به گزارش «اطلاعات آنلاین»، عاصفه الله وردی در یادداشتی در ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات نوشت: هر کودکی پیامهای رابطه و پذیرش را از سمت والدینش به خوبی حس میکند و میشنود. به این شکل در درون خود حس میکند که وقتی پدر و مادر با من بازی میکنند و برایم وقت میگذارند، پس آنها مرا دوست دارند و دلشان برایم تنگ میشود. آنها به من توجه دارند، پس مراقب احساسات عمیقم هستند. آنها به فرزندشان افتخار میکنند و به او باور دارند، چرا که او را راهنمایی میکنند. اما ببینیمچطور میشود که اغلب این نیاز را نادیده میگیریم.
یک بار دختر نوجوانی به دفتر مشاوره مراجعه کرده بود که احساس میکرد احمق، زشت، چاق و ناخواسته است. پدر و مادرش دلشان میخواست که فرزند اولشان پسر باشد و مرتباً این خواست را مطرح میکردند. در عین حال برای تحصیلات دانشگاهی او آرزوهای بزرگی در سر داشتند.
وقتی او در ششم دبستان معدل و رتبه خوبی به دست نیاورد، به او گفتند که پخمه و عقب مانده است و از روی ناراحتی، دیگر پنهان نکردند که آرزو داشتند ای کاش به دنیا نیامده بود. این دختر برای کوچکترین اشتباهاتش از سوی پدر و مادرِ ایدهآلگرایش کتک میخورد و بدتر آن که توسط یکی از بستگان مورد سوء استفاده جنسی هم قرار گرفت.
عواقب نادیده گرفتن رابطه
چند سال بعد برادر او به دنیا آمد و او در خانواده فقط ارزش «مراقبِ برادر بودن» داشت. او در تمام زمینهها در فقر عاطفی به سر میبرد و در دوران نوجوانی به خاطر خودکشی نافرجام بستری شد و موفقیت چندانی در دبیرستان نداشت. مسائلی که او درگیر آن بود در روابط خلاصه نمی شد. مسائل مالی، افسردگی و عزت نفس پایین مشکلاتی برایش ایجاد کرد.
اشتراک دو طرفه
رابطه واقعی والدین و فرزندان زمانی شکل میگیرد که به اشتراک گذاشتن احساسات دو طرفه باشد. کودکان حس کنند که نه فقط افکار و عقایدشان بلکه آسیبها و احساساتشان و نه فقط پیروزیهایشان بلکه شکستها هم در نظر والدین اهمیت دارد. این که والدین برای آنچه فرزندانشان هستند، با تمام قوت و ضعفها ارزش قائلند. رابطههای مطمئن، پذیرش بیقید و شرط ایجاد میکنند که خانه را به جای امنی تبدیل خواهد کرد. جایی که رابطه وجود ندارد، کودکان ناامیدی را تجربه میکنند.
بعد هیجانی رابطه
اگر والدین فقط بر بعد عقلانی اصرار کنند، نیاز هیجانی کودکان نمی تواند تامین شود و ارتباط درستی بین آنها برقرار نمیشود. رابطه عاطفی درست، به معنی صدای جیغ و اوقات تلخی و گریه نیست، بلکه منظور کنار آمدن با احساسات و هیجاناتی مثل عصبانیت، ترس، غم، شرم، خوشی و مانند اینهاست.
پیامهای ضمنی
در هر رابطه ای کلمات فقط ۷ درصد در ارتباط نهایی موثر هستند. لحن صدا ۳۸ درصد و زبان بدن ۵۵ درصد موثر است. گاهی کلمات چیزی میگویند و ذهن ما چیز دیگری. در این حالت شنونده ما، پیام ضمنی را باور میکند. وقتی به عنوان والدین فقط منطقی هستیم، چشمان بی روح و تون صدای بیهیجان ما ممکن است به فرزندانمان بگوید ما نمیتوانیم از آنها محافظت کنیم. وقتی از کلمات درست استفاده میکنیم اما زبان بدنمان به طور مکرر تحقیر و طرد شدن را منتقل میکند، کودکان ما ناکامی را تجربه میکنند.
نشانههای تامین نیاز عاطفی
وقتی نیاز عاطفی تامین میشود، فضای سبکتری در خانه قابل لمس است و والد و کودک هر دو آزادند که با یکدیگر راحت و بی آلایش باشند. برعکس زمانی که رابطه و پذیرش درست شکل نمیگیرد، هردوطرف طرد شدگی را حس میکنند. والدین، فرزند پروری را یک کار خسته کننده روزمره میدانند.
هم پسر، هم دختر
توجه به احساسات و هیجانها یک نیاز دخترانه یا پسرانه نیست. نیاز عاطفی اساسی رابطه و پذیرش به طور حتم در شکل گیری عزت نفس سالم در پسرها هم بسیار مهم است. حتی تا نوجوانی هم آنها این نیاز را در خود احساس میکنند. اگر اجازه بدهیم که به موازات افزایش خودگردانی در نوجوان سطح روابط ما کاهش پیدا کند با افت مشخصی مواجه می شویم. که بهای آن از دست دادن رابطه با نوجوان ماست.
رابطه باید قابل لمس باشد
جان گاتمن تحقیقاتی روی زندگی مشترک و فرزند پروری انجام داده است که نشان میدهد هرچه کودک بیشتر از نظر عاطفی با والدین نزدیک باشد، ارزشهای والدین را بیشتر قبول میکند. وقتی که سطح رابطه بالاست، توانایی والدین برای تاثیرگذاری روی فرزندان افزایش مییابد. چیزی که در مورد کودکان نارس و زودرس دیده میشود. وقتی آنها برای زنده ماندن باید در انکوباتور باشند، نیاز است که از نظر لمسی هم با آنها در تماس باشیم.
رابطه، مهم است
وقتی با چنگ و دندان می جنگید تا فرزندانتان را به مدارس درجه یک بفرستید، چه میزان از این انرژی را صرف رابطه برقرار کردن با خودشان میکنید؟ تامین مسکن، لباس، غذا، مراقبتهای بهداشتی و آموزش بسیار تاکید میشود، اما وقتی تلاش نمیکنیم که با آنها رابطه مطلوبی داشته باشیم و نیاز رابطه و پذیرش را در آنها نادیده میگیریم، در واقع رشد آنها را با تأخیر مواجه میکنیم. بسیاری از والدین آنقدر درگیر نگرانیهای خود هستند که یا فرصتی برای ارتباط با فرزندان خود ندارند یا بچه ها را وسیله ای برای رسیدن به اهداف خود میدانند.