شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#آیت الله#انقلابی

ماجرای لباس وصله پینه‌ای پسر دادستان کشور

ماجرای لباس وصله پینه‌ای پسر دادستان کشور

 سید اسدالله جولایی، دبیر ستاد دیه کشور که از همکاران و همراهان آیت الله قدوسی  است به مناسبت سالروز شهادت  این شخصیت انقلابی به بیان خاطرات و احکام شنیدنی از او در فارس پرداخته است .

آیت الله قدوسی، اولین دادستان کل کشور پس از پیروزی انقلاب که در سال ۷۷ به شهادت رسید، ابتدای شهریور به نام شهید لاجوردی و میانه این ماه شمسی برای آن‌ها که کوران حوادث ابتدای انقلاب را دیده و قلمه‌ها و زخمه‌های نهال انقلاب اسلامی را که این روزها به درخت تنومندی مبدل شده را به جان چشیده‌اند با نام شهید والامقام علی قدوسی گره خورده است.

حجت‌الاسلام قدوسی چهارده شهریورسال ۱۳۶۰ در کسوت دادستان کل انقلاب اسلامی و به جرم اعتدال و عقلانیتی که از او در همه مراحل کاری و برهه‌های تاریخی سراغ داشتند با حقد غیرقابل وصف منافقان کوردل در دفتر دادستانی بر اثر انفجار یک بمب به فیض شهادت نائل آمد.

قدامات شهید قدوسی چه در زندگی شخصی و چه در محیط اداری با حساسیت مثال‌زدنی نسبت به مسئله بیت‌المال و حقوق عامه پیگیری و اجرا می‌شد. مداقه و ملاحظات آیت‌الله قدوسی در قبال حق‌الناس شگفت‌انگیز بود و از سوی دیگر این میزان از مواظبت برای جمعی از همکاران در مجموعه قوه قضائیه چندان مورد قبول و باور نبود.

*شهید قدوسی از صرف نهار در محل کار و استفاده از مزایا و امکانات اداری تا آن‌جا که من حضور ذهن دارم و به چشم دیده‌ام هرگز استفاده نمی‌کردند و همه حساب‌های دادستانی را با وسواس در خلوت‌ و بعضا در خارج از ساعات اداری رسیدگی می‌کردند.

*شهید آیت‌الله قدوسی در قبال حقوق عامه دقت ویژه‌ای داشتند؛ به عنوان مثال بر اساس حکم قضائی انباری از مشروبات الکلی باید توقیف می‌شد، شهید قدوسی دستور دادند که محتوای شیشه‌های مشروب را معدوم کرده و شیشه‌ مسکرات را اما به صاحب آن‌ها بازگردانده شود.

*شهید قدوسی در رابطه با این حکم بیان کردند که مشروبات حرام است و می‌توان آن را از بین برد، ولی شیشه‌ها شامل این حکم نمی‌شود.

ماجرای لباس وصله پینه‌ای پسر دادستان کشور

*خدا می‌داند حتی برای نوشیدن یک چای که ارزش آن شاید یک ریال بود به شهید قدوسی اصرار می‌کردم که «زبانتان از شدت خشکی در دهانتان به صدا درآمده است» اما خیلی احتیاط داشتند.

*اصرار می‌کردیم که تا شب می‌مانید چیزی بخورید. ایشان حتی از غذاهای کارکنان هم نمی‌خوردند. پلوماش هم که غذای سربازان بود، نمی‌خوردند. می‌گفتند می‌روم خانه. با اینکه ابلاغ امام خمینی (ره) را داشتند و مبسوط‌ ‌الید بود اما در دادستانی چیزی نمی‌خوردند.

*پسر شهید قدوسی که در مجموعه دانشجویان همراه شهید چمران بود، می‌خواست به جبهه برود، او قد بلندی داشت، از همین رو شلوار لباس پاسداری برای او کوتاه باشد، این موضوع را با پدر خود در میان گذاشت، شهید قدوسی در پاسخ به مطالبه پسرش گفت: مابقی پاسداران چه کاری می‌کنند، شما هم همان کار را انجام دهید. اصلا بدین شکل نبود که پسر شهید قدوسی از یک شرایط خاصی برخوردار باشد که در نهایت هم در سوسنگرد به شهادت رسید.

*از نزدیک شاهد بودم وقتی پسر رشید آیت‌الله قدوسی در معیت گروه دانشجویان اعزامی به جبهه تصمیم داشتند همدوش فرزندان این مرز و بوم به جنگ بروند و از آنجا که به دلیل بلندی قد ایشان لباس رزم بر تنشان و به‌ویژه اندازه شلوار به دلیل کوتاهی بسیار جلب توجه می‌کرد پدر بزرگوار ایشان که سمتی بزرگ در دستگاه حکومتی داشتند به فرزندشان فرمودند در مورد اصلاح کوتاهی شلوارت کاری را کن که همه می‌کنند لذا ایشان با پارچه ای که به پاچه شلوارشان دوختند عازم جبهه شدند.

*خرداد سال ۶۰ در زندان اوین قدری کار وجود داشت که باید چند نفر معتمد انجام می‌دادند به همین خاطر دو پسر شهید لاجوردی کمک کردند. سه شبانه‌روز در اوین کار کردند. روز سوم که می‌خواستند بروند شهید لاجوردی ۳ هزار تومان به من داد تا به حساب دادستانی واریز کنم.عرض کردم این پول چیست؟ گفت حسین و محمد سه روز در دادستانی ناهار خورده‌اند. گفتم حاجی جونم آ سد محمد و آ سد حسین اینها که سه روز اینجا کار کرده‌اند؛ گفت کار کردن وظیفه‌شان بوده و تغذیه آنها وظیفه من است؛ پول را به حساب دادستانی واریز کنید.

*پسر آقای لاجوردی دانشجوی پزشکی در تبریز بود. آقای چاپاری، مدیرکل زندان‌های آذربایجان غربی و شرقی و اردبیل بودند که روزی دیده بود پسر شهید لاجوردی جایی را اجاره کرده و روی روزنامه می‌خوابد. رفته بود فرش و وسایل خواب تهیه کند اما پسر شهید لاجوردی گفته بودند ما به سفارش پدرجان اجازه نداریم چنین کاری کنیم.


ماجرای لباس وصله پینه‌ای پسر دادستان کشور

*مدیرکل زندان‌های آذربایجان شرقی به شهید لاجوردی زنگ زده بود که اجازه بگیرد اما شهید لاجوردی گفته بود شما اجازه ندارید چنین کاری کنید؛ پسر من هم مثل سایر دانشجویان است و هیچ امتیاز دیگری ندارد. دانشجوست و خودش باید گلیمش را از آب بیرون بکشد.

۲۷۲۲۰