علی اندیشه در ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: هر جامعهای با توجه به تمام شرایط و حوادث دائمی و مقطعی در آن، دارای یک سری اصول ثابت و جاری است که کمتر دچار تغییر و تبدیل میشود و این اصول به نام همان جامعه ثبت و ضبط شده و ماندگار میگردد.
خوشبین بودن یا بدبین بودن، آرام بودن یا جار و جنجالی بودن، اجتماعی بودن یا درونگرا بودن و بسیاری دیگر از اینگونه خصوصیات، به اضافه باورها و اعتقادات و آداب و رسوم ساخته و پرداخته همین شرایط و حوادث در همه جای جهان دیده میشود: میهماننواز بودن شرقیها، آرام بودن آلمانیها، پرکار بودن چینیها و ژاپنیها و کمکار بودن عربها معروف است.
به اینگونه خصوصیات، فرهنگ گفته میشود. شرایط و حوادث غیرطبیعی و طبیعی از عوامل اصلی بهوجود آمدن و ماندگار شدن فرهنگ است که بعضی آشکار و برخی پنهانند و به قول فروید با گذشت زمان به ناخودآگاه انسانها رفتهاند و به قول امروزیها با کنترل از راه دور، رفتار مردم را تعیین و هدایت میکنند.
با توجه به این پیچیدگیها و ضد و نقیضها که فرهنگ را فرا گرفته و نیز با توجه به تأثیر گذر زمان که چون لایهای از خاک روی آن مینشیند و آتش زیر خاکسترش میکند، باید گفت که فرهنگ مثل یک تیغ دولبه، توسل ناآگاهانه به آن، گاهی به آرزوها و برنامهها و طرحها و فعالیتهای یک جامعه ضربه میزند، راهها را میبندد و کارها را بیفایده میکند؛ مثل حوضی با یک خروجی باز ولی پنهان که هر چه آب به آن بریزد، بیرون میرود و هیچوقت پر نمیشود.
داستان جهان اول و دوم و سوم… یادمان هست و میدیدیم که یک طرح و برنامه در کشوری به موفقیت میرسد و در جایی دیگر با شکست مواجه میشود. در جامعه صفوی در حالی که درست همزمان با شروع سوادآموزی در اروپا (دوره رنسانس) روی کار آمده بود و ما هم با حمله مغول، باسوادهایمان را از دست داده بودیم و نیاز به جایگزینی فوری سوادآموزی داشتیم، به جای این، هیجانهای ذهنی و خیالی را گسترش دادند و در نتیجه دویست سال بعد، ما باز همانطور و بدتر مانده بودیم، ولی اروپای تازه باسوادشده، به دانشجویان اعزامی، مهندسی و پزشکی و تمدن و پیشرفت یاد میداد و هنوز هم یاد میدهد.
علت اینگونه خسارتهای جبرانناپذیر آن است که فرهنگ دورویه ما، یک رویش با خرافات آمیخته است که در گذشته مانده و روی سالمش هم اگرچه اندک نیست اما متأسفانه از حوادث ناگوار جهانی که همیشه برای کشورهای جهان سوم بوده، آسیب دیده است و باید ترمیم شود.
خصوصیات غلط بازمانده از فرهنگ گذشته در ایران را فهرستوار میتوان اینگونه ردیف کرد:
* گذشتهگربودن: در این حالت، ذهن همیشه مشغول گذشته است و از آینده چیزی نمیگوید.
* گذشته از قداست و احترام کاذب برخوردار است، به دلیل پیوستگی با گذشتگان.
* سمبولیک بودن پدیدهها: باطن پدیدهها در تاریخ گم شده و ظاهر آن مانده است که با واقعیات روز نمیخواند ولی نمیتوان به آن دست زد.
* با بیسوادی سازگارتر است و اصلا به سواد و باسوادی نیازی ندارد، چون معتقد است که جامعه خودش همه چیز را یاد میدهد.
* تظاهرپذیری و ریاپذیری برای همرنگ شدن با جامعه که اصل و ریشه عقلی و علمی ندارد.
* خصلت « کودک محور بودن»: باید از کودکی آموخته شود، از ترس اینکه اگر دیرتر باشد، پذیرفته نشود یا دایمی نباشد.
* جبری بودن: مسایل به اجبار آموخته میشود و تربیت درست هرکس یعنی قبول همین جبرها و تقلیدها از سوی او.
* مسأله طبقهبندی و طبقاتی شدن جامعه: فقر و ثروت را توجیه میکند و همه را به تضاد و قدرت ربط میدهد تا هر دو طرف راضی باشند.
* خیلی راحت، اجازه دروغ گفتن را میدهد. دروغ مصلحتآمیز ساخته همین طرز تفکر است.
* تقدس فرهنگ: فرهنگ مقدس شده به راحتی کنار دین مینشیند و گاهی با آن مخلوط میشود، گاهی هم خود دین میشود!
* اختلاط فرهنگ و دین به ضرر دین تمام میشود، زیرا فرهنگ از خرافات خود به دین میدهد و دین از تقدس خود به فرهنگ میبخشد و در این حالت، تشخیص دین از فرهنگ و فرهنگ از دین مشکل میشود.