شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#آزمون

نبرد آینده قدرت بین کدام جناح ها است؟

فروزان آصف نخعی
نبرد آینده قدرت بین کدام جناح ها است؟

آیا می توان اذعان کرد که از میان سه گزینه استمرار وضع موجود، اصلاح وضع موجود و رادیکالیزه شدن وضع موجود، کشور به سوی رادیکالیزه شدن و آزمون های فیصله بخش پیش می رود؟ سوال هایی که پاسخ به آن ها نیازمند تاملات و بحث های کارشناسی بسیار جدی است. 

1-رد صلاحیت آیت‌الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۹۲ و همچنین علی لاریجانی در انتخابات ۱۴۰۰، ۲ نمونه‌ از حذف چهره های تاثیرگذار میانه رو اصلاح طلبان و اصولگرایان به شمار می رود. چنین تحولی حکایتگر چشم اندازی از خیز تندروها برای یکدست سازی قدرت می کرد. شاید اغراق نباشد که بگوییم انتخابات ریاست جمهوری 1400 تحولی است که میان دولت های قبل و بعد از آن تمایز جدی ایجاد کرده است. به عبارت دیگر دولت در تاریخ ایران زمین تا قبل از انتخابات 1400 ماهیتی دیگر و پس از انتخابات مذکور ماهیتی دیگر یافته است. این که تا چه اندازه دولت پس 1400 با ماهیت قدرت یکدست قابل دوام است، سوالی جدی است که در حوزه نخبگان و جامعه با تامل جدی روبه روست. یکی از تفاوت های اساسی این دو مقطع ایجاد خودآگاهی و خروج از درخود بودن، و تبدیل به برای خود شدن، در کادرهای اسلام سیاسی بر اساس قرائت تندروهای نواصولگرایان است. سوپر انقلابی هایی که کماکان قدرت یک دست به رهبری خود را دارای، تاریخ مصرفی برای آینده ایران به ویژه در زمان خلاء جانشینی می دانند. بی تردید حرکت از کادر درخود به برای خود، روند و راهبرد یک دست سازی را پیش روی تندروها قرار می داد. آنان تاکنون با این راهبرد حرکت کرده اند، ولی فراموش نکنیم که فرآیند پخته شدن آن، از خرداد 76 به این سو، دارای سابقه جدی تری است.

2- راهبرد مذکور قابل پیش بینی بود که عکس العمل های ویژه خو را به دنبال داشته باشد. هر چند نظریه نخبگان و تاثیر آنان در تغییرات حاکمیت سیاسی بسیار موثر است، اما تندروها با توجه به قدرت نظامی و امنیتی خود و توانایی در آرادم سازی اعتراضات 78، 88، 96، 98 اغلب به دلیل درک ناقصی که از جنبش های اجتماعی، که بیشتر مبتنی بر نگاه نظامی و امنیتی است، از نحوه رشد و تکامل آن و تاثیرات غیرقابل اجتناب آن بر جناح بندی های داخل حاکمیتی غفلت ورزیده اند. از این منظر جنبش مهر 1401 در عکس العمل به انتخابات 1400 در برابر قیام های 96 و 98 جایگاه ویژه ای دارد. با توجه به ویژگی های منحصر به فرد جنبش مذکور، می توان گفت که حرکت ایرانیان قبل و بعد از تاریخ مذکور، بسیار متمایز از اعتراضات گذشته بوده و در خودآگاهی جمعی، با کارکرد از بین رفتن هراس، دست یافتن به هویتی اعتراضی، و تلاش برای ایجاد تکثر حرکت کرده است. جنبش مذکور خلاف حرکت های قبلی دارای کارکردی نوین نیز هست: ایجاد شکاف در جناح تندرو و ایجاد دسته بندی های جدید در آنان.

3-خیلی کوتاه تاثیر حرکت مذکور را می توان در هواداران قالیباف و جناح تندرو در مجلس و دیگر نهادهایی که بین این دو نیرو تقسیم می شود، مشاهده کرد. البته حیات گسل مذکور مربوط به اختلافات ریشه ای است که تا قبل از اعتراضات مهر پنهان مانده بود. بر اساس این فرضیه ریشه اختلاف برمی گردد به مانیفست نو اصولگرایی، که «جمعیت پیشرفت و عدالت» منتشر کرد. گرانیگاه مانیفست مذکور حول سه عنصر «مردم‌باوری»، «اسلام ناب» و «نوگرایی قرار دارد. هرچند در نظریه مذکور بر انتخاب و نه انتخابات نیز تاکید شده ولی براساس مردم باوری، مرز بسیار مهمی میان هواداران قالیباف در «جمعیت و پیشرفت و عدالت» با تندروها از جمله پایداری ها کشیده می شود. این حزب در مانیفست خود اظهار می کند که «مردم‌باوری یعنی اعاده حقوق و پاسخگویی به نیازهای اولیه مردم با سبک زندگی‌های مختلف حتی افراد فاصله گرفته از دین.» کارکرد «افراد فاصله گرفته دین»، به معنای به رسمیت شناختن سبک های زندگی متفاوت، در باره فاصله گرفتگان از دین است. نگرش مذکور اصل آزادی را در باره آحاد جامعه و با تاکید بر به رسمیت شناختن تفاوت ها، به عنوان پیش فرض اساسی نمایندگی می کند.

4- از منظر عملیاتی و حاکمیتی، شکاف میان مشی طیف قالیباف با تندروها، حول تفاوت نگاه در بررسی صلاحیت زاهدی وفا و عدم رای اعتماد مجلس به او برجسته شد. این اختلافات پیش از این در انتقادات تند نمایندگان مجلس و شخص قالیباف به دولت برجسته شده بود. اما با زشماری سه باره آراء به صندوق ریخته شده نمایندگان مجلس در ارتباط رای اعتماد یا رای عدم اعتماد به زاهدی وفا، حکایت از رقابت جدی برای عدم رای اعتماد از سوی مخالفان از یک سو و دولت و تندروها به ویژه جبهه پایداری از سوی دیگر می کرد. به احتمال زیاد هماوردی مذکور از آن جهت حائز اهمیت بود که پیروزی اش می توانست انتخابات هیات رئیسه و ریاست مجلس را در سال آخر و تکلیف نهایی آن را در اختیار جناح مقابل یعنی تندروها قرار دهد. به عبارت دیگر تاکید دقیق مخالفان بر روی تعداد آرای به صندوق ریخته شده و نتیجه آن، در نهایت منجر به عدم رای اعتماد به زاهدی وفا با سه بار شمارش آراء شد. با این همه شخص قالیباف با کلیشه سازی علیه تندروها مانند «سوپرانقلابی ها» و ... تلاش کرده تندروی های آنان را بازنمایی کند. این بازنمایی به معنای روند روبه رشد گسست ها است. گسست هایی که حکایت از گسترش و تعمیق می کند و زلزله مهر می تواند به آن ابعاد جدی بدهد. مدیرمسئول روزنامه صبح نو به مدیرمسئولی سعید آجرلو که صدای «جمعیت پیشرفت و عدالت » منصوب به قالیباف را نمایندگی می کند، معتقد است «صدای نسل جدید باید شنیده شود» و اساسا برای نسل مذکور جز آثار کوتاه مدت، به آثار فرآیندی و درازمدت تولید نشده است. موضوعی که از نظر تندروها با مشت آهنین به سرانجام برسد و هرگونه تسامح در برابر آن نوعی عقب نشینی و پیشرفت طرف مقابل محسوب می شود. اظهارات مذکور می تواند نمادی باشد از شکاف بیشتری میان نواصولگرایان که طیف قالیباف را از تندروها جدا می سازد. اما سوال اساسی حول این موضوع است که آیا به زودی باید شاهد حذف «جمعیت پیشرفت و عدالت» در انتخابات های آینده باشیم؟ در صورت وقوع چنین احتمالی، میانه روها از چه وزنی برای آینده ایران برخوردار خواهند بود؟ همچنین آیا می توان اذعان کرد که از میان سه گزینه استمرار وضع موجود، اصلاح وضع موجود و رادیکالیزه شدن وضع موجود، کشور به سوی رادیکالیزه شدن و آزمون های فیصله بخش پیش می رود؟ سوال هایی که پاسخ به آن ها نیازمند تاملات و بحث های کارشناسی بسیار جدی است.

216