سید مسعود رضوی: استعفای وزیر آموزش و پرورش در پایان تعطیلات نوروزی، اتفاقی بود که دیرتر از موعد رخ داد. بی آنکه قصد عیبجویی یا انتقادی داشته باشم، باید بگویم که نخستین روز بازگشایی مدارس در سال نو را میباید با جشن و سرور و حضور وزیر و مسئولان شایسته و همدلی و شادکامی آموزگاران و دیگر همکاران در مدرسهها آرایش داده و خاطرهای خوش در اذهان فرزندان و نونهالانمان برجای مینهادیم. چهاردهم فروردین، درواقع دومین بازگشایی مهم در مراکز آموزشی ما، از مهد کودک تا بالاترین مدارج آموزش عالی است که در نزدیکی امتحانات مهم پایان سال و برای تغییرات بزرگ در چنین زمانی مناسبت و اهمیت مییابد.
اینک در آستانه حضور دانشآموزان در این دوره مهم، با مجموعهای از مسایل و ابهامات و مشکلات روبرو هستیم که میتوان در خوشبینانهترین عبارات، پرسشهای بیپاسخ نامید؛ زیرا مجموعه بزرگ و پرتعدادی از مشکلات و اشکالات بر زمین مانده و نه تنها در محیط مدرسهها ابهام ایجاد کرده است، که فراتر از آن خانوادهها را نیز نگران ساخته تا در امور بدیهی و متعارف نیز تردید کنند.
مشکل معلمان و درخواستهای صنفی و تعارض در پرداخت حقوق که دیرهنگام حل و فصل شد، نه تنها از بار فشارها نکاسته، که بیانگر بیتدبیری هم بود. بحران مسمومیتهای سریالی هم تا مدتها ذهن اولیا و دانش آموزان و مردم را مشغول کرده و این امر هنوز ادامه دارد. پیش از آن هم در ابتدای فصل گشایش مدارس، یعنی پاییز ۱۴۰۱، ماههای توفانی و سختی را طی کردیم. این مسایل تنها سرفصل بزرگترین و عیانترین مشکلات در مدیریت آموزش و پرورش ما بود. عزل و نصبها و سپس عنوان دادن به برخی مدارس برای تغییر از لیست دولتی و هدیه خیرین مدرسه ساز به فهرست واگذاری و ابهامات فراوانی که به بار آورد نیز از کلان مشکلات این دوره محسوب میشود.
این مقدمات را برای تکرار آنچه همگان میدانند و دلسوزان بارها گفتهاند، نگفتیم؛ بلکه برای تجربههای مکرر و فرصتهای از دست رفته و عمر برباد رفتة دانشآموز و معلم و مدیر و مردمی گفته شد که باید مسئولان را تحمل کنند و آنها را در آزمون و خطای همیشگی تنها بگذارند تا باز هم همان کنند که کردهاند؛ زیرا اگر از ابتدای کار دولت کنونی به مرور انتصابات و گزینش و وزیران و مدیران بپردازیم، بیشترین تذکر و پرسش و انتقاد مربوط به همین وزارت و بیتجربگی نامزدهای آن بوده است. اکنون نتایج روشن شده و آنچه دیگران در خشت خام دیدند و برخی در آینه هم نمیبینند، برای همگان روشن شده است. آیا همین تعبیر و عبرت میتواند آنقدر روشنگر باشد که یک وزیر فرهنگی که به جای جلوه فروشی و زهدنمایی و سابقه تراشی، به مشاوران متخصص و کارآزموده بها دهد و خود نیز مدارج مدیریت و فرهنگ را به تدریج طی کرده باشد و در یک کلام برنامه و قابلیت داشته باشد، بر این مسند بنشیند؟ آیا این نکته به قدر کافی روشن و بدیهی نیست؟ و اینکه به جای حذف ادبیات و فرهنگ انسان پرور و معنویت گستر این سرزمین و آموزش دانش و تکنولوژی و افقهای بزرگ اندیشه، درپی تبلیغات بیمایه و بینتیجهای که اینک موجب دلزدگی و واکنش ناخوشایند و دلسردی دانشآموزان و تمام نوجوانان و جوانان میهن شده است نرود؟ و پس از نزدیک به نیم قرن که از ظهور جمهوری اسلامی ایران میگذرد، آیا این توقع زیادی است از وزیر آموزش و پرورش؟