شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#جورج فلوید#ایران#دولت#مردم ایران

جورج فلوید و مهسا امینی

فروزان آصف نخعی
جورج فلوید و مهسا امینی

مرندی گفت: «مطمئن باشید اکثریت عظیم افرادی که در این صحنه‌ها بودند، اصلاً آن خانم محترمه‌ای (مهسا امینی) که جان خود را از دست داد نمی‌شناختند» در جواب باید گفت مگر همدردی دولت و مردم ایران با جورج فلوید بر اساس شناخت قبلی از او بوده است

علیرضا مرندی، رئیس فرهنگستان علوم پزشکی کشوربا اشاره به حوادث اخیر به فارس گفت:«مطمئن باشید اکثریت عظیم افرادی که در این صحنه‌ها بودند، اصلاً آن خانم محترمه‌ای (مهسا امینی) که جان خود را از دست داد نمی‌شناختند.» در مقابل این استدلال وجود دارد مگر همدردی دولت و مردم ایران با جورج فلوید بر اساس شناخت قبلی از او بوده است. جورج فلوید زیرزانوی پلیس آمریکا جان داد. مردم ایران با او همدردی کردند و در این باره بار دیگر میزان عطوفت انسانی و قلبی نسبت به مظلوم را به نمایش گذاشتند. فارغ از همه این موارد از منظری دیگر آیا همراهی ملت ایران در همراهی با ملت فلسطین و ... برای تامین حقوق و پیشبرد مبارزاتشان، بر اساس شناخت تک تک آنان استوار بوده است؟

آقای مرندی باید بر اساس خوی دینی، و ملی، سرود

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند،

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

را در حق همدلی کنندگان با خانم مهسا امینی می سرودند. زیرا بر این جوانان و مردم مسئول باید درود فرستاد که با وجود این که مظلوم را نمی شناسند، اما در صدد تامین حق او از ظلم کننده هستند. یکی از نشانه های حرکت به سوی تمدن شکوفا، حس همدلی نسبت به افراد ناشناخته است. به عبارت دیگر به میزانی که جامعه پویا باشد، میزان رفتار چهره به چهره برخت بربسته، جامعه ارگانیک شده، و کمک و یاری به یکدیگر بر اساس حس کمک و همدلی با افراد بی نام و نشان بیشتر می شود. چنین جامعه ای بی تردید از روابط و مناسبات مکانیکی به در آمده و با طی دوره گذار خود به آستانه جامعه ارگانیک رسیده است.

این از خصائل جوامع سرشار از عطوفت، مهربانی و همدلی است که نسبت به تضییع حقوق ضعیف، گرم می شود و برای تامین آن حرکت می کند. از این رو تاکید می کنم که آقای مرندی باید این حس انسانی زلال و خدایی آنان را تشویق می کردند. حسی که باعث می شود دشمنان خارجی کوچکترین طمعی به ایران و ایرانیان را از ذهن پاک کنند. حسی که به مسئولیت پذیری و پاسخگو سازی مسئولان منتهی می شود و در نهایت و در درازمدت جامعه را از اعتراض کف خیابانی به اعتراض در راهروهای دادگاه ها می کشاند. شاید آقای مرندی می دانند حس زدایی از شهروندان در همدلی و همدردی با یکدیگر، به مثابه قدرت زدایی از آنان محسوب شده و به مراتب با عمق بیشتری آنان را به سوی بی هنجاری و زیست باری به هر جهت سوق می دهد. از منظری دیگر حس زدایی، دلسردی و قدرت زدایی کرده و افراد را بدون حس اعتماد به نفس، در دریای سیاست و اجتماع، به همه جریانات تسلیم می کند. و این بزرگترین خطر برای حفظ استقلال کشور و تمامیت ارضی آن است. آیا نبود چنین حسی به منزله ضرورت ترس از همه آدمیان و اطرافیانمان نیست؟ در سخنی دیگر داشتن حس جهانی همدلی، به منزله اعتماد و حس همدلی صرفا با نزدیک در برابر دور جامعه ای فرقه ای، و توسعه نیافته را به بار می رآورد. زیرا در جامعه ارگانیک و رشد یافته «کاهش فاصله» به معنای افزایش همدلی و «افزایش فاصله» به معنای کاهش همدلی نیست. در صورتی که سخنان آقای مرندی تحقق یابد به معنای آن است که به دلیل عدم شناخت، حس همدلی با مهسا امینی نیز باید کاهش یابد. و تنها در صورت افزایش شناخت نسبت به شخص ایشان حس همدلی افزایش یابد.

۲۱۶