شهر خبر

آن چه پشمینه پوشان تندخود ساخته اند

اگر از غیرت الداغی سخن‌ها می‌رود، در مقام اخلاق است نه وضع و موضعی که پشمینه‌پوشان تندخو بر اوضاع چیره کرده‌اند و وصفش نیز کفاره بر خیال می‌بندد.

سید مسعود رضوی: در شهر کهن بیهق یا سبزوار، واقعه‌ها رخ‌داده و تاریخی سرشار از دارها و سربدارها، بارها و بارها بر زمین و زمان نبشته‌شده و با وجدان آدمیان سخن گفته است. اما ماجرای اخیر، دل‌های مردمان میهن را به لرزه درآورد و داغی که از چکیدن خون زنده‌نام، شهید الداغی بر سینه‌ها نشست، درنگ و تأمل را بر اندوه و سوگ افزود.

دلیل نوشتن این یادداشت، دیدن تشییع پرشکوه پیکر این جوانمرد نازنین است که همشهریانش به راستی او را چونان قهرمان و دلاوری بزرگ، به آرامگاه ابدی در عالم والا بدرقه کردند. قصدم این بود که مبانی اخلاق اجتماعی و نمادها و نمودهای عینی را تحلیل کنم اما محیط و میدان تنگ بود و احساس و عاطفه بر حالتی دیگر دلالت داشت. چنان بود که شاعر گفته:

عقل می‌خواست کزاین شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

این چند روزه ایام، که از ماجرای برخورد جوانِ جوانمرد شهید، حمیدرضا الداغی می‌گذرد، بسیار سخن‌ها رفت و گاه جدل و جنجال‌ها از زبان مدعیان گفته شد. برخی در پی فرصت‌طلبی و نامگذاری به رسم مرسوم افتادند تا داستانی بسازند و بدان بنازند، یا شرح الاسمی مطابق میل و سلیقه و طریقه ارباب قدرت در میان نهند و بگویند بیایید و ببینید «ما» چه می‌کنیم؟! اما مردمان فرزانه‌ای چون حمیدرضا از «ما» و «منی» گذشته‌اند. بسان قطره‌های پیوسته به دریا، خود دریا و همان اقیانوس موج‌خیزند. شهید جوان ما از همین موج‌های بلند و باشکوه و زیبا، از همین قطره‌ها، دریاها و اقیانوس‌ها بود.

جمله عالم زان غیور آمد که حق

برد در غیرت بر این عالم سبق

اصل غیرت‌ها بدانید از الاه

آنِ خلقان فرع حق بی اشتباه

ارزشی که این تجلی انسانیت و اخلاق برای مردم ایران داشته و دارد، جوانمردی و مروت است که از صوفی و زاهد و زمامدار و موبد و وزیر و وکیل و دارا و ندار، والاتر است. همه می‌کوشند خود را بدان منتسب کنند و بگویند اهل فتوتند. ما فروع را می‌بینیم، اما اصل همین است و عبادت به‌جز خدمت خلق نیست. مجاهدت نیز به‌جز دفاع از مظلوم و بیان کلمه حق نزد زورگو و ستمگر نیست.

رستگان از بند ظاهر، رستگاری را در جهد و کوشش و شجاعت می‌دانند؛ منتظر نمی‌شوند تا مثلا دستی از غیب برون آید و کاری بکند. خود می‌کوشند و بدین فضیلت‌ها می‌بالند. خودبینی وگوشه‌نشینی و بی‌تفاوتی را رذیلت می‌دانند و آموخته‌اند و می‌آموزند که باید دلشکستگان را دلجویی و پاشکستگان را دستگیری کنند:

آن یک گلیم خویش به در می‌برد ز موج

وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را

بازو و رگ‌های گردن را سخت نمی‌کنند تا بر ضعیفان و بانوان، پیران و کودکان سخت بگیرند. فروتنند و طریقتشان افتادگی و خاکساری است. چه نیاز به گفت و شنود و تبلیغ و سرود، حقیقت روشن‌تر از آفتاب آسمانتاب است.

در ماجرای جوان برنای جوانمرد سبزواری، مادر دانا و همسر دلآگاه و بزرگوارش سجایای وی را گفتند. مقام انسانیت او را که ستوده به اخلاق و عطوفت و ادب بود، بازگفتند و ستودند. همه آموختند که اینچنین باید زیست تا حمید بود و شهید بود. این ابلاغ بزرگ و متعالی را نباید به تبلیغات کوته‌نظرانه فروکاست.

امیدوارم درس فتوت و اخلاق که این جوان به مدعیان داد و به همگان آموخت، آغازی باشد بر نگرشی تازه و افقی نیکوتر از انسانیت و اخلاق و شرافت و تعهد انسان نسبت به همسایه و همنوع خویش.

خواجه حافظ گویا به برخی درازدستانِ کوته‌آستین که می‌شناسیم و هر روز می‌بینیمشان و در هر کار وارد می‌شوند و هر منزلتی را به خود منتسب می‌کنند و بی هیچ هنری بر صدر نشسته و به بی‌کمالی خویش فخر می‌کنند، فرموده است:

ساقی به جام عدل بده باده تا گدا

غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

زنده‌یاد جواد الداغی البته نیازی به این بگومگوهای بیهوده نداشته و اگر از غیرت و نجابتش سخن‌ها می‌رود، در مقام اخلاق است نه وضع و موضعی که پشمینه‌پوشان تندخو بر اوضاع چیره کرده‌اند و وصفش نیز کفاره بر خیال می‌بندد. ما نیازمند نمونه‌ها و افرادی چون اوییم. جستار را تمام کنم ازآن‌رو که دامن سخن در وصف او کوتاه است؛ حتی آنجا که سعدی می‌گوید:

شگفت نیست گر ازغیرت تو در گلزار

بگرید ابر و بخندد شکوفه بر چمنش

یاد حمیدرضا الداغی در هاله‌ای از نور و نجابت هماره گرامی باد.