او دست به قلم است و درباره تاریخ خوب نوشته و مینویسد. دکتر «منصوره اتحادیه» نویسنده، پژوهشگر و استاد بازنشسته دانشگاه تهران متولد سال ۱۳۱۲ است. با وجودی که بخشی از مهمترین دوران زندگیاش را خارج ایران زندگی کرده، خاطرات خوبی از تهران و زندگی در آن دارد و خودش را تهرانی میداند و میگوید این شهر را با همه سختیها، دود و دم و مشکلات بسیارش دوست دارد. با او درباره تهران و هر آنچه که بوی زندگی میدهد گفتوگویی صمیمانه انجام دادهایم :
همه چیز تغییر کرده. نشست و برخاست، پذیرایی از مهمان، عیددیدنی، شیرینیها و غذاها. خیلی از غذاهایی که تهرانیها آن موقع میخوردند الان اصلاً وجود ندارد، مثل دلمه به. شیرینیهایی مثل باقلوا. قبل از عید خانمهای خانه شروع میکردند به پختن شیرینی. کسی از بیرون شیرینی نمیخرید. یا مثلاً عیدها حتماً باید کوچکتر به دیدن بزرگتر میرفت یا اینکه جایگاه نشستن مهمان معمولاً بالای اتاق بود. البته در برخی خانوادهها این رسوم هنوز کم و بیش دیده میشود. ولی از دوره پهلوی که رفتوآمد به اروپا بیشتر شد و مردم فرزندان خود را به خارج میفرستادند کمکم این رسمها هم از بین رفت.
از آداب و رسوم زمان شما در میان ساکنان پایتخت اثری باقی مانده یا خیر؟
شما خودتان ۱۲ ساله بودید که به اروپا رفتید؟
جنگ جهانی دوم که تمام شد باب شده بود که طبقات مرفه فرزندان خود را به خارج کشور میفرستادند. من هم به انگلیس رفتم و درس خواندم و دانشگاه رفتم و ازدواج کردم.
خاطرهای یادتان است؟
سخت بود. به هر حال تنها در آن سن در خارج از کشور زندگی کنی، ولی از طرفی به استقلال میرسی چون از کودکی یاد میگیری که همه کارهایت را خودت به تنهایی انجام دهی. خاطره که زیاد بود. نامههایی که مادر میفرستاد و مرا از اوضاع خانه باخبر میکرد خوشحالم میکرد. فقط یادم میآید که دوران ملی شدن نفت روزنامههای آن زمان خیلی ضد ایران مینوشتند و دانشجویان روزهای سختی را میگذراندند. یکبار از معلمم پرسیدم در این شرایط اگر بفهمند ایرانی هستم ممکن است به من نمره ندهند و نتوانم وارد دانشگاه شوم، منظورم این است که تا این حد اوضاع برای ما اضطرابآور بود.
الان ساکن شهرک غرب هستید. با توجه به اینکه در جاهای مختلف تهران زندگی کردهاید به کدام محله تعلق بیشتری دارید؟
به همه و هیچکدام! بیشتر خودم را تهرانی میدانم و همه تهران را دوست دارم. الان هم به شهرک غرب تعلق پیدا کردهام با وجودی که اینجا هویت ندارد، ولی من شانس آوردهام که در جایی زندگی میکنم که صدای کلاغها را میشنوم و همین مرا به وجد میآورد. با وجود نبود دسترسیهای مناسب این محله را به خاطر خیابانبندی و ظاهر زیبایش دوست دارم و از زندگی در آنجا لذت میبرم.
شما سالها در غربت بوده و زندگی خوبی هم داشتهاید. چرا به ایران برگشتید و ماندن در اینجا را انتخاب کردید؟
من قبل از پیروزی انقلاب به ایران آمدم و دیگر همینجا ماندم. اینجا را با همه کاستیها و سختیهایش دوست دارم. در خیابان که راه میروم سنگی به پایم میخورد را دوست دارم، چون غریب نیستم و کسی مرا به چشم بیگانه نگاه نمیکند. به کسی نه توصیه میکنم اینجا بماند نه برود، حتی اگر زمانی نوههایم خواستند جایی دیگر زندگی کنند مانعشان نمیشوم چون تصمیم خودشان است، ولی انتخاب من بعد از سالها ماندن در کشورهای دیگر مثل فرانسه، انگلیس، مصر و... که اتفاقاً در همه آنها هم به من خوش میگذشت و زندگی خوبی هم داشتم، ایران است.
۲۱۲۲۰