جوان نوشت: پوراحمد جزء معدود فیلمسازان ایرانی است که از فضای شهری و داشتههای معماری و میراث ملی در «قصههای مجید» به نحوی مناسب سود جست. کمتر فیلمساز ایرانی را میتوان یافت که نسبت به نمایش معماری و فضای تاریخی در آثارش این اندازه اهتمام داشته و موفق عمل کردهباشد.
حقیقت ماجرا این است که هرگاه در عرصه سینما و تلویزیون ایران یک اثر موفق ساختهشده، دستکم تا یک دهه بسیاری از فیلمسازان سعی کردهاند به تقلید از آن، دست به خلق آثاری مشابه در سبک و اجرا بزنند، اما سبک و سیاق کاملاً ایرانی پوراحمد چنین بایستهای را به چشم ندید. این را میتوان از نافهمی و بیعرضگی مدیران فرهنگی دانست که نسبت به داشتههای ملی تا این اندازه بیتوجه بوده و نتوانستهاند قصههای مجید را تبدیل به یک جریان کنند. آنچه همواره در محافل رسانهای سینمایی این مرز و بوم با عنوان سینمای ملی از آن یاد شده، مقولهای است که قطعاً قصههای مجید در آن جایگاهی ویژه و ممتاز دارد.
شهید آوینی قطعاً اگر زنده بود، هیچگاه از پوراحمد نمیخواست تا از دنیایی که به آن تعلق داشت، یعنی فضای ایرانی شعر و موسیقی و کودک و مادر دل بکند و فیلم دفاع مقدسی بسازد! و اساساً پوراحمد هیچگاه به این فضا نزدیک هم نشده بود تا شهید آوینی بخواهد به این اعتبار از نقش بیبدیل او به نیکی یاد و از وی قدرشناسی کند، اما پس از شهادت آوینی عدهای با کجفهمی اینگونه انگاشتند که اگر پای فیلمسازی، چون پوراحمد را به ساخت فیلمهای دفاع مقدسی باز کنند، کار درستی کردهاند، پس این کار را کردند و فیلمسازی را که شناختی از جنگ نداشت و احتمالاً علقهای هم به این ساحت نداشت، با سلام و صلوات راهی فضایی کردند که اساساً به آن تعلقی نداشت.
نتیجه این کجاندیشی ساخت دو فیلم الکن شد. این آغازی بر روند شکستهای سینمایی پوراحمد هم بود. دیگر تا پایان عمر و نزدیک به دو دهه کیومرث پوراحمد حتی نتوانست به آن سینمای اصیل و شکیل و ایرانی و آن فضای ناب آثاری، چون قصههای مجید و بیبی چلچله حتی نزدیک شود. گویی آن آثار را شخص دیگری ساختهاست.
فرجام کار پوراحمد البته با تنفس در فضای شبهروشنفکرانه نشریاتی، چون مجله فیلم هم پیوند خورد. نشریاتی که جنسی از سینمای سیاه غیراصیل را حقنه میکردند و مرحوم پوراحمد دو دهه پایانی عمرش را در چنین فضایی به سر برد. در واقع دو جریان به پوراحمد خیانت کردند؛ یکی آن دسته که پای او را به سینمای دفاع مقدس کشیدند و یکی آنها که او را پای بساط سینمای شبهروشنفکری بردند و بلال سینمای بیهویت را برای او باد زدند.