شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#ایران#سینمای ایران#ژانر#فاجعه#بیگانه#است

سینمای ایران با ژانر فاجعه بیگانه است

این که آیا می‌توان از فاجعه به معنای ژانری آن که ساختار فرمیک خاصی را طلب می‌کند حرف زد یا نه، مناقشه‌ای است که باید در جای خودش مورد بحث قرار گیرد.

به گزارش«اطلاعات آنلاین»، رضا صانعی در یادداشتی با عنوان تأملی در «سینمای فاجعه » و جایگاهش در صنعت فیلم سازی و تأثیرات اجتماعی آن در ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات نوشت: کشور ما سرزمین بلاخیزی است. چه بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله، چه بلایای اجتماعی و انسانی مثل آمار بالای تصادفات و تلفات جانی آن، سقوط هواپیما، آتش سوزی و….غیره! ضمن اینکه به این موارد باید برخی بیماری های واگیردار را هم اضافه کرد. بحران کرونا و آسیب های گسترده انسانی آن، از آخرین نمونه های مصداق فاجعه در کشور است که البته ابعاد جهانی داشت.

حالا پرسش این است که چرا ژانر یا سینمای فاجعه در کشور ما به نسبت این همه بلایا و فاجعه هایی که شاهدش هستیم، شکل نگرفته یا بسیار کمرنگ است؟ با شیوع ویروس کرونا در ایران و اپیدمی شدن آن در سطح جامعه و بالطبع پیامدهای روانی و ترس اجتماعی برساخته آن، بار دیگر سینمای فاجعه و مؤلفه ها و ویژگی های آن در کنار اهمیت وجایگاهش درصنعت سینما وتاثیرات اجتماعی آن بر مخاطب دربین سینماگران و برخی رسانه های سینمایی مطرح شد.

این که آیا می توان از فاجعه به معنای ژانری آن که ساختار فرمیک خاصی را طلب می کند حرف زد یا نه، مناقشه ای است که باید در جای خودش مورد بحث قرار گیرد.

اما چه آن را به مثابه یک ژانر بدانیم، چه ندانیم؛ با تعداد زیادی از فیلم هایی مواجه هستیم که دست کم در شکل مضمون و شخصیت پردازی و روایت یک فاجعه یا بحران، واجد سنخیّت در ساختار و بیان سینمایی اند و می توان آنها را در ذیل سینمای فاجعه، تعریف و طبقه بندی کرد.

سینمایی که یک بلای طبیعی یا انسانی و اجتماعی، بسیاری از مردم و طبیعت را نابود می کند. برای مثال، سیل یا زلزله یا قوع جنگ اتمی یا شیوع یک بیماری و رخدادهایی مثل آتش سوزی های مهیب یا یک سانحه هوایی.

معمولاً تمرکز این فیلم ها بر روی فاجعه و به تصویر کشیدن آنهاست و شخصیت های قصه در تلاش و مبارزه و مقاومت برای بقاء و نجات خود از آن فاجعه هستند. مؤلفه های بصری و دراماتیک این فیلم ها به ژانر اکشن و علمی ــ تخیلی هم نزدیک است و چه بسا ترکیبی از آنهاست و حتی برخی آن را زیر مجموعه همین ژانرها می دانند.

این آثار معمولاً واجد کاراکترهای زیاد و خطوط داستانی متعددی هستند که بر محور تلاش آنها برای رهایی از فاجعه صورت بندی می شود. عده ای نیز از این فیلم ها به عنوان فیلم های آخرالزمانی یاد می  کنند که قصه های آن درباره پایان دنیاست. انسانیت و اخلاق به طور کامل از بین رفته و بازماندگان حادثه نیز درگیر تبعات فاجعه هستند.

برخی از منتقدان، این فیلم ها را به واسطه سنخیت و مؤلفه های مشترکی که با فیلم های اکشن و حادثه ای یا فیلم های علمی- تخیلی دارند، بخشی از همین ژانر یا ترکیبی از آنها می دانند. فیلم هایی که به بضاعت تکنیکی و جلوه های ویژه وابسته است و فیلم های پرخرج و هزینه ای است.

بسیاری فیلم «فرودگاه»(۱۹۷۰) را نخستین تلاش جدی سینما برای ساخت آثار فاجعه‌ای می‌دانند که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان ومنتقدان همراه شد. ماجرای پوزیدون،زمین‌لرزه وآسمانخراش جهنمی از دیگر آثاری است که در این دوران و به دنبال موفقیت فرودگاه ساخته شدند.

در عصر جدید و ظهور فناوری هایی مثل سی‌جی‌آی، ساخت آثار ژانر فاجعه وارد مرحله‌ای جدید شد. شاید موفق‌ترین و مشهورترین فیلم فاجعه‌ای که در طی سه دهه گذشته ساخته شده‌است، فیلم تایتانیک به کارگردانی جیمز کامرون است که ماجرای غرق کشتی تایتانیک را با روایتی خیالی به تصویر می‌کشد؛ اما فیلمسازی که بیشترین آثار را در این ژانر تولید کرده و به نوعی به کارگردان سینمای فاجعه مشهور شده، رونالد امریش، کارگردان آلمانی باشد که فیلم هایی مثل روز استقلال، روز پس از فردا، ۲۰۱۲ و استارگیت را در این ژانرساخته‌است.

اغلب فیلم هایی که در ژانر فاجعه ساخته شده  اند، داستانی تخیلی و فانتزی داشتند، اما نمونه‌های اندکی در این ژانر وجود دارند که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده‌اند.

«غیرممکن»، «سالی» و مینی سریال «چرنوبیل»، از این دسته هستند. همچنان این ژانر در بین بسیاری از علاقه مندان سینما طرفدار دارد و هر ساله شاهد ساخت چند فیلم در این ژانر هستیم. فیلم هایی که به واسطه هیجان و التهاب و ترسی که ایجاد می کنند، مخاطب را مجذوب و مرعوب خود می سازند.

اما پرسش این یادداشت این است که چرا سینمای ایران، کمتر به سراغ ژانر فاجعه رفته و فیلم های ایرانی با محوریّت یک فاجعه یا بحران عمومی یا کم است یا اصلاً وجود ندارد. درحالی که ایران کشوری بلاخیز و پر ازحوادث و بحران های طبیعی و اجتماعی است که هر کدام از آنها می تواند دستمایه ساخت فیلم سینمایی قرار بگیرد.

مثلاً درباره زلزله بم، تنها یک فیلم «بیدار شو آرزو» کیانوش عیاری وجود دارد که آن هم پس از سیزده سال در سینمای هنر و تجربه اکران محدود شد؛ یا درباره آتش سوزی و سقوط ساختمان پلاسکو، تنها یک فیلم«چهار راه استانبول»مصطفی کیایی وجود دارد که به شکل غیر مستقیم به آن پرداخته است.

اگرچه بخشی از این کم کاری به کم بضاعتی سینمای ما از حیث تکنیکی و فنی یا کمبود بودجه برمی گردد، اما به نظر می رسد که مشکل کار در این مسائل سخت افزاری نیست، بلکه بیشتر به سیاست  گذاری  های سینمایی بر می گردد. به سیاست  هایی که ساختن فیلم درباره حوادث و فاجعه  ها را مصداقی از سیاه نمایی می داند!