شهر خبر

آیا فقط این‌ها نشانه پیروی از مکتب امام حسین (ع) است؟

در این روز‌های سخت که مردم از پس مخارج روزانه خود بر نمی‌آیند آیا فقط سیاه پوشیدن و اشک ریختن و نذری دادن و تبرک خوردن و شفاعت خواستن نشانه پیروی از مکتب امام حسین (ع) است؟

روفیا تیرگری در ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: کاروان امام حسین(ع) پس از حرکت از قصر بنی‌مقاتل وارد نینوا شد. پس از توقف، پیکی حامل نامه عبدالله زیاد نزد حرّ بن یزید ریاحی آمد. دستور عبیدالله آن بود که امام در منطقه‌ای بی‌آب به محاصره در آید. از این رو کاروان امام حسین(ع) به اجبار از نینوا خارج شد و در کربلا توقف کرد.

صبح روز عاشورا سپاهیان دوطرف آماده نبرد شدند. امام یاران خویش را که ۳۲ سواره و ۴۰ پیاده بودند به صف کرد، زهیر بن قین را در سمت راست لشکر و حبیب بن مظاهر را در سمت چپ لشکر قرار داد و پرچم را به دست برادر گرامی‌اش اباالفضل العباس(ع) داد. امام حسین(ع) به یارانش هشدار داد که شروع‌کننده جنگ نباشند.

عمر سعد تیری در کمان گذاشت و به طرف لشکر امام حسین(ع) پرتاب کرد و گفت: گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر را رها کردم.

جنگ در آغاز تن به تن بود. به خاطر همین، عمر بن حجاج، فرمانده جناح راست لشکر یزید، خطاب به لشکریان فریاد زد: ای احمق‌ها! آیا می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ شما با سواران و دلاوران کوفه می‌جنگید! با دلیرانی که دست از جان شسته و باکی از مرگ ندارند. تنها و جدا جدا به جنگ آنان نروید و همگی هجوم کنید…

اولین کسی که از خاندان امام(ع) به میدان آمد، علی‌اکبر فرزند امام  (ع) بود؛ کسی که سیمای جوان و زیبایش یادآور چهره نورانی رسول خدا (ص) بود. فرزند رشید امام هنگام شهادت فقط ۱۲ سال داشت. یاران وفادار امام یک به‌یک راهی دیار دوست شدند. ۷۲ تن یاور که آخرین نگاهشان در این دنیای خاکی به چهره نورانی و آسمانی امام بود و نگاه پرمهر امام نیز بدرقه راهشان.

فاصله حضور اندک است. امام جامه بمانی خواست و آن را پاره کرد که پس از کشتنش آن را از تنش بیرون نکنند. پس از نبردی سهمگین، برترین انسان در راه نجات انسانیت و اعتلای توحید، جان خود را فدا می‌کند.

عجب سرزمین خونباری دارد این کربلا! لشکری چندهزار نفره به جنگ پاک‌ترین انسان‌های روزگار آمده‌اند که تعدادشان به ۱۰۰ نفر هم نمی‌رسد. به نام دین و پیروی از پیغمبر اسلام، دردانه رسول خدا را با یاران و خاندان پاکش قربانی می‌کنند. حمله به خیمه‌ها و کودکان و زنان بی‌دفاع و به اسارت بردن آن‌ها با لب تشنه و… فاجعه‌ای انسانی به بلندای تاریخ. برای این تراژدی و واقعه ضد بشری اگر به وسعت تمام دریاها و اقیانوس‌ها خون گریه کنیم باز هم کم است؛ گریه‌ای که تعهد، شناخت و آگاهی به همراه آورد.

در این روزهای سخت که مردم از پس مخارج روزانه خود بر نمی‌آیند و قیمت ارزاق عمومی روز به‌روز و گاه ساعت به ساعت افزایش می‌یابد آیا فقط سیاه پوشیدن و اشک ریختن و در دسته‌های عزاداری شرکت کردن و نذری دادن و تبرک خوردن و شفاعت خواستن نشانه پیروی از مکتب امام حسین(ع) است؟

معرفت و شناخت

حجت‌الاسلام دکتر سیدرضا فقیهی، از مدرسان حوزه علمیه قم، درباره امام حسین(ع) به عنوان الگویی نجات‌بخش و مراسم گرامیداشت سیدالشهدا در ایام ماه محرم می‌گوید: روایتی از وجود مقدس امیرالمومنین علی(ع) نقل شده است که ایشان به فرزندشان ابا عبدالله فرمودند تو از اول عالم الگو هستی! یعنی امام حسین یک الگوی نجات‌بخش برای همه امت‌ها، ملت‌ها و همه زمان‌هاست. حتی افرادی که مسلمان نیستند گاهی از امام حسین الهام می‌گیرند. گاندی، رهبر فقید هند در یکی از صحبت‌هایش می‌گوید: من هرچه انجام دادم، از حضرت اباعبدالله حسین پیروی کردم. گاندی با آن که مسلمان نیست اما حسین(ع) را الگوی نجات‎بخش خود قرار داده است، از این رو روزهای تاسوعا و عاشورا به احترام امام حسین(ع) در کشور هندوستان تعطیل رسمی است.

مطلب دیگر این است که در جامعه ما در مراسم گرامیداشت امام حسین(ع)، ابراز احساسات، عواطف و گریه‌وزاری زیاد است و البته در جای خودش خوب است، اما مهم‌تر از احساسات، معرفت و شناخت ماست. ما همواره باید در یک مثلث قرار داشته باشیم که یک ضلعش عواطف، احساسات، اشک و روضه باشد و ضلع دیگرش معرفت و شناخت و ضلع سومش هم عمل و پیروی از امام حسین(ع). ایشان به ما آموزش دادند که با صبر، استقامت و ایستادگی می‌توانیم به سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت برسیم.

دور است که ما از مرگ بترسیم

هنگامی که عبیدالله بن زیاد از حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه باخبر شد، حر را که از خاندان‌های معروف عراق و از روسای کوفیان بود برای مبارزه با امام حسین(ع) فرا خواند و به سرکردگی هزار سوار برگزید. حر تا روز عاشورا را در سپاه عمر سعد بود، اما صبح عاشورا وقتی فهمید کار جنگ با حسین(ع) جدی است به بهانه آب دادن به اسب خویش از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین(ع) پیوست.

حجت‌الاسلام دکتر فقیهی در این‌باره می‌گوید: در زمینه اخلاق، آنچه انسان را ذلیل می‌کند «ترس» است. آدم‌های ترسو همیشه ذلیل و خوار هستند و در مقابل دشمن خود را می‌بازند و زود میدان را خالی می‌کنند. وقتی امام حسین(ع) با لشکر حر برخورد نمودند و حر راه را بر امام بست و تهدید کرد که «آقا اگر تسلیم نشوید با شما می‌جنگیم» امام فرمود «گویا داری به من خبر می‌دهی که مرا خواهند کشت»!

حر گفت: «آری شک ندارم که بنی امیه قصد جان شما را دارند. به همان جا که آمده‌اید باز گردید.»

امام فرمود: «آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ شأن من این نیست که از مرگ بترسم، چه آسان است مرگ در راه به دست آوردن عزت و زنده کردن حق. مرگ با عزت نیست جز زندگانی جاویدان و زندگی با ذلت نیست جز مرگ پایدار. آیا از مرگ مرا می‌ترسانید؟ هیهات! دور است که از مرگ بترسم. من بزرگ‎تر از آنم که از مرگ بترسم. همت من بلندتر از آن است که زیربار ذلت و خواری بروم.»

سپس فرمودند: «شما چه کار می‌توانید بکنید، آیا شما بیشتر از کشتن من کاری می‌توانید بکنید؟ مبارک باد مرگی که در راه خداست، اما شما هرگز نمی‌‌توانید شرافت و عزت و بزرگواری مرا در هم بشکنید. چه باکی از مرگ دارم؟»

آقای فقیهی در ادامه می‌افزاید: یزید، امام حسین(ع) را سر دو راهی قرار می‌دهد، یا کشته شدن یا تسلیم و ذلت‌پذیری. امام حسین(ع) در صبح روز عاشورا با سخنانی غرا خطاب می‌کنند: آگاه باشید که این فرزند ناپاک ـ یزید ـ مرا بین دو چیز مجبور کرده است، مرگ و ذلت. هیهات که زیر بار ذلت برویم! سپس فرمودند: «خدا به من اجازه نمی‌دهد که ذلیلانه زندگی کنم. هیهات منا الذله، از من دور است که زیر بار ذلت و خواری بروم.»

شهادت زهیربن قین

زهیر از فرماندهان سپاه حسین(ع) بود که امام، او را در روز عاشورا به فرماندهی سمت راست سپاه خویش گمارد. او چندین‌بار سپاه دشمن را نصیحت کرد و آنان را از رودررویی با حسین(ع) بیم داد. زهیر هنگام نماز ظهر در برابر امامش ایستاد و خود را هدف تیر وکمان قرار داد تا امام به همراه اصحاب خویش نماز بخواند. پس از نماز، زهیر برای بار دوم عزم میدان جنگ کرد و شهید شد.

آقای فقیهی می‌گوید: «زهیر طرفدار عثمان بود. هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه، همزمان با کاروان امام حسین(ع) در یک جا فرود آمد. اطرافیان زهیر نقل کردند ما مشغول خوردن غذا شدیم. ناگهان شخصی نزدیک ما آمد و ضمن سلام به زهیر گفت من از طرف امام آمده‌ام و شما را دعوت می‌کنم که به سوی او بیایی. در این هنگام همه حاضران لقمه از دستشان افتاد و بی‌حرکت ماندند. زهیر نخست از دیدار اکراه داشت. همسر او گفت سبحان‌الله! آیا پسر رسول‌الله تو را دعوت می‌کند و جواب نمی‌دهی؟!

زهیر به توصیه همسرش بی‌درنگ حرکت کرد و به محضر امام حسین(ع) شرفیاب شد. مدتی نگذشت که برگشت ولی چگونه؟ با چهره‌ای نورانی و شاد! بشارت می‌داد و می‌آمد.

این دیدار پربرکت، مسیر زندگی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات فرمان داد تا خیمه او را به کنار خیمه امام منتقل کنند.

با همسرش نیز وداع کرد و گفت تو با برادرت نزد خانواده‌ات برگرد، زیرا نمی‌خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد… شب عاشورا زهیر به امام حسین(ع) گفت: دلم می‌خواهد هزار مرتبه مرا بکشند، بدنم را بسوزانند و خاکسترم را به باد بدهند، دوباره زنده شوم و در راه شما کشته شوم.

همه انسان‌ها از نظر احترام با هم مساوی‌‌اند

در مکتب اسلام، همه انسان‌ها محترمند، فقیر، غنی، سیاه، زشت و… در صف شهدای کربلا همه اقشار نماینده‌ای داشتند، از جمله آنها، چندنفر غلام سیاه بودند. آقای فقیهی درباره حضور غلامان در سپاه امام حسین(ع) می‌گوید: در اسلام و مکتب ولایت، همه انسان‌ها از نظر احترام با هم مساوی‌اند و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد مگر با سه چیز، یکی علم که خداوند عالمان را برتری داده است، دوم تقوا: ان اکرمکم عندالله اتقاکم و سوم جهاد و مبارزه: فضل‌الله مجاهدین… خداوند جهادکنندگان را برتری داده است. در میان یاران امام حسین(ع) شش نفر غلام بودند. یعنی کسانی که ائمه آنها را خریده و سپس ‌آزادشان کرده بودند. «جون» برده‌ای سیاه بود که امیر مؤمنان علی(ع) او را خریداری کرد و به ابوذر بخشید. وی پس از شهادت ابوذر در خدمت امام علی(ع) و پس از آن در خدمت امام حسین(ع) باقی می‌ماند.

در روز عاشورا این غلام به امام حسین(ع) گفت آقا اجازه بدهید من هم بروم بجنگم و شهید شوم. حضرت فرمودند تو دیگر پیر شدی و کسی هم با تو کاری ندارد. تو به فکر دعا و قرآن باش! با شنیدن این جمله غلام فکر کرد امام قبولش ندارد. گریه‌کنان خود را بر پاهای امام انداخت و گفت آقا! اگر رنگ من سیاه است و بدنم بدبوست اجازه دهید بدن سیاه من در کنار بدن‌های پاک و پاکیزه شما قرار بگیرد. پس از این گفتار، امام به وی اجازه داد که به میدان جنگ برود.

او با روحیه‌ای شادمان، با شهامت و شجاعت بسیار جنگید و وقتی روی زمین افتاد و به مرز شهادت رسید با خودش فکر کرد که امام با این گرفتاری که دارند دیگر بالای سر من نمی‌آیند. یک وقت چشمش را باز کرد و دید حضرت سر وی را روی زانویشان گذاشته‌اند. نقل می‌کنند این غلام پیر سرش را برمی‌داشت و می‌گذاشت روی زمین. یعنی می‌خواست بگوید که من قابل نیستم که سرم روی زانوی شما باشد. اما امام دوباره سر او را روی زانویشان می‌گذاشتند و این قضیه سه بار تکرار شد تا در نهایت غلام به شهادت رسید. امام بر بالین وی این گونه دعا کردند: خدایا! بدن این غلام را معطر کن و رنگش را نورانی. بعد از چند روز که آمدند بدن‌ها را به خاک بسپارند دیدند که از بدن این غلام بوی عطر بلند شده است.

حجت‌الاسلام فقیهی در پایان می‌‌افزاید: توصیه من این است که عزاداران در ماه محرم‌الحرام در کنار مراسم‌ سینه‌زنی، عزاداری، گریه‌ها و اشک‌ها که لازم هم هست، به معرفت‌طلبی بپردازند، یعنی شناخت این که امام حسین(ع) که بود؟ برای چه به کربلا رفتند و چرا این اتفاق افتاد؟ چه درس‌هایی از این واقعه می‌توانیم بگیریم؟ در زمانی که هنوز ۵۰ سال از وفات پیامبر نگذشته بود، چه شد که عده‌ای به نام دین، پسر پیغمبر را به شهادت رساندند؟

سرور آزادگان و یاور درماندگان

فرهنگ عاشورا فراتر از آن است که حکایت جان‌فشانی‌های امام و یارانش و سفر جاودانه‌شان در تاریخ باشد. همه ادیان و مذاهب حتی خداناباوران، گبر و یهودی، سنی و مسیحی، بودایی و… هر انسان آزاده‌ای در برابر ظلم‌ستیزی امام حسین(ع) سر تعظیم فرود می‌آورند.

زرتشتیان و پیروان سایر ادیان الهی در این ایام مراسم شادی برگزار نمی‌کنند، به دیدن دسته‌های سینه‌زنی و زنجیرزنی می‌روند و اگر تبرکی نصیبشان شود از آن به عنوان هدیه‌ای که برکت به زندگیشان می آورد استقبال می‌کنند.

مریم، بانوی مسیحی در این‌باره می‌گوید: از بچگی یادم می‌آید مادرم در ایام محرم هیچ وقت به مهمانی نمی‌رفت و مهمان دعوت نمی‌کرد و برای ما لباس تازه نمی‌خرید و هر وقت فرصت می‌شد من و برادرم را به دیدن دسته‌های عزاداری می‌برد. امام حسین(ع) فقط مال شما مسلمانان نیست بلکه متعلق به تمام بشریت و انسان‌های آزاده است.