دکتر ظریف در نوشته اخیرش در اینستاگرام، با استناد به شواهد تاریخی، این رویکرد یا فرهنگ سیاسی قدیمی در کشورمان را نقد کرده که اهدافمان را نه بر اساس تواناییها که بر اساس آرزوهایمان میچینیم و نسبت به لطمات این رویکرد هشدار داده.
در یک فضای گفتوگوی سالم، قاعدتاً چنین آسیبشناسی مهمی از سوی یک سیاستمدار و متخصص برجسته روابط بینالملل، در میزگردهای متعدد، به یک موضوع بحث و مناظره و تحلیل جدی تبدیل میشد و در صورت تایید این نظریه، بازنگری و اصلاح در رویه موجود صورت میگرفت.
اما بار دیگر، به جای گفتوگوی علمی و سازنده، عدهای هشتگ میزنند و پوستر چاپ میکنند و فریاد و فغان برمیآوردند که «ای داد! ظریف میخواهد ما ذلیل بشویم و سازش کنیم و موشکی و صنعت فضایی نداشته باشیم تا صدام و داعش و سایر دشمنان به راحتی کشورمان را اشغال کنند!»
طبیعتاً در چنین فضای مسموم رسانهای، جای چندانی برای تحلیل و تفکر باقی نمیماند و هر کسی که صدایش بلندتر و رگ گردنش «به حجت قوی»تر است، پیروز «میدان» میشود و نظرش را به زور و با تکرار - لااقل برای بخشی از مخاطبان خود - به کرسی می نشاند.
اما با این حال، جا دارد که منتقدان این نظریه دکتر ظریف، به این دو سوال پاسخ بدهند:
۱ - آیا خروجی تفکر دکتر ظریف بیشتر منجر به «قدرت» یک کشور میشود یا تفکر منتقدان او؟
آیا کشورهایی که در طول یک قرن اخیر، از یک جامعه ضعیف «جهان سومی» به قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل شدند، اهدافشان را بر اساس تواناییهایشان تعریف کردند یا بر طبق آرزوهایشان؟
آیا مثلاً کشور چین در نیمقرن اخیر با شعارهایی معادل تبدیل کردن «کاخ سفید به حسینیه» و به چالش کشیدن «نظم جهانی» و از بین بردن «استکبار جهانی» و «مدیریت جهان» و «نابود کردن دلار» و «مشت محکم کوبیدن بر دهان آمریکا» امروز به یک ابرقدرت اقتصادی، سیاسی، علمی و نظامی در جهان تبدیل شده یا با هدفگذاریهای حسابشده و دقیق و بر حسب نیازهای جامعه خود در هر مقطع زمانی؟
آیا اگر ۴۰ سال پیش، چین، به جای تقویت زیرساختهای اقتصادی خود و با «هدف» سیر کردن بیش از یک میلیارد جمعیت کشورش، هدفش را «نابودی استکبار جهانی» اعلام کرده بود و در نتیجه در تمام این سالها با تحریمهای اقتصادی «خردکننده» و «فلجکننده» دست و پنجه نرم میکرد، امروز به چنین ابرقدرت جهانی تبدیل شده بود که دارد به تدریج جایگاه آمریکا را میگیرد، یا اینکه هماکنون درگیر مهار کردن اعتراضات خیابانی ناشی از فقر و گرسنگی و استیصال جامعه خود بود؟
۲ - کدام یک از نظریهها و عملکردهای دکتر ظریف - هم به عنوان یک نظریهپرداز روابط بینالملل و هم یک سیاستمدار با ۴۰ سال سابقه خدمت، اهداف «ضعیف»ی برای ایران تعریف کرده؟
- آیا طرح ایجاد «منطقه قوی» با محوریت ایران، نشانی از «ضعف» دارد؟
آیا نظریه «جهان پسا غرب» او - که به صورت کتاب هم منتشر شده - نشانی از تسلیم و کرنش در برابر غرب دارد؟
آیا خارج کردن پرونده ایران از فصل ۷ شورای امنیت - برای اولین بار در تاریخ سازمان ملل - نشانی از «ضعف» و عدم خودباوری دارد؟
آیا حملات بیامان جریانهای ایرانستیز خارج از کشور و قرار دادن نام او در لیست تحریمهای آمریکا و کانادا - حتی سالها پس از صدارت او در وزارت خارجه - و تلاش بیوقفه نخستوزیر اسرائیل و رئیسجمهور آمریکا و لابیهای صهیونیست و نئوکان در اسرائیل و آمریکا برای از بین بردن دستآوردهای او - مانند برجام - نشان از «ضعف» در گفتمان اوست یا قدرت؟