک ملک، دشوار است. یک نظام حقوقی قابل اعتماد به کشاورز ما اجازه می‌دهد قراردادها را اجرا کند و وام بگیرد و پول قرض دهد. اما کشاورز ما هنوز چیزهای بیشتری نیاز دارد. گاهی اوقات مشکل ابعاد بزرگ دولت نیست، بلکه کمبود آن است. بی‌ثباتی سیاسی و تهدید هرج و مرج مشکلاتی هستند که در بسیاری از کشورها تکرار می‌شوند. چه کسی حاضر است در آینده سرمایه‌گذاری کند، وقتی که جنگ داخلی تهدید می‌کند همه برنامه‌ها را نقش بر آب کند؟ ثبات سیاسی ضروری است تا سرمایه‌گذاران اطمینان لازم جهت سرمایه‌گذاری را به دست آورند. حالا تقریباً به هدف رسیده‌ایم، اما کشاورز ما هنوز باید نگران مقررات ناکارآمد و غیر ضروری باشد - مقرراتی که می تواند انحصار ایجاد کند و همکاری داوطلبانه را مختل کند. بازارهای رقابتی و باز به سیگنال‌های بازار اجازه می‌دهند کار خود را انجام دهند و باعث می‌شوند کشاورز نوآوری کند و کسب‌وکارش را توسعه دهد.

تا اینجا ما نهادهای کلیدی را مرور کردیم که به کشاورز ما اجازه می‌دهد تا پیشرفت کند: حقوق مالکیت، حکومت درستکار، ثبات سیاسی، یک نظام حقوقی قابل اعتماد، و بازارهای آزاد و رقابتی.

اما حالا دوباره باید بپرسیم: «خوب، چرا؟» چرا برخی کشورها نهادهای خوبی دارند؟ این شاید داغ‌ترین موضوع مورد بحث و مناظره امروزی در کل اقتصاد توسعه باشد. و اینجا باید با ترکیبی رمزآلود از تاریخ، تفکرات، فرهنگ، جغرافیا و حتی کمی شانس پاسخ داد. به عنوان مثال، ایالات متحده را در نظر بگیرید. قانون اساسی ایالات متحده با خوش‌شانسی در زمانی نوشته شد که ایده‌های جان لاک و آدام اسمیت پرطرفدار بودند. و این کشور گرایش به اقتصاد بازار و نهادهای دموکراتیک را از پدر استعمارگر خود، بریتانیا، به ارث برد. یک مرز باز، و آزادی فراوان برای امتحان ایده‌های جدید و روش‌های جدید زندگی، پشت سر گذاشتن راه‌های قدیمی و نزدیک‌شدن به مرزها. این ایده از مرز شاید حتی امروز بر فرهنگ کارآفرینی آمریکایی تأثیر بگذارد. همچنین بخت یار بود که جورج واشنگتن این فضیلت را داشت که به جای تلاش برای تبدیل شدن به پادشاه بعدی، در دو دوره ریاست جمهوری توقف کند. پس چه چیزی بعضی از کشورها را ثروتمند و برخی را فقیر می‌کند؟ خب، پیچیده است، و پاسخ بسته به اینکه بخواهیم به ریشه‌های مستقیم نگاه کنیم یا علل اساسی، متفاوت است. و این فرآیندها هم در یک محیط پویا و متغیر در حال تعامل هستند. با این حال، ما یک سری از چیزهای مهم را می‌دانیم. و نمونه‌های معجزات رشد، مثل چین، کره و ژاپن دلگرم‌کننده‌اند. این امکان برای کشورهای بسیار فقیر وجود دارد که با ایجاد انگیزه‌ها و نهادهای بهتر، خیلی سریع رشد کنند و به پتانسیل واقعی خود برسند. در قسمت بعدی، عمیق‌تر سراغ عوامل تولید می‌رویم تا یک مدل ساده اما مفید از رشد اقتصادی بسازیم.