شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:##داستان#جانبازی#کیومرث#پوراحمد#اطلاعات#کشاند

داستان جانبازی که کیومرث پوراحمد را به اطلاعات کشاند

علی‌اصغر شیرزادی گفت: پوراحمد پیش من آمد و گفت که تمایل دارد روی داستان کوتاه من، فیلم بسازد.

به گزارش«اطلاعات آنلاین»،اوایل دهه ۶۰ و پیش از آزادسازی خرمشهر، کیومرث پوراحمد، کارگردان باسابقه پس از انقلاب، بر اساس داستان «دلاور» از مجموعه «غریبه و اقاقیا» نوشته علی اصغر شیرزادی، فیلم داستانی «باران» را ساخت که در بخش فیلم کوتاه دومین دوره جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۶۲ اکران شد. «علی اصغر شیرزادی»ازدوستان دیرین زنده یاد کیومرث پوراحمد، کارگردان «قصه‌های مجید»، «خواهران غریب» و «شب یلدا»است.

شیرزادی در گفت وگو با ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات از نحوه آشنایی و دوستی‌اش با این کارگردان با سابقه سینما گفت.

به گفته شیرزادی، کیومرث پوراحمد شخصیتی داشت که با فطانت خاص خودش موقعیت‌ها را می‌شناخت و این به هیچ وجه به معنای فرصت‌طلبی نبود. او فروتن بود و با ساختن سریال «قصه‌های مجید» در دوران خودش برای تلویزیون کسب آبرو کرد.

متن این گفت وگو را می خوانید:

*برای نخستین بار چگونه با زنده‌یاد کیومرث پوراحمد آشنا شدید؟ دوستی‌تان چگونه شکل گرفت؟

نخستین بار آقای کیومرث پوراحمد را به این مناسبت دیدم که به روزنامه اطلاعات آمده بود.

*چرا به روزنامه اطلاعات آمد و دقیقاً چه مقطعی بود؟

هنوز خرمشهر آزاد نشده بود. آن موقع من دبیر سرویس گزارش بودم و درهمان مقطع، داستانی با عنوان «جانباز» و با نام مستعار من که«بابا کوچک» بود، در صفحه هنر و اندیشه روزنامه اطلاعات چاپ شده بود. این صفحه البته بعدها به نام «در وادی ادبیات» تغییر یافت.

این داستان را من پشت میز کارم در روزنامه و در فاصله‌هایی که به وجود می‌آمد و حوالی عصر که تحریریه روزنامه خلوت می‌شد، نوشتم. وقتی که این داستان چاپ شد، کیومرث آن را دید، توجهش جلب شد و سراغ نویسنده داستان را گرفت. به او گفتند که فلانی این داستان را نوشته. از لابی روزنامه با من تماس گرفتند و او پیش من آمد. همان زمان مطرح کرد که تمایل دارد روی این داستان کوتاه، فیلم بسازد. صحبتی کردیم و به ایشان گفتم شما مجاز و مختارید که هر نوع استفاده از این داستان بکنید. پوراحمد درخواست کرد که کتباً مجوزی بدهم تا او داستان جانباز را به فیلم تبدیل کند. من اصرار کردم که نیازی نیست.

* پرسش بعدی من هم همین است که آن زمان پوراحمد فیلمساز جوانی بود و کمتر کسی او را می‌شناخت. چگونه به او اعتماد کردید که داستان تان را به او بسپارید تا از روی آن فیلم بسازد؟

کاراکتر و تشخّص او از همان ابتدا برایم بارز بود و مورد توجهم قرار گرفت. درست است که او در آن مقطع فیلمساز جوانی بود و تازه کارش را شروع کرده بود، اما پیش از آنکه وارد کار سینمای داستانی شود، مستندساز بود و به شدت هم برای کارهای زنده‌یاد کیارستمی ارزش قائل بود. پوراحمد در سینما با واقع‌گرایی هنری و بازآفرینی شده و با آن اندیشه خاصش، نگاه خودش را داشت. تشخص این آدم برایم بسیار احترام برانگیزبود؛ چون بیش و کم شنیده بودم که سینما وضع خاصی دارد و آثار سینمایی هم ویژگی‌هایی دارند و در مجموع باید بگویم که تلقی من از سینما برای خودم محدود است.

*فیلمنامه «باران» چگونه از آب در آمد؟

خود پوراحمد بزرگوار، فیلمنامه را نوشت. من اصلاً انتظار نوشتن چنین فیلمنامه‌ای را از سوی او نداشتم. باز هم به ملاقات من آمد و فیلمنامه را به من سپرد تا بخوانم و نظرم را به او بگویم. این ویژگی بارز به شخصیت منظم او بازمی‌گردد.

*کیفیت فیلمنامه‌ای که نوشته بود، از نگاه شما که داستان‌نویسید، چگونه بود؟

بسیار پاکیزه و شسته رفته نوشته شده بود. می‌دانید که وقتی داستان قرار است فیلم شود، لزومی ندارد که مو به مو آن داستان را دنبال کنیم. در واقع پوراحمد از تبدیل یک داستان به فیلمنامه برآمده بود. در نتیجه فیلمنامه جنبه نمایشی و دراماتیزه دارد. کیومرث خواست اگر من نظری دارم به او بگویم. از آنجا دوستی‌یی بین من و زنده‌یاد پوراحمد شکل گرفت و فیلمنامه را هم درخشان و قابل قبول از آب درآورد. شاید باور نکنید اما واقعیتش این است که من لازم ندیدم که توضیحی به او بدهم و دخل و تصرفی در فیلمنامه کنم. دیالوگ‌ها بسیار پاکیزه بود. داستان جانباز را بعدها پس از کمی تغییر با عنوان «دلاور» در مجموعه «غریبه و اقاقیا» چاپ کردم.

*شما خودتان سرصحنه فیلمبرداری حضور داشتید؟ فیلمبرداری در شیراز، زادگاه شما انجام شد یا اصفهان، زادگاه کیومرث پوراحمد؟

بله، اتفاقاً کیومرث خودش خواست که من سر لوکیشن حضور داشته باشم. او برای تهیه این فیلم، لوکیشن بوشهر را انتخاب کرد. معتقد بود که لوکیشن آنجا بهتر است. شخصیت‌های فیلم هم با لهجه شیرین بوشهری صحبت می‌کنند. چند بار از من دعوت کرد و ساده و صمیمانه گفت که همۀ هزینه برعهده من است و مهمان ما باش و سر صحنه‌ها حضور داشته باش و نظرت را بده و ببین. این لطف و محبتش را هیچگاه فراموش نمی‌کنم.

* شما بوشهر رفتید؟

نه، نتوانستم بروم. در تهران درگیر کار خودم بودم. کیومرث به بوشهر رفت و فیلم را تهیه کرد و شگفتا که درست زمانی بود که در سال ۱۳۶۱ خرمشهر آزادشده بود و من برای تهیه گزارش به جبهه رفته بودم. آنجا به من گفتند و دوستانم اطلاع دادند که فیلمی در حال پخش شدن است که در تیتراژ نوشته شده بر اساس داستانی از علی اصغر شیرزادی. جالب است که آنجا من این امکان را نداشتم که فیلم را ببینم. گذشت و دوباره و چند باره این فیلم را تلویزیون پخش کرد. این باعث شد که رفاقتی صمیمانه بین من و کیومرث شکل بگیرد.

*وقتی به تهران بازگشتید و فیلم را دیدید، نظرتان درباره مجموع کار زنده‌یاد کیومرث پوراحمد چه بود؟

برای آن زمان بسیار خوب بود. درباره نوع نگاه زنده‌یاد پوراحمد باید یادآورم شوم که با توجه به شناخت و تشخصش، همه فیلم‌هایی که ساخته، به نوعی به لحاظ معنایی و یک مفهوم بنیادی، ممهور به مهر نگاه او به هستی و جهان و انسان است. نوع نگاهی که بر اساس داستان من فیلم «باران» را کارگردانی کرد، روندی را که از نگاه یک فیلمساز دارد، تا پایان همان را پی می‌گیرد. در فیلم‌های دیگرش هم همین رگه‌های هنری را می‌توان یافت.

* حق التألیف هم بابت فیلم دریافت کردید؟

من هیچگونه صحبتی درباره حق مالی اقتباس یا برداشت از داستان با کیومرث نکردم. یک روز که در روزنامه بودم با من تماس گرفتند و گفتند آقایی آمده و با شما کار دارد. رفتم پایین و کسی بود که یک پاکت به من داد و گفت که این را آقای پوراحمد فرستاده است. داخل پاکت یک چک بود. منظورم از این حرکت او حق‌شناسی و انضباط ذهنی و کاری و پاکیزگی اخلاقی پوراحمد است. بعدها که من فیلم‌هایی را که او تهیه کرده بود دیدم، به این نتیجه رسیدم که دنیای سینما و سینمای دنیا را به خوبی می‌شناسد. در گپ و گفت‌هایی هم که با هم داشتیم، این مهم مشخص بود.

*در گپ و گفت‌های دوستانه تان، او را چگونه فیلمسازی یافتید؟

به طور مثال با او درباره نئوریالیسم سینمای ایتالیای پس از جنگ دوم جهانی و کارگردانی مانند«ویتوریو دسیکا» و فیلم «دزد دوچرخه» یا فیلم «لکوموتیوران» صحبت می‌کردم. در کارش این گونه دریافتم که خودش هم اهل قلم است. کما این که یک سال پیش با هم گفت‌وگویی تلفنی داشتیم و پوراحمد گفت که رمانی نوشته‌ام و قرار است چاپ شود. ناشرش هم ناشر معتبری بود. از سرانجام آن کتاب امروز خبر دقیقی ندارم. به هر تقدیر، چندین بار هم به منزل او رفتم و ساعت‌ها با او درباره ادبیات‌داستانی و سینما گپ می‌زدیم.

*وقتی خبر درگذشت او را شنیدید، چه احساسی داشتید؟

وقتی خبر را در کانال‌های تلگرامی خواندم، شوکه شدم. چون مجموعاً می‌دانم از هر حیث، انسانی سالم و پاکیزه و به قول بچه‌ها کار درست بود.