شهرآرا نوشت: پسر ۲۴ ساله در پی عشقی هوس آلود، شوهر بلاگر معروف مشهدی را با همدستی وی به قتل رساند و جسد او را به آتش کشید تا صحنه جنایت را «خودسوزی» جلوه دهند.
صبح بیست و پنجم اسفند سال گذشته، هنگامی که آتش نشانان مشهد شعلههای آتش در یک منزل مسکونی واقع در بولوار نبوت را خاموش کردند، ناگهان جسد مردی ۳۲ ساله در میان دودهای سیاه و سفید نمایان شد که بخش زیادی از پیکر وی سوخته بود. طولی نکشید که با حضور قاضی «محمود عارفی راد» (قاضی ویژه قتل عمد) در صحنه کشف جسد، تحقیقات آغاز شد و در همان بررسیهای مقدماتی، زنگ جنایت به صدا درآمد چرا که بر اساس تجربیات مقام قضایی، چگونگی سوختن جسد و کانون شعلههای آتش، حکایت از یک قتل نخ نما داشت.
عاملان این جنایت در محل وقوع جرم خود مقابل دوربین قوه قضاییه ایستادند تا ناگفتههای این قتل وحشتناک را بازگو کنند.
پسر جوان گفت: از حدود یک سال قبل در شبکه اجتماعی اینستاگرام با دختری آشنا شدم که «بلاگر» بود. ولی نمیدانستم که آن دختر هویت واقعی خود را در فضای مجازی پنهان کرده است. ارتباط عاشقانه ام را با او ادامه دادم، ولی «ف-ز» در حالی هویت خود را آرام آرام آشکار کرد که دیگر دیر شده بود و من به او دل باخته بودم! هنگامی متوجه شدم که او متاهل است و یک فرزند دختر دارد که در مرداب عاشقی مجازی دست و پا میزدم و نمیتوانستم او را رها کنم! در این شرایط «ف-ز» هم از مشکلات خانوادگیاش برایم سخن میگفت.
او مدام سختیها و رنج هایش را برایم بازگو میکرد تا این که بالاخره پیشنهاد قتل شوهرش را مطرح کرد. ابتدا قصد داشتم شوهر «ف-ز» را با نوعی گاز شیمیایی به قتل برسانم تا کسی متوجه جنایت نشود! به همین دلیل همه جوانب را با یکدیگر بررسی کردیم، اما وقتی در نیمههای شب وارد منزل ویلایی شدم و به طبقه دوم رفتم، تازه فهمیدم که تلاش هایم برای اجرای این نقشه بی فایده بوده است. شوهر ۳۲ ساله «ف-ز» متوجه ماجرا شد و من به ناچار با دستانم گلویش را در رختخواب فشردم و او را خفه کردم.
«ف-ز» نیز مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد و با معرفی کامل خود گفت: نقشه قتل را به طور مشترک طرح کردیم.من به بهانه ای داروهای خواب آور را به او خوراندم و منتظر ماندم تا به خواب برود! در نیمههای شب هم به «عماد» موضوع را خبر دادم که او خود را به منزلم رساند، اما وقتی از قتل با گاز شیمیایی نتیجهای نگرفت، ناگهان همسرم بیدار شد و با هم گلاویز شدند. من که اوضاع را این گونه دیدم به کمک «عماد» رفتم و دست و پاهای همسرم را گرفتم که بعد هم «عماد» او را با دستانش خفه کرد.