شهرخبر

بدن ، سوژه دعوای سیاسی

محسن جافر ، پژوهشگر
بدن ، سوژه دعوای سیاسی

«من خودم نیستم من یک بدن هستم.» سر تا پای پوشش من نشانه است و نمادی از آن چه که خبر از خویشتن بدهد. بعید نیست بدن از زبان گفتاری که هر روز با آن دیگران را در تماس با خود قرار می دهیم گویا تر باشد. او می خواهد جمعیت بیشماری را از خود اطلاع دهد. "او" در حال انتشار خود است. بدن در هر آن و زمانی در حال ارتباط و معنادهی به جامعه و حواشی پیرامون است.

هدف، معرفی سوژه ای فعال و کنش گر است؛ کنشی که با بیان عواطف، مناسک رفتاری، اداها و ژست ها، شکلک ها، نوع آرایش و سر و وضع، انواع بازی های ظریف در یک کنش ارتباطی، پرورش اندام و ساخت اندامی زیبا همراه است. به این دلیل که همه حرکت های جسمی فیزیکی انسان به نظام های نمادین مربوط می شوند. بدن با ظاهر کردن خود در زایش نشانه است. بدن فعالانه در رابطه با جهان است. بدن حیات را در تسخیر خود دارد و این تصرف از طریق ایجاد و زایش نمادها و نشانه ها است که امکان پذیر شده است.

با مدد از این جمله "مرلوپونتی " که گفته است:"ما بدن نداریم بلکه خود، بدن هستیم." خود به خود پای هویت« من» و بدن من به میان آمده است. هویتی که با انواع مناسک دنبال خلق موقعیتی از بودن است. بودن برای تعریف و تعیین نقش انسانی خود در قالب یک شناسنده، رفتن در موقعیت یک دیده شونده، یا انتقال به سمت سوژه بودن.

موضوع سبک پوشش در من(بدن) رفتاری است که هویت من را به اطراف پراکنده می کند. عملا به جرات می شود گفت بدن نماینده زیست فرهنگی و اجتماعی من است چرا که بودن انسان بیش ازهر چیز در پیوست با بودن بدنی است. حال این سبک از زیست فرهنگی و اجتماعی در محل عمومی مورد نزاع قرار گرفته است.

بودن بدن در اجتماع خود به خود پای بیان فوکویی را به میان کشیده است. بدن در ارتباط با قدرت و سیاست قرار می گیرد. با وصل این گفتار بدن دیگرفقط حامل و محلی از پوشش پوستی و خونی نیست که تنها بیولوژی انسانی را نمایندگی کند.

بلکه با این بیان از فوکو محلی برای اعمال قدرت هنجارهایی از یک فرهنگ و اندیشه حاکم است. بدن اگر فراتر از این هنجارجاری عمل کند باید طرد وتنبیه شود او نمی تواند غیر از چهارچوبی از مجموعه بایدها و نبایدها خود را نمایندگی کند. پس با این گفتار تو دیگر خودت نیستی دیگر بدن هم نیستی تو یک هنجار باش تا قدرت را نمایندگی کنی تو هویتی هستی نه از بدن خود بلکه از قدرت تغذیه خواهی کرد؛ تو خویشتن نیستی یک جماعت خواهی بود یا خواهی شد. پس با این احوال به درون یک موقعیت پاردوکیسکال بین بدن و قدرت خوش آمدید.

به لطف فوکو تا این جای کار متوجه این موضوع شدیم که بدن به شکل مطلق و مستقیم پیوند جدا ناشدنی با مسئله قدرت و سیاست دارد. هدف از برخورد قهری با بدن به نوعی مجبور کردن آن به شریک شدن در یک زیست سیاسی اجتماعی براساس همان هژمونی غالب است. همه باید دارای یک خویشتن و هویت یکسان در یک جماعت باشیم؛ این همان وظیفه بدن در گفتار فوکویی است یا مراقبت می شوی و یا طرد و تنبیه.

ما ناچار هستیم بگوییم که این دعوا به روی بدن، بدنی که حاصل یک زیست فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شده است؛ شاید محلی برای معرکه بین دو قدرت باشد. ازطرفی قدرتی که سلطه و مشروعیت می خواهد و قدرتی دیگر(بدن) این سلطه را پس می زند.

بدن سبکی از پوشش را انتخاب می کند تا خود را به مثابه یک قدرت هویت بخش به بروز برساند و در عین حال پیایم را هم به قدرت موجود مخابره می کند که من یک خویشتن هستم من جدای از بدن نیستم من خود بدن هستم.

سلطه انسان بر جهان بر کسی پوشیده نیست پس جریان سلطه ، جریانی نیست که محدود به یک جغرافیای فرهنگی خاصی باشد این یک جریان پیوسته است که سهم سلطه بدن در آن بسیار پر رنگ تلقی می شود.

نزدیکی شکل بدن به این جریان فراگیر و مدرن شاید اندیشه قدرت در داخل را دچار این اضطراب کرده که آن را یک هجمه علیه خود بداند؛ هر چه نباشد شکل و سبک پوشش بدن در داخل هم از این امر مستثنی نبوده چه بسا برون زا دیدن شکل بدن به این تضاد دامن زده است.

۲۱۲۱۶