شهر خبر

فردا سالروز میلاد امام علی النقی(ع) است؛

جایگاه حضرت امام هادی (ع) در فرآیند تغییر فراگیر فرهنگی‌

جایگاه حضرت امام هادی (ع) در فرآیند تغییر فراگیر فرهنگی‌

حضرت هادی (ع) به فعّالیت فشرده‌ای در جهت آماده کردن شیعه برای داخل شدن به مرحله غیبتی که همه در انتظار آن بودند، همچنین ایمن‌سازی این خطّ در برابر خطراتی که دائماً متوجّه آن بود پرداختند.

به گزارش خبرنگار مهر، فردا ۱۵ ذی الحجة سالروز میلاد حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه السلام است. امام هادی (ع) در خاندانی پا به عرصه جهان هستی گشود که اخلاق و انسانی مجّسم بودند، ادب و محبت بر سراسر این خانواده سایه‌گستر بود؛ کودک به بزرگ احترام می‌گذاشت و بزرگ در محبت و مهر به کودک پیش قدم بود. امام هادی علیه السلام در دامان پدر با یکایک فضائل و مکارم اخلاقی پدر مأنوس می‌گشت و از زلال دانش ایشان سیراب می‌شد، هر روز پدر جلوه‌هایی از روح آتشین خود را بر فرزند عیان می‌ساخت و او را برای مسئولیت بزرگ آینده، آماده می‌نمود. پدر آنچنان شیفته فرزند بود که از ابراز آن نمی‌توانست خودداری کند و بارها اعجاب و شگفتی خویش را از این انسان نمونه و ممتاز نشان می‌داد.

جایگاه حضرت امام هادی (ع) در فرآیند تغییر فراگیر فرهنگی‌

حرکت حضرت امام علیّ بن محمّد هادی علیه السّلام جزو مرحله سوّم از مراحل حرکت اهل‌بیت علیهم السّلام تقسیم‌بندی می‌شود. آن حضرت به فعّالیت فشرده‌ای در جهت آماده کردن گروه صالح شیعه برای داخل شدن به مرحله غیبتی که همه در انتظار آن بودند، همچنین ایمن‌سازی این خطّ در برابر خطراتی که دائماً متوجّه آن بود پرداختند.

پس از ترور و شهادت حضرت امام جواد علیه السّلام از جانب معتصم عبّاسی، وی عمرو بن فرج را مأمور کرد تا این‌که به مدینه رفته و معلّمی برای حضرت ابو الحسن امام هادی علیه السّلام که در آن روزگار شش سال و چند ماه از عمر مبارکشان می‌گذشت انتخاب نماید. وی به عمر بن فرج دستور صریح داد که معلّمی برای آن حضرت برگزیند که به عداوت و دشمنی با اهل‌بیت و انحراف از خطّ آنان مشهور باشد تا آن حضرت را با بغض اهل‌بیت علیهم السّلام پرورش دهد.

هنگامی که عمر بن فرج به یثرب رفت با والی آن شهر دیدار کرده و مأموریت خود را به او گفت. والی یثرب او را به شخصی به نام «جنیدی» راهنمایی کرد که با علویان بسیار دشمن بود. عمر بن فرج به دنبال جنیدی فرستاد و او را با دستور خلیفه آشنا کرد. جنیدی فرمان را اجابت کرد و عمر بن فرج نیز برای او در هرماه حقوقی معیّن کرد و به او دستور اکید داد که نگذارد شیعیان با آن حضرت دیداری کرده یا ارتباطی برقرار کنند.

جنیدی به انجام مأموریت خود که همان امر مهمّ تعلیم امام هادی علیه السّلام بود مبادرت کرد. امّا هنگامی که با آن حضرت روبرو شد از دیدن هوش سرشار آن حضرت مات و حیران ماند. روزی محمّد بن جعفر با جنیدی دیدار کرد و به او گفت: «حال این پسری که او را درس می‌آموزی و تأدیب می‌کنی چگونه است؟» جنیدی سخن او را انکار کرد و گفت:

«آیا به او پسربچّه می‌گویی و نمی‌گویی او شیخی بزرگوار است؟!! تو را به خدا سوگند می‌دهم آیا در مدینه کسی را سراغ داری که در علم و ادب از من داناتر و چیره‌دست‌تر باشد؟»

محمّد بن جعفر پاسخ داد: نه.

جنیدی گفت: «به خدا سوگند، من حرفی را درباره علم ادبیات بیان می‌کنم و گمان دارم که درباره آن مسأله به حدّ کمال سخن گفته‌ام. سپس او زبان به سخن می‌گشاید و ابوابی از آن علم را برای من املا می‌کند که من از او استفاده‌ها می‌برم، مردم گمان می‌کنند من به او درس می‌دهم، امّا به خدا سوگند که من از او درس می‌گیرم».

چند روزی گذشت و بار دیگر محمّد بن جعفر با جنیدی روبرو شد و دوباره از او پرسید: حال آن پسربچّه چطور است؟

ادب امام هادی علیه السّلام و برخورد خوب او با معلّم ناصبی‌اش اثر بزرگی در تحوّل اعتقادی و ایمان او به رهبری و امامت اهل‌بیت علیهم السّلام داشت

بازهم جنیدی حرف او را رد کرد و گفت: دیگر این حرف را نزن، به خداوند تعالی سوگند که او بهترین فرد اهل زمین است و بافضیلت‌ترین کسی است که خداوند متعال خلقت نموده است. گاه می‌شود که او می‌خواهد به داخل اتاق خود برود و من به او می‌گویم نرو تا سوره‌ای را بخوانی، و او به من می‌گوید چه سوره‌ای را می‌خواهی تا برائت بخوانم؟ من سوره‌های طولانی قرآن را که هنوز درس به آنجا نرسیده است به او پیشنهاد می‌کنم، و او سریعاً شروع به قرائت آن سوره می‌کند، به‌گونه‌ای که من صحیح‌تر از این قرائت در عمر خود نشنیده‌ام. وی قرآن را با صدایی بهتر از مزمار داود می‌خواند. او حافظ قرآن است از اوّل تا به آخر و همچنین دانا به تأویل و تنزیل قرآن.

جنیدی ادامه داد: سبحان اللّه!! این پسر بچّه کوچک در شهر مدینه و در میان دیوارهای سیاه خانه پرورش یافته است، و من نمی‌دانم این دانش بسیار را از کجا آموخته است؟!!

از این پس بود که جنیدی رفته‌رفته دست از دشمنی با اهل بیت علیهم السّلام برداشته، به ولایت آن‌ها درآمد و معتقد به امامت گردید.»

البته ادب امام هادی علیه السّلام و برخورد خوب او با معلّم ناصبی‌اش اثر بزرگی در تحوّل اعتقادی و ایمان او به رهبری و امامت اهل‌بیت علیهم السّلام داشته است.

دیگر این‌که خود جنیدی تصریح کرده است و به دیگران این مطلب را ابراز داشته که وی بوده که از امام هادی علیه السّلام دانش می‌آموخته و امام علیه السّلام از او هیچ‌گونه دانشی نیاموخته است، و این مسأله ویژه امام هادی علیه السّلام و پدران بزرگوارش بوده است. می‌بینیم امام رضا علیه السّلام هنگامی که با سؤالی درباره جانشین پس از خود روبرو می‌شود به امام جواد علیه السّلام اشاره می‌کند. درحالی‌که امام جواد علیه السّلام کودکی شاید در سنّ و سال امام هادی علیه السّلام بوده است. امام رضا علیه السّلام برای این مسئله به این آیه قرآن کریم استناد کرده است که: وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا؛ و از کودکی به او «حضرت یحیی» نبوّت دادیم بزرگی و کوچکی چیزی نیست که باعث اشکال در این مسأله شود. چراکه خداوند سبحان امامت را امتداد خطّ نبوّت قرار داده است تا مردم از حاملان رسالت الهی پیروی کنند.

پیشوایان دینی برپادارندگان رسالت الهی هستند. همانان‌اند که به این رسالت در میان جامعه کاملاً عینیت می‌بخشند، تا پیاده کردن احکام خداوند متعال به وسیله اقتدا و پیروی از آنان برای مردم آسان شود.

این روایت از رویکردی دیگر حامل پیام دیگری برای ما می‌باشد، و آن این‌که معتصم از چه‌وقت در فکر امام هادی علیه السّلام بوده و قصد محصور کردن تحرّکات آن حضرت و جدا کردن ایشان از شیعه و مریدانش را داشته است.

چنان‌که این مطلب از دستوری که در رابطه با ممنوعیت دیدار شیعیان با امام هادی علیه السّلام و ارتباط آن‌ها با آن حضرت صادر کرد به‌خوبی آشکار می‌شود. به علاوه این‌که بعید نیست او بدین‌جهت برای تعلیم دادن امام در سنّ کودکی اقدام کرده باشد که علم و دانش خدادادی امام را در این سنّ کم، محو و کمرنگ کند. چراکه پیشتر، پدر امام هادی علیه السّلام یعنی امام جواد علیه السّلام را دیده بود که در سنّ کودکی با علما و دانشمندان بزرگ زمان بحث و مناظره می‌کرد و این در حالی بود که کسی به‌خاطر نداشت آن حضرت در نزد کسی درس خوانده باشد.

این عجله‌ای که معتصم درباره فرستادن معلّم برای امام هادی علیه السّلام از خود به خرج داد شاید اقدامی برای جلوگیری از ظهور و بروز علم امام هادی و بر سر زبان افتادن نام آن حضرت و پرتوافشانی فضیلتش در نزد خاصّ و عام باشد. چراکه در این صورت می‌توانست هر ظهور و بروز علمی که از آن حضرت صادر شود را به آن معلّم و مربّی نسبت دهد.

امّا امام هادی علیه السّلام با اخلاق خوش و آرامش بی‌نظیرش توانست این فرصت را از خلیفه عبّاسی و دربار او بگیرد و دانش و امامتش را که خداوند متعال برای او معیّن کرده بود برای همه مردم آشکار نماید.

موضع امام هادی علیه السّلام در رابطه با مسأله خلق قرآن‌

در زمان مأمون، معتصم و واثق، همه امّت اسلامی گرفتار فتنه امتحان مردم در رابطه با خلق قرآن بودند. و این امر به مسأله‌ای تبدیل شده بود که همه کارهای امّت اسلام بر آن متوقّف شده بود. امّا امام هادی علیه السّلام در این مانور سیاسی که ساخته‌وپرداخته حکومت زمان بود محکم‌ترین نظریه را ارائه نمودند. محمّد بن عیسی بن عبید یقطین روایت کرده است که: علی بن محمّد بن علی بن موسی الرّضا علیه السّلام به یکی از شیعیانش در بغداد نوشت:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم، عصمنا اللّه و ایاک من الفتنة فإن یفعل فاعظم بها نعمة و إلّا یفعل فهی الهلکة. نحن نری ان الجدال فی القرآن بدعة اشترک فیها السائل و المجیب فتعاطی السائل ما لیس له و تکلف المجیب ما لیس علیه، و لیس الخالق إلّا اللّه و ما سواه مخلوق، و القرآن کلام اللّه لا تجعل له اسماً من عندک فتکون من الضالّین. جعلنا اللّه و إیاک من الذین یخشون ربهم بالغیب و هم من الساعة مشفقون»؛

به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند ما و شما را از فتنه دور نگه دارد، که اگر اینکار را انجام بدهد بسیار نعمت بزرگی به ما عنایت کرده است. و اگر این کار را نکند هلاک شده‌ایم. ما جدال در مسأله قرآن را بدعتی می‌دانیم که هم سؤال‌کننده و هم جواب‌دهنده در آن شریک هستند. چراکه سؤال‌کننده چیزی را می‌پرسد که به او مربوط نیست و جواب‌دهنده را به جوابی وامی‌دارد که برای دادن آن جواب وظیفه‌ای ندارد، و هیچ خالقی به‌جز خداوند وجود ندارد، و آنچه به‌جز او هست همه مخلوق‌اند و قرآن کلام خداست. برای این کلام خدا اسمی از نزد خود نگذار، چراکه در این صورت از گمراهان خواهی شد. خداوند ما و تو را از کسانی قرار دهد که از پروردگارشان در نهان می‌ترسند و از قیامت هراسناک‌اند.