به گزارش«اطلاعات آنلاین»،«رضا صائمی» در نقد سریال خانگی رهایم کن، به کارگردانی شهرام شاه حسینی در ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات نوشت:
«رهایم کن»را می توان یک درام عاشقانه-تاریخی دیگر از«شهرام شاه حسینی»دانست که در تداوم «می خواهم زنده بمانم» قرار می گیرد.
این بار او یک دهه عقب تر رفته تا قصه خود را در فضای دهه ۵۰ روایت کند. درامی با درونمایه های عاشقانه که داستانش حول خاندان نایب سرخی ها می گذرد و در داستانک های پیوسته به هم پیوند می خورد.
درواقع، هر یک از اعضای این خانواده، قصه جداگانۀ خود را دارد که در کلیّت درام به هم گره خورده و از مجموعه خرده داستان ها، روایت کلّی و کلان شکل می گیرد. این ساختار، هم تعلیق قصه را عمق بخشیده و هم به واسطۀ پازلی که طراحی می کند، مخاطب را با لذت رمزگشایی ها همراه می کند.
حاتم نایب سرخی با بازی قابل تحسین «محسن تنابنده»، شاید مهمترین شخصیت این قصه باشد. درونگرا و کم حرف است و حامی خانواده. مدیریت کاری پدرش و رسیدگی به اموال او بر دوش حاتم است. فرزندی سندرم دانی دارد از همسری که به او خیانت کرده و طلاقش داده است.
او به مارال، پرستار پسرش، علاقه مند می شود و قصد ازدواج با او را دارد. خواهر حاتم،افسانه،عاشق یکی از خوانندههای معروف آن زمان،دانیال،است و با دعوتنامهای که از سوی او دریافت میکند، برای دیدار با او به تهران میرود.
درخلال همین دیدار، با دانیال به هتل میرود و با او رابطه برقرار میکند. بعد از آن متوجه میشود که این رویّۀ همیشگی دانیال بوده و حالا افسانه نمیداند چگونه به زندگیاش ادامه دهد. او اقدام به خودکشی میکند،ولی زنده میماند.
هاتف، برادر حاتم، خودش را از زیر بلیت پدرش درآورده و به تهران رفته که تنها زندگی کند. او در یک کلوب بولینگ کار میکند و رازهایی دارد که در طی داستان فاش خواهد شد.
مارال، خواهر یونس است و در خانۀ پدری حاتم از پسر حاتم نگهداری میکند. مارال و حاتم میخواهند با یکدیگر ازدواج کنند. در این بین، برادر مارال، یونس، که عضو یکی از گروههای مخفی است، اقدام به ترور کسی میکند که این ترور ناموفق میماند. وقتی میخواهد فرار کند تا آبها از آسیاب بیفتد، او را میکشند.
حاتم صاحب یک معدن ذغالسنگ است که تعدادی از کارگران در آن کهربا پیدا کردهاند و مخفیانه در حال استخراج کهربا هستند. برای اینکه این راز فاش نشود، عبدالله را نیز که یکی از کارگران معدن بود، میکشند وسربهنیست میکنند.
***
همانطور که بیان شد، داستان اصلی این سریال، همراه با خردهداستانهایی روایت میشود که هریک از شخصیتها درگیر آن هستند. حالا قصه به نقطۀ اوج و عطف خود رسیده است. جایی که هاتف به مارال علاقه مند می شود؛بی آنکه از علاقۀ بین او و برادرش حاتم با خبر باشد.
قصه به نقطۀ ملتهب و بزنگاه خود می رسد. عشق دو برادر به یک زن. جایی که با تضادّ عواطف مواجه می شویم.
تقابل عاشقی و برادری. درپس این تقابل البته با روایتی جامعه شناختی از وضعیت ارباب و رعیّتی و خرده فرهنگ های حاکم بر آن در دهه پنجاه هم مواجه هستیم که به موازات آن با شهر و شهرنشینی و مناسبات آن هم گره خورده و از این حیث می توان «رهایم کن»را روایتی جامعه شناختی از برهه ای تاریخی در ایران معاصر دانست.
روایتی که طی آن به بازنمایی وضعیتی می پردازد که اکنونیت ما برساختۀ آن است و می توان ردّ امروز را در این گذشتۀ تاریخی ردیابی و صورت بندی کرد.
خوشبختانه فیلمنامه در معرفی شخصیت ها موفق است و با پردازش جزئی نگرانه و قوام یافتۀ آنها کمک می کند تا مخاطب با زیست-جهان هر کدام از آنها آشنا شده و ارتباط برقرار کند. با آنکه با تعدّد شخصیت و تنوّع خرده روایت ها مواجهیم، اما انسجام درام دچار خدشه نشده و وحدت دراماتیک خود را حفظ کرده است. با این حال، گاهی مکث های اضافی در این معرّفی و روایت وجود دارد که ریتم آن را کند می کند.
«رهایم کن» بیشتر متّکی به تعلیق درونی قصه است تا تمهیداتی برای ایجاد تعلیق بیرونی که به ریتم آن کمک کند. با این حال،هرچه قصه جلوتر می رود، ریتم شتاب بیشتری می گیرد.
بازیگران هم در بازیگری کم فروشی نکردند و یکی از نقاط قوّت این سریال را می توان لذّت تماشای بازی های آن دانست.
کستینگ خوبی در رهایم کن را شاهدیم که بازی های قابل تحسینی را به نمایش می گذارند. حتی بازیگری مثل شهرام قائدی را می بینیم که تصویر ذهنی مخاطب از بازی هایش را می شکند و بعد از مدت ها که او را در فیلم و سریال ها ندیده بودیم، در اینجا در نقشی متفاوت با بازی متفاوت و قدرتمند ظاهر می شود.
به این موارد با طراحی صحنه و فضاسازی های قصه در بازنمایی دهۀ پنجاه را هم اضافه کرد که لذت بصری اثر را عمق می بخشد و حس و حال زندگی آن دورۀ زمانی را تجربه پذیر و باورمند می کند.
دیالوگ ها هم به اندازه است. نه زیاده گویی می کند و نه کم گویی. هم اطلاعات می دهد و هم گاهی از سویه های زیبایی شناختی کلامی و حکمیانه برخوردار است.
چنان که برخی از آنها در حافظۀ دراماتیک ما ماندگار خواهد شد. مثلاً در یکی از سکانس ها حاتم به بازرس معدن میگوید: «پول رو زودتر بگیری، میشه رشوه. دیرتر بگیری، میشه جریمه. شما دیرتر بگیر که شب راحتتر بخوابی.»
در نهایت باید گفت که «رهایم کن»، قصه ای دارد که مخاطب نمی تواند رهایش کند. قصۀ سرنوشت های فردی که وقتی در بستر تاریخ روایت می شود، تقدیر جمعی طی شده در این سرزمین را هم روایت می کند. تاریخ به روایت مردمی که آن را زیسته اند.