محمد شریفی – رئیس مرکز نوآوری اتاق ایران: در انگستان، قرن شانزدهم یکی از مهمترین خیالات بشر به واقعیت بدل شد. اختراعی به نام ماشین بافت در شرف وقوع بود تا آینده جهان را متحول کند.
اواخر قرن شانزدهم و در روزهایی که الیزابت اول دستور داده بود که تمام رعایا باید کلاه بافتنی بر سر بگذارند، جرقه ساخت ماشین بافت زده شد. برای تهیه و تولید این حجم از کلاه بافتنی، ابزاری جز دست بافندهها نبود. اما شخصی به نام ویلیام لی - که از او با عنوان مخترع اولین ماشین نساجی نام میبرند- دستگاهی را طراحی کرد که بعدها به نام «دار بافندگی» معروف شد. البته لی نه ارج دید و نه بر صدر نشست.
سال ها تلاش ویلیام لی برای ثبت اختراع خود در انگلستان و حتی فرانسه، راه به جایی نبرد. زیرا طبقه حاکم میپنداشتند به راه افتادن این ماشین، بیکاری و بیثباتی در جامعه را به همراه دارد و شغل هزاران نفر را از بین میبرد.
البته چنین رویکردی، نگاه غالب نظامهایی است که از آنها با عنوان نهادهای اقتصادی و سیاسی بهرهکش نام میبرند. مقابله با تغییر و اجتناب از نوآوری، خصیصه برجسته این نظامهاست. در چنین جامعهای خلاقیت نه تنها ارزش محسوب نمیشود که پدیدهای مذموم هم به شمار میرود. روال زندگی در این جامعه خطی و به اصطلاح «زمینی بایر» برای رشد ایدهها است.
اما نقطه مقابل این ساختار خشک و خموده چیست؟ چگونه میتوان از پیچ سخت نهادهای بهرهکش گذر کرد و جامعه را به سوی پویایی سوق داد؟ بدون تردید پاسخ در کلیدواژه «مشارکت» نهفته است. جامعه مشارکتپذیر و مشارکتجو، بستر خلاقیت را فراهم میکند. نهادهای اقتصادی و سیاسی مشارکتی دقیقا نقطه مقابل نظامهای بهرهکش قرار دارند و به همان اندازه که نهادهای بهرهکش در مقابل تغییر و نوآوری مقاومت میکنند، نهادهای مشارکتی آغوش به روی ایدههای خلاق و ناب گشودهاند.
نهادهای اقتصادی مشارکتی نهادهایی هستند که مشارکت طیف وسیعی از افراد در فعالیتهای اقتصادها را مجاز شمرده، تشویق میکنند، امکان بهترین استفاده از استعدادها و مهارتها را فراهم میآورند و افراد را قادر میسازند که آرزوهایشان را دنبال کنند. با چنین تعریفی بدیهی است که نهادهایی را میتوان در زمره نهادهای اقتصادی مشارکتی جای داد که فراهم آورندهی مالکیت خصوصی ایمن و سیستم قضایی بیطرف هستند که در آن افراد به راحتی محصول و خدمت خود را ارائه کرده و میفروشند.
در چنین نهادهایی، جامعه آماده ورود کسبوکارهای جدید فراهم بوده و افراد به سهولت با توجه به استعدادهایشان به انتخاب شغل پرداخته و صاحبان ایده و نوآری، میتوانند طرحهایشان را عملیاتی کرده و کسبوکار خلق کنند. نقش دولت در چنین نظامهایی، مداخله و تنظیمگری نبوده و تنها کارکرد نظمدهی به جامعه و ارائه خدمات عمومی دارد تا همه افراد جامعه از فرصتهای و امکانات برابر برخوردار شوند. آیا چنین جامعهای برای شکوفایی و نوآوری ایدهآل است؟ پاسخ با قید یک شرط مثبت است: وجود نهادهای سیاسی مشارکتی.
وجود نهادهای سیاسی مشارکتی و یا به عبارتی نهادهای سیاسی که به اندازه کافی متمرکز و متکثر هستند، هم در کنار نهادهای اقتصادی مشارکتی لازم بود و به نوعی آنها را تکمیل میکنند تا بستری ایدهآل برای تحقق جامعه مبتنی بر دانش پدیده آید؛ مولود این جامعه تکاملیافته همان است که از آن با عنوان اقتصاد دانشبنیان نام میبریم.
آنچه مسلم است اقتصاد دانشبنیان در سایه مشارکت رشد میکند و هر اندازه جامعه گامهای موثری در مسیر مشارکت بردارد، چشمانداز روشنتری خواهد داشت و نهادهای بهرهکش هر روز بیشتر و بیشتر در چنبره سازوکار سنتی خواهند ماند. شاید نهادهای بهرهکش در دورههایی رشد را تجربه کنند، اما چشمانداز مطلوبی نخواهند داشت؛ چراکه ماهیت رشد تحت مدیریت نهادهای بهرهکش متفاوت از ماهیت رشد تحت شرایط نهادهای مشارکتی است. به بیانی دیگر نوآوری و تغییر که لازمهی رشد پایدار است، در نهادهای بهرهکش ایجاد نمیشود و رشد آنها مبتنی بر تکنولوژیهای موجود است. مسیر اقتصادی شوروی سابق مثالی روشن از این امر بود که انگیزههایی از سوی حکومت ایجاد شد و رشد سریع اقتصادی را تحت حاکمیت نهادهای بهرهکش ایجاد کرد، اما این رشد در نهایت پایان یافت و فروریخت.