شهر خبر

اصلاح‌طلبان، اصلاح دست‌به‌مهره در شطرنج سیاست

تبسم نمازی*
اصلاح‌طلبان، اصلاح دست‌به‌مهره در شطرنج سیاست

چه آن روزی که ناگهان پروژه عبور از خاتمی را کلید زدند و چه امروز که بین شرکت در انتخابات و تحریم سردرگمند. بازی سیاست مثل بازی شطرنج است نمی شود همیشه بر اساس حرکت حریف دست به مهره شد.

آنچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان جناح چپ و بعدتر به نام اصلاح طلبان فرم گرفت، در تمامی این سالها از فقدان استرتژی رنج برده است و این بیماری مزمن، امروز بیش از هر زمان دیگری در حال نمایش خود است. جریان چپ در واقع میراث دار یک نقصان ژنتیکی تاریخی است. این جریان هم همانند خاستگاه فرهنگی اش عجول است و می خواهد با یک سزارین زودرس یک دموکراسی ناررس را متولد کند. این جریان در واقع یک طیف سیاسی بسیار متکثر است که فاکتورهای لازم برای افتراقش بیش از فاکتورهای اتفاقش است و در نتیجه اتحادهای استراتژیک نقطه در زمان، قادر به ایحاد هیچ طرح و برنامه بلند مدت نیست و به تبع آن توان داشتن برنامه های جایگزین یا اصطلاحا پلن بی را ندارد. این گونه می توان گفت که این جریان برعکس هیاهوی بسیار روشنفکرانه و اتصالش به بدنه دانشگاهی کشور، به صورت کاملا مقطعی و متناسب با مختصات زمان و بازی طرف مقابل دست به حرکت می زند و تقریبا همیشه در زمین حریف بازی کرده و خود توان بازی سازی نداشته است.
در انتخابات ۱۴۰۰ وقتی جریان اصلاحات در یک اغتشاش درون جناحی، در نهایت به شکل غیر منسجم تصمیم گرفت در انتخابات شرکت نکند، می شد حدس زد که انتخابات بعدی، بن بست جدی این جریان باشد چرا که در همان انتخابات پیشین، این جریان هیچ برنامه بلند مدتی را هدف گذاری نکرده بود. آنها تنها گمان داشتند که با پائین آمدن مشارکت سیاسی، می توانند حاکمیت را به تغییر رویه وادارند و از آن به عنوان برگ برنده استفاده کنند که البته در همان زمان هم دچار اشتباه محاسباتی شدند چرا که آنها بر اساس نتایج برخی نظرسنجی ها انتظار داشتند که میزان مشارکت رقمی بسیار پائین تر از آنچه اتفاق افتاد باشد و از همان زمان تا کنون هم دقیقا به این تفاهم نرسیدند که سقف و کف مطالباتشان از حاکمیت چیست. در واقع اگر بخواهیم منصفانه به قضیه نگاه کنیم واقعا مطالبه این جریان از حاکمیت مشخص نیست. در یک جریانی که ابتدا و انتهای طیفش می تواند در تضاد با یکدیگر قرار گیرد چگونه می توان به یک تفاهم مشترک از یک خواست مشترک رسید؟ این جریان برخلاف بدنه آکادمیکش به رفتاری آکادمیک نرسیده و نوعی ولنگاری سیاسی را نمایان می کند.

در واقع جریان اصولگرا از این منظر در کار تشکیلاتی بسیار توانمندتر از جریان اصلاح طلب ظاهر شده و دلیل اصلی آن می تواند وابستگی به تنها نهاد اجماع ساز یعنی نهاد مذهب و مسجد باشد که امکان ایجاد مرکزیت و رهبری های کاریزماتیک را در آنها تقویت می کند و از سوی دیگر حلقه اتصال های مرتبط با ساختارهای سنتی که در بافت فرهنگی و تاریخی کشور، قوام یافته، نقاط اشتراک طیف های حاضر در این جریان را بیش از نقاط افتراق آنان می کند. هرچند تلاش برای مدرنیزاسیون سیاسی و دور شدن از کارکردهای سنتی نهاد مذهب و بهره برداری سیاسی از آن، امروز به آسیب جدی این جریان بدل شده و در بلند مدت می تواند به ضد خودش بدل شود. اینکه امروز به گفته منابع رسمی بیش از ۷۰ درصد مساجد کشور عملا تعطیل هستند و یا میزان اقبال به تحصیل در حوزه های علمیه به شدت کاهش یافته، موید این امر است.

اما امروز لازم است که جریان اصلاح طلبی مشخص کند که کف و سقف خواسته هایش از نظام سیاسی به شکل عینی و قابل محاسبه چیست. اگر حتی شروط ۱۵ گانه خاتمی را ملاک قرار دهیم که آن هم سرشار از مطالبات کلی همچون «اصلاح ساختار» است که که شاخص عینی ندارد، در صورت عدم پذیرش این شروط از سوی حاکمیت، قدم بعدی چیست و بر اساس پیش بینی هر برخورد نظام سیاسی نقشه راه این جریان چیست؟ اساسا تحریم انتخابات می تواند چه حاصلی برای خود این جریان و یا حتی کشور داشته باشد؟ مسیر آنها در آینده چه خواهد بود ؟چرا که به نظر نمی رسد این جریان حتی در بین خودشان و در جلسات درون گروهی به برنامه مشخصی رسیده باشند وگرنه دلیلی نداشت این قدر مواضع متفاوت از افراد متفاوت شنیده شود و امروز بعد از دو سال از انتخابات ۱۴۰۰ و با وجود اعتراضات پائیز گذشته تازه جریان اصلاح طلب به چانه زنی با حاکمیت بپردازد در حالیکه اگر این جریان در همان انتخابات ۱۴۰۰ حداقل دو برنامه متفاوت بر اساس رفتار نظام سیاسی چیده بود امروز در بلاتکلیفی قرار نداشت و تکلیفش با انتخابات اسفند روشن بود و افراد هم از مواضع مشترکی برخوردار بودند.

البته یکی دیگر از آسیب های جدی کار حزبی و تشکیلاتی درایران که آن هم ریشه فرهنگی دارد تک روی و عدم هویت یابی فردی افراد در جمع است و این رجحان هویت فردی به هویت جمعی، کار تشکیلاتی را در ایران سخت و رسیدن به اتحاد را مشکل می کند. اما آسیب دیگر جریان اصلاحات تربیت نکردن افراد تازه است. با وجود آنکه جریان اصلاحات برخلاف جریان اصولگرا، دایره بسیار وسیع تری برای بکار گیری افراد دارد اما به دلیل عدم استفاده از این مزیت نتوانسته در برابر جریان خالص ساز برنده بازی باشد. در واقع جریان اصلاح طلب به دلیل امکان گسترده در بکار گیری افراد توانمند، به راحتی می توانست پروژه خالص سازی را به شکست بکشاند اما عدم استفاده از این ظرفیت دست آنان را در برابر خالص سازان تهی کرد و آنان بازی ای را که به راحتی می توانستند در آن پیروز باشند به حریف واگذار کردند. به نظر می رسد ادامه چنین رویه ای نمی تواند به یک راهکار منتج به نتیجه ختم شود چه آن روزی که ناگهان پروژه عبور از خاتمی را کلید زدند و چه امروز که بین شرکت در انتخابات و تحریم سردرگمند. بازی سیاست مثل بازی شطرنج است نمی شود همیشه بر اساس حرکت حریف دست به مهره شد.

*روزنامه نگار

۲۱۶۲۱۶