شهر خبر

روایت حجت الاسلام دعایی از تازیانه‌های باستانی پاریزی بر مسئولان

دعایی گفت: هر موقعی که ایشان می‌خواست تازیانه‌ای را بر گونه یک مسئول خطاکار بنوازد، ما واسطه می‌شدیم.

به گزارش «اطلاعات آنلاین»، مرحوم «حجت الاسلام سید محمود دعایی» در مراسم بزرگداشت مرحوم باستانی پاریزی در انجمن مفاخر و آثار فرهنگی کشور به ماجرای آشنایی خود با وی اشاره کرده و گفت: یک روز جناب آقای علی حجتی کرمانی رضوان‌الله تعالی علیه ـ برادر دانشمند جناب آقای حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدجواد حجتی ـ مقاله‌ای دادند و گفتند: «این مقدمه‌ای است که آقای باستانی پاریزی بر کتاب جدید من نوشته است و قبل از اینکه عرضه شود، من مایل هستم در روزنامه چاپ شود تا خوانندگان بدانند که کتابی نوشته شده است و مقدمه‌ای این چنین دارد.» ما براین اساس مقدمه کتاب را به نام استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی به چاپ رساندیم. روز بعد ایشان به من زنگ زد که: «این مقاله را چه کسی در اختیار شما گذاشته است؟ و با اجازه چه کسی آن را چاپ کرده‌اید؟!» نامه‌ای نیز برایم نوشتند و بیان کردند: «فلانی که نیمه‌کرمانی و نیمه‌یزدی است…» این آغاز ارتباط ما بود که غنیمت شمردیم و به محضر ایشان رفتیم و دستشان را بوسیدیم و ادای احترام کردیم و گفتیم که: «مقاله را شما برای آقای حجتی کرمانی نوشته‌ بودید و ایشان در اختیار ما گذاشتند و الان هم پاسخ شما را منعکس می‌کنیم و همه خوانندگان آن مطلب و دوستان شما خواهند گفت که شما به ما مطلب نداده‌اید و ما لیاقت و شایستگی دریافت مطلب از شما را نداشته‌ایم و ضمناً نیمة دوم من هم کویری است و ما هر دو کویری هستیم و یک دریادلی و صفایی را باید نشان بدهیم.» این آغاز ارتباط ما بود.

گذشت تا اینکه آقازادة مرحوم صدرالدین عینی از تاجیکستان به ایران آمد و به احترام ایشان، یک محفل پذیرایی ترتیب دادیم. علتش هم این بود که ایشان تصور می‌کرد مرحوم سعیدی سیرجانی زندانی است، در صورتی که ایشان آزاد بود و ما با هم ارتباط داشتیم و حتی یک ترجمه‌ای را از دخترشان که به نظرم نامش صهبا بود، چاپ کرده بودیم. به هر حال برای اینکه آقای عینی مطمئن باشد اخباری که در خارج منعکس شده مبنی بر اینکه بزرگان و نویسندگان ایران در زندان هستند، درست نیست، یک مجلس پذیرایی به افتخار ایشان ترتیب دادیم و از مرحوم سعیدی سیرجانی و دکتر باستانی پاریزی و چند نفر دیگر نظیر روزنامه‌نگاران دعوت کردیم و چند ساعتی در جوّی صمیمانه گفتگو کردیم.

این شیوه برخورد باعث شد که آقای دکتر باستانی نسبت به ما به برداشت جدیدی برسند و بپذیرند که ما از آنهایی نیستیم که ایشان حق دارد از آنها فاصله بگیرد! ما نزدیک شدیم و این نزدیکی قلبها ادامه داشت تا اینکه من در مراحل خاصی، واسطه ایشان با مسئولان شدم. هر موقعی که ایشان می‌خواست تازیانه‌ای را بر گونه یک مسئول خطاکار بنوازد، ما واسطه می‌شدیم و می‌رفتیم و نامه را منتقل می‌کردیم. البته مسئولان نیز به ایشان احترام می‌گذاشتند و با لطف و صمیمیت این تأدیب را می‌پذیرفتند و پاسخ مناسبی می‌دادند و یا اقدام درخوری می‌کردند.

قدم به قدم پیش‌ رفتیم تا اینکه استاد اجازه دادند مقالاتشان در روزنامه اطلاعات چاپ شود و به‌تدریج این تفاهم‌ به جایی رسید که فقط روزنامه اطلاعات منعکس‌کنندة نظرات ایشان بود. گزارش‌ها و مقالات ایشان و هر چه مصلحت می‌دیدند، در اختیار ما قرار می‌گرفت و این جریان سالها ادامه یافت تا رسیدیم به سال ۱۳۸۴٫ این نکته را جای دیگری گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم که به نظر من قند مکرر است و اگر بشنوید، بد نیست.

هشتاد سال با اطلاعات

یک روز ایشان گفتند: «اگر خواستید به مناسبت انتشار هشتادمین سال روزنامه اطلاعات، ویژه‌نامه‌ای منتشر کنید، به من بگویید تا مطلب ویژه‌ای بنویسم.» ما هم تصمیم گرفتیم برای هشتادمین سال روزنامه اطلاعات، گزیدة قابل عرضه و مفیدی از مجموعه‌ مقالات و اخبار اطلاعات سنوات گذشته تهیه کنیم و اسمش را «هشتاد سال با اطلاعات» بگذاریم. جلد اولش که آماده شد، رفتم سراغ ایشان که می‌گفتند: «من همزاد اطلاعات هستم».

متن کامل این سخنرانی را در روزنامه اطلاعات بخوانید.