شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#تهران#مترو تهران#مجتمع

دوئل دخترانه در مترو تهران ؛ هر دو مسلح ... | موهایش تا روی شانه‌هایش بیرون ریخته بود ...

شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۶

جلو رفتم، می‌خواستم در این دوئل دخترانه با پرسیدن سوال بی‌وقتِ اینکه «چطور می‌شود از طریق مترو به مجتمع فرهنگی آدینه رسید؟» سرم را به باد داده باشم و حالا باید برای شنیدن جواب، یکی از آن دو تا را انتخاب می‌کردم.

مترو

به گزارش همشهری آنلاین، دختر محجبه با اخم زل زده بود توی چشم‌های دختر بی‌حجاب. این لج کرده بود و آن هم چشم برنمی‌داشت. گوشی هر دوتایشان هم مسلح به ضبط، توی دست‌هایشان لق میزد.

جلو رفتم، می‌خواستم در این دوئل دخترانه با پرسیدن سوال بی‌وقتِ اینکه «چطور می‌شود از طریق مترو به مجتمع فرهنگی آدینه رسید؟» سرم را به باد داده باشم و حالا باید برای شنیدن جواب، یکی از آن دو تا را انتخاب می‌کردم.

هر دویشان یک جا ایستاده بودند و خیره، انتخاب سخت شد اما دختر باحجاب که جلو آمدنم را دید انگار جان گرفته باشد، گوشی را بالا آورد و به دختر بی‌حجاب نیشخند زد.

اشتراکات

یک دختر قد بلند با یقه‌ی باز و زیرگردنی که پر از تتو جمجمه و بلیط هواپیما و تاریخ اولین دیدارِ بعد از هزارمین قرار بود نزدیک شد و سرک کشید، بیخ کار داشت درمی‌آمد!

اما من، بدون دادن حق تیر به دختر باحجابی که با اشاره، اشتراکتمان را به رخ دختر بی‌حجاب می‌کشید قدم‌هایم را به طرف دختر بی‌حجابی که موهایش تا روی شانه‌هایش بیرون ریخته بود و شالش را سر دست می‌چرخاند، تند کردم: «سلام عزیزم، خوبی خواهر؟ فدات شم چطور میتونم با مترو برم مجتمع فرهنگی آدینه؟»

نشونت میدم

دختر دستپاچه شد، با احتیاط چند قدمی جلو آمد و سرتاپایم را ورانداز کرد، دوباره صمیمی سلام دادم، مردمک چشم‌هایش شکفت: «ببین جونم اول باید بری تئاتر شهر» با گیجی نگاهش کردم، دستم را گرفت: «بدو بریم پیش نقشه، اونجا نشونت میدم»

همان‌طور که به طرف نقشه میرفتیم دختر باحجاب با تاسف برایم سر تکان داد، عبایم را روی سرم محکم کردم و بی‌تفاوت از کنارش گذشتم، دختر بی‌حجاب آدامسش را انداخت روی دندان عقل سمت راست فک پایینش و با ناخن‌های لاک‌خورده‌ شروع به نقطه‌گذاری کرد: «قائم سوار شو تئاتر شهر پیاده شو، بعد خطتو عوض کن ارم سبز پیاده شو، دوباره خطتو عوض کن شادمان پیاده شو و آخرش دیگه صادقیه‌ست، صادقیه نزدیک‌ترین ایستگاه مترو به جنت‌آباده، بعدش میتونی با اسنپ یا اتوبوس بری مجتمعت»

حجاب فسفری

زدم به شانه‌اش: «دمت گرم، ولی اینطور که تو گفتی انیشتینم حفظش نمیشه، دوباره میگی تا اسم ایستگاه‌ها رو بنویسم؟» با ذوق سرش را نزدیک‌تر آورد و با حوصله و آرام آرام شروع به گفتن کرد، دختر باحجاب زیرچشمی ما را می‌پایید و با صلوات‌شمار زرد فسفری که با ساق‌دست و روسری‌اش جور بود ذکر می‌گفت!

گوشی را درآوردم و ایستگاه‌هایی را که میگفت نوشتم، صدای سنگینیِ تَن مترو روی ریل زار میزد و آن غول در کمتر از دقیقه روبه‌رویمان دهان باز کرد، همه به سمت در هجوم آوردند، دختر محجبه سوار نشد و دست به سینه به دیوار تکیه زد، من و دختر بی‌حجاب اما دست توی دست هم سوار شدیم، در بسته شد و شلوغی جمعیت ناگهان بینمان فاصله انداخت، با تقلا جلو رفتم تا شاید صدای تشکرم را به گوشش برسانم اما بی‌فایده بود و در ایستگاه بعدی با باز شدن در دوباره ازدحام گرفتمان.

همه توی هم تنیده بودیم و همان‌طور که عقب عقب هلم می‌دادند دوباره دیدمش و ذوق شدم، این‌بار او پشت در مترو ایستاده بود و من این‌طرفش؛ موهای دختر بی‌حجاب به نظرم خیلی زیبا آمد، درست مثل درخشیدن پرهای کلاغی بازیگوش زیر نور بالاترین شاخه‌ی درخت؛ همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، نگاهش کردم، نگاهم کرد و بعد با خنده شال افتاده‌اش را روی سرش کشید و برایم دست تکان داد، من هم از دور بوسیدَمش!