عاصفه اله وردی:
معمولاً این جمله را خیلی از مادر و پدرها میشنویم:«واقعاً روی اعصاب من است.» همگی ما نقاط حساس و تحریک شونده داریم. نقاطی که در آن خشم را به شدت حس میکنیم، اما یادمان نرود که واکنشهای خاصی از ما، خشم را در کودکانمان ایجاد میکند. خشم منجر به ناکامی میشود و همین اثرات در بزرگسالی ممکن است به صورت یک آسیب دوباره ظاهر شود. با هم ببینیم رفتارهای خشمزا که در تحقیقات بررسی شدهاند، کدامند؟
تحقیر
وقتی تحقیر اتفاق میافتد بچهها احساس ناچیز بودن را تجربه می کنند. احساس کمبود یا طرد شدگی میکنند و در نهایت نگرش منفی از خود، در آنها شکل می گیرد. بعضی والدین سعی میکنند با تحقیر، از بلندپروازیهای بیمورد فرزندان جلوگیری کنند. آنها فکر میکنند تحقیر بهترین روش برای ایجاد تغییر در فرزندانشان است.
گاهی اوقات هم آنها فرزندانشان را در امور مختلف دست کم میگیرند. اثر واضح در کودکانی که احساس تحقیر و طرد شدگی را تجربه میکنند، خشمگین شدن است و این کودکان به طور حتم آسیب خواهند دید.
کمال گرایی و شرطی سازی
کودکان وقتی حس میکنند هرگز پاسخگوی ذهن ایدهآلگرای مادر و پدر نیستند، خشمگین میشوند. والدین ایده آل گرا معمولاً کسانی هستند که نسبت به اینکه در جامعه چگونه به نظر می رسند، حساسند. آنها همه چیز را کامل می خواهند و وقتی راضی می شوند که هر چیزی در مسیر تعیین شده و مورد نظر آنها قرار بگیرد. کودکانِ افراد ایدهآلگرا، غم ناامیدی و ترس را حس میکنند. والدینی که در عشق و پذیرش فرزندانشان همیشه شرط قائل میشوند، همیشه به این فکر میکنند که چگونه از سوی دیگران قضاوت میشوند. چرا که فکر میکنند بچههای آنها ادامه خودشان هستند و نگرانند که دیگران درمورد آنها چه قضاوتی دارند. چنین والدینی به خاطر ناامیدی خاصی که حس میکنند، احساسات و محبت خود را ابراز نمی کنند.
کنترل کردن
بعضی از والدین از ترس اینکه فرزندانشان تصمیمهای اشتباه بگیرند، آنها را کنترل میکنند. این کودکان احساس آزادی کمی در انتخابهایشان دارند و نمی توانند به قضاوتهایشان اطمینان کنند. در نتیجه این فرزندان نمیتوانند خود به تنهایی مسیر زندگی خود را تشخیص دهند. آنها فرزندانشان را از احساسات خود محروم میکنند و انتظار دارند که تمام مدت در مورد نیازها و گرفتاریهای والدین فکر کنند.
تنبیه
گاهی والدین در مسند قضاوت مینشینند. به خاطر اشتباه کوچکی که از فرزندان سر میزند یا احساسات خاصی که آنها از خود بروز دادند یا برای سرکشیهای معمول در برابر مسائل اخلاقی آنها را تنبیه میکنند. چنین والدینی به برقراری عدالت و حقیقت بیشتر از احترام به کودکان اهمیت میدهند و با این روش فرزندانشان را خشمگین می کنند.
محرومیت و مهار هیجانی
برخی از والدین به صورت ناخودآگاه با محروم کردن کودکان از همدلی، آسایش و حمایت، آنها را خشمگین میکنند. والدینی که در این تله میافتند اغلب میخواهند فرزندانشان یاد بگیرند که چگونه رفتار کنند و در عین حال آرام و بدون هیجان باشند. آنها نمایشهای پر احساسی مثل گریه کردن را دوست ندارند و با احساسات فرزندانشان راحت نیستند خندههای بلند، بازیهای پر سروصدا، داشتن دوستهای بیش از حد و گریه کردن برای آنها غیر قابل تحمل است.
وابسته و خودخواه
کودکانی که با والدین وابسته و خودخواه سروکار دارند معمولا برای انجام وظایف فراتر از سن خود تحت فشارند. این فرزندان وظایف پدر و مادر را روی دوش خود احساس میکنند و هر لحظه نگران آن هستند که نکند نتوانند وظایف خود را به درستی انجام دهند. معمولاً حس می کنند که مشکلات بر سرشان آوار شده است. والدین دمدمی مزاج، غیرقابل پیشبینی، بینظم یا الکلی خشم کودکان را برمیانگیزند.
حمایت کننده بیش از حد
چنین والدینی با کوچکترین مسائل بچههایشان به شدت نگران میشوند. مثل صدمه دیدن در هنگام بازی در زمین بازی یا مریض شدن وقتی کودک زیر باران میرود. آنها انتظارات غیر واقع بینانه در مورد فرزندانشان دارند. فرزندان این والدین به سمت دوستانشان تمایل پیدا میکنند.
بدبینی
کودکانی که به طور دائم در معرض این پیام هستند که نیمه لیوان خالی است. از چنین والدینی میپرسم: «چرا همیشه منفی نگاه می کنید؟»آنها میگویند نمیخواهند بچههایشان در زندگی دید غیر واقعی داشته باشند. چنین والدینی در محیطهای منفی رشد کردند که در آن از اشتباه کردن میترسیدند.
آسان گیر افراطی
والدینی با چنین ویژگی، یا بیش از حد مشغول کارهای خودشان هستند یا در دسترس نیستند. گاهی والدین از اینکه به اندازه کافی با فرزندانشان نیستند، احساس گناه میکنند. به خاطر همین میخواهند از کودکان انتظار نداشته باشند و حد و مرزها را به آنها یاد ندهند. تا حس گناه را جبران کنند. این والدین در مورد موضوعات پیچیده با فرزندانشان صحبت نمیکنند به راحتی اجازه میدهند که تلویزیون ببیند، از تمرکز روی احساسات بچهها دوری می کنند. وقت کافی برای راهنمایی فرزندان نمیگذارند. این فرزندان به جای والدینشان به سمت همسالان گرایش پیدا میکنند.