شهر خبر

برای مردی که زخم خورده غریب جنگ بود

تمنا نیز مانند تمامی بزرگان افغانستان، زخم خورده و غریب جنگ و بمب و گلولۀ روس و جنگ سالارانی بود که به نام تعصبات دینی برای اجانب نانی پختند.

سید مسعود رضوی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: شاعر ارجمند زادۀ هرات، عبدالکریم تمنا، که همچون بسیاری از هموطنانش میهمان ایران بود درگذشت.

او در سال ۱۳۵۸، به‌دلیل جنگ‌های داخلی افغانستان رهسپار ایران شد. او به یک معنا از همکاران ما محسوب می شد. نگارنده یکی دوبار، ابتدای کار روزنامه نگاری او را در جای و جریده ای دیگر دیده  بودم و با او مصاحبت یافتم.

شعرخوانی و سخن گفتنش در چند مجلس و محفل نیز نصیبم شد. اما در مجموع کمتر شناخته آمده و کدام غریب مهاجری چنین نیست؟ هرچند گرامی همسایگان ما، غریبه نیستند، اما غربت جنگ و محنت مهاجرت از زاد و رودشان هر دلی را می شکند. دیدم یکی از برادران افغانستانی یادداشت کوتاهی نوشته و در صدر آورده بود: «عبدالکریم تمنا، از هرات تا تهران؛ ادیب و شاعر افغانستانی چگونه زیست؟»

در این تنگنا خواستم به این پرسش پاسخ دهم و نمونه هایی از لطف سخنش نیز چاشنی مقاله آوردم.

در یک ماه گذشته، این دومین شاعر برجسته پارسی گوی افغانستان است که در غربت از زادگاه چشم از جهان می‌بندد. دو هفته پیش نیز واصف باختری، از شاعران نامدار اهل افغانستان، در کالیفرنیای آمریکا درگذشت. در پی حکومت مجدد طالبان در سال ۲۰۲۱ در افغانستان، شمار زیادی از شاعران و نویسندگان افغانستان نیز مانند بسیاری از شهروندان دیگر مجبور به مهاجرت شده اند. به راستی وطن شاعر در این وانفسا کجاست و ای بیداد که نمی توان میهن را هم در چمدانی با خود برد.

در ایران نوشته‌ها و سروده‌های تمنا در روزنامۀ اطلاعات و مجلاتی چون بخارا پیوسته نشر می‌شد. البته اثری که او را به عنوان شاعر ممتاز و متمایز کرد، مجموعه‌سروده‌هایش به نام پیوند عمر بود که در سال ۱۳۹۵ در شهر هرات چاپ شده‌ است. او که دوران پیرانه‌سری را با نوشتن و سرودن به‌سر می‌بُرد، پس از سپری‌کردن ۸۴ بهار از عمر، ۲۰ مردادماه درگذشت. این صفحه و نوشته که به تعجیل فراهم آمده، دیباچه ای بر شناخت و یاد و یادگار اوست. 

عبدالکریم تمنا هروی در سال ۱۳۱۹ در روستای سروستان واقع در جنوب شرق هرات متولد شد. در کودکی پدر و مادرش را از دست داد. نوشته اند که پدرش مردی باسواد و کتابخوان بود و اندکی پس از تولد وی درگذشت. چهار سال بیش نداشت که از مهر مادر نیز محروم شد و مادرش وفات کرد. عبدالکریم تحت سرپرستی مادربزرگش یا به بیان هراتیان مادر کلان و اقوام مادری قرار گرفت.

شوق به آموختن از همان ابتدای کودکی در وی آشکار شد و به نوعی مکتب رهسپار آمد. مقدمات علوم و خواندن کتاب های عربی را به رسم آن روزگاران  نزد علمای محل که اسم یکی از آنها «حاج آخوند محمد افضل سروستانی» بود فراگرفت. در احوالش نوشته اند که دروس ابتدایی را در مسجد سپری کرد و به تناوب علم آموزی را با تلاش شخصی ادامه داد. از بخت خوش، خواندن دیوان حافظ را در  کودکی نزد بانویی فرا گرفت. کلان ترک که شد برای امرار معاش در نوجوانی به کارهایی مانند حسابداری (میرزایی) پرداخت.

مسئول «کتابخانۀ عامۀ هرات» و عضو مجلس لویه جرگه تشکیل قانون اساسی، که در زمان داودخان برقرار شد، هم به ‌عنوان وکیل هرات شرکت  کرده بود و در اواخر حکومت داودخان هم مدتی در مقام فرماندار فوشنج ایفای وظیفه کرد. اما ذوق و عشق تمنا شاعری بود و روح خیال پرداز و حماسه پرورش او را به سرایش نظم های دری برمی انگیخت. از سال 1340 سروده ها و نوشته هایش در روزنامه «اتفاق اسلام» به چاپ رسید.

تمنا از سال ۱۳۵۸ با اشغال افغانستان به دست نظاميان متجاوز روس که در آن زمان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی نامیده می شد، راهی کشور همزبان و همسایه، ایران شد و تا زمان درگذشت (۲۰مرداد ۱۴۰۲) در تهران و سپس مشهد مقدس ساکن بود. وی از سال ۱۳۴۰ شعرهایش را  در نشریات افغانستان، ایران (روزنامه اطلاعات و مجله بخارا)، اروپا و آمریکا  منتشر کرد. 

ابتدا از سال ۱۳۴۰ سروده‌های اولیه و نوشته‌های تمنا در باره ادبیات و شعر و تذکره بزرگان در روزنامۀ اتفاق اسلام به چاپ می‌رسید. نخستین کتابچه هایش را در همین دوره آماده کرد. در سال ۱۳۵۴ به عنوان مدیر کتاب‌خانۀ عامۀ هرات برگزیده شد و ورود به این گنجینه، ذوق سرشار ادبی و روحیۀ پژوهشی تمنا را حال‌وهوایی تازه بخشید. سال ۱۳۴۷ با جریدۀ ملی «ترجمان» همکاری کرد و به عنوان یکی از نویسندگان فعال آن به جامعۀ ادبی معرفی شد. از این زمان بیشتر شناخته شد و نام و شعرش در انجمن ها و جراید بازتابی بیشتر یافت.

گفتیم که در سال ۱۳۵۵ عضویت لویه‌جرگه را داشت و برای استقرار قانون اساسی و دولتی که متکی به قانون باشد برای رساندن صدای مردم خود به آن مجلس رفت. نیازی نیست درباره لویی جرگه که نوعی اجتماع اولیای ولایات و طوایف است توضیح دهم. اجمالاً این مجلس با این عنوان و مسئولیت و هدف در آن وقت به کار آغازید: مجلس مشورتی بزرگان و مجلس مؤسسان افغانستان برای تصویب قوانین اساسی و گاه تعیین رئیس دولت.

در سال ۱۳۵۶ به حیث حاکم و فرماندار زنده‌جان یا پوشنج یا درست تر پوشنگ کهن به کار پرداخت و به قول همسخنان تقرر کرد اما جان شاعرانه اش تاب این مسئولیت و کارها را نداشت. لاجرم استعفا کرد و نوشته اند: «چون این موقف با طبع لطیف، بی آلایشی و روحیات منحصر به فردش همخوانی نداشت بعد از مدت کوتاهی با باقی گذاشتن خاطراتی خوش به خواست خود از این مقام انصراف داد.  تا این‌که در ۱۳۵۷ دوباره به کاری مناسب طبع و احوال پرداخت؛ به عنوان مدیر کتابخانۀ عامۀ هرات تعیین شد.»
در یکی از زندگینامه های مختصر و کم جانی که درباره اش نوشته اند ، این مطلب آمده است: «تمنا در سال ۱۳۵۸ به دلیل جنگ‌های داخلی افغانستان رهسپار ایران شد. نوشته ها و سروده های عبدالکریم تمنا در مجلات و

روزنامه های نامی ایران چون «روزنامه اطلاعات» به سرپرستی «سید محمود دعایی» و «مجله فرهنگی و هنری بخارا» با مدیریت علی دهباشی به طور پیوسته نشر می شد.

باری، تمنا نیز مانند تمامی بزرگان افغانستان، زخم خورده و غریب جنگ و بمب و گلولۀ روس و جنگ سالارانی بود که به نام تعصبات دینی برای اجانب نانی پختند.

متن کامل این یادداشت را در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات بخوانید.