شهرخبر

روایت تکان‌دهنده از ناموس‌پرستی یک مرد کُرد | چند دختر ۱۲ و ۱۳ساله  خودکشی کرده بودند |   ۳ شهید دادیم تا جنازه دختر خرمشهری را پایین آوردیم

روزگاری وقتی خبر تعرض و تجاوز سربازهای رژیم بعث به گوش رزمندگان ایرانی رسید، خواب و خوراک را بر خود حرام کردند و راهی جبهه شدند تا به دفاع از ناموس میهن بپردازند و چه بسیار رزمندگانی که در این راه شهید شدند. 

دفاع مقدس

 به گزارش همشهری آنلاین، چند روز پیش صفحه موسوم به جنبش مبارزه با فساد جنسی سینمای ایران (me_too_movement_iran) که از سوی برخی بازیگران زن مدیریت می‌شود، در پستی مدعی آزار جنسی زنان از سوی رزمندگان اسلام در روزهای نخست تجاوز عراق علیه ایران شد. در پی این توهین بیشرمانه، پویشی با عنوان «برخورد با توهین‌کنندگان به رزمندگان دفاع مقدس» از سوی مخاطبان فارس من ثبت شد که تاکنون بیش از ۲ هزار و ۳۰۰ امضا داشته است. 

در متن این پویش آمده است: مدتی پیش پستی منتشر شد از صفحه اینستاگرامی که مدعی افشاگری درباره تعرضات جنسی است و گفته می‌شود به طور مستقیم توسط یکی از بازیگران زن حمایت می‌شود. محتوای پست (روایتی از جنگ ایران و عراق، هم باید از نیروهای عراقی می‌ترسیدیم و هم از خودی‌ها!) تهمت ناروای تجاوز می‌زند به بسیاری از رزمندگانی که برای این ملت جانشان را فدا کردند و به جنگ رفتند تا از ایران و ایرانی دفاع کنند و ذره‌ای از خاک وطنشان را به دشمنان جمهوری اسلامی ایران ندهند و بسیاری از این افراد نیز شهید شدند یا جانباز. ملت ایران چنین توهین بزرگی را به این افراد فداکار و غیرتمند نمی‌پذیرد و خواستار برخورد با این افراد است. 

دفاع از ناموس، اولویت اول رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بود

هشت سال دفاع مقدس نماد مقاومت و غیرت رزمندگانی است که برای دفاع از ناموس این مملکت چه جان‌های شیرینی که فدا نکردند و از حضور در کنار خانواده، مادر، خواهر و همسر خود را محروم کردند تا بتوانند با بیرون راندن دشمن از خاک و آب این دیار پر از افتخار، امنیت و آسایش را برای جامعه ایرانی ارمغان بیاورند. 

یک وجه تلخ و مصیبت‌بار هشت سال دفاع مقدس، خشونت علیه زنان در جنگ ایران و عراق از سوی سربازان رژیم بعث است که در فقدان مستندات، از پنهان‌ترین ابعاد جنگ شناخته و همیشه در لفافه مطرح شده است. آنچه در ادامه می‌آید تنها اشاره‌ای کوتاه به غیرت رزمندگان اسلام است که جانشان را برای دفاع از حیثیت و ناموس زن ایرانی دادند: 

واکنش شهید چمران به تعرض دختران ایرانی در جنگ

در همان ابتدای جنگ، شهید مصطفی چمران با اشاره به شرایط بغرنج شهرهای مرزی اظهار داشت: تا روزگاری که زنان و دختران معصوم ما مورد هجوم دشمنانند و پرده عفت آن‌ها دریده می‌شود و تا روزگاری که توپخانه دشمن شهرهای ما را می‌کوبد و پیر و جوان، زن و کودک بیگناه ما را به خاک و خون می‌کشد و… من نیز صحنه نبرد را ترک نکنم و لذت آسایش و آرامش را بر خود حرام کنم. 

سه شهید برای پایین آوردن جنازه دختر خرمشهری

و روایت دردناکی که رضا خدری، یکی از خبرنگاران جنگ بیان کرده است: فردای روزی که دشمن بعثی خرمشهر را گرفت، جسد بی‌جان و عریان دختر خرمشهری را به تیرک بلندی بستند و آن طرف کارون مقابل چشم‌های رزمنده‌های ایرانی گذاشتند. رگ غیرت رزمنده‌های دلیر ایرانی به جوش آمد و تکاورهای نیروی زمینی ارتش سه تا شهید دادند تا بالاخره جسد آن دختر را پایین آوردند و به خاک سپردند. 

تصمیم آیت‌الله خامنه‌ای برای آزادسازی یک شهر بعد از شنیدن یک فاجعه

احمد کاویانی از فرماندهان ستاد جنگ‌های نامنظم درباره شرایط روز آن روزهای شهر سوسنگرد گفت: بعثی‌ها برای اشغال سوسنگرد از جبهه بستان و هویزه وارد شدند. دشمن برای ورود از جبهه هویزه در روستای ابوحمیظه با تعرض به حریم زنان و کودکان، جنایت بزرگی کرد که بسیار ناراحت‌کننده بود. وقتی نزدیک سوسنگرد شدیم با زنان عرب‌زبان که با صداها و ولوله‌های خاص به طرف ما می‌دویدند، مواجه شدیم. آن‌ها با گریه به دست و پای بچه‌ها می‌افتادند و می‌گفتند: شما کجایید؟ بعثی‌ها خیلی ما را اذیت کردند. 

وی افزود: دکتر چمران و رهبر انقلاب با شنیدن این خبر خیلی متأثر شدند. با انتشار این اخبار تصمیم برای بازپس‌گیری سوسنگرد برای نخستین بار توسط آیت‌الله خامنه‌ای و شهید چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم گرفته شد. برای اینکه چنین کاری صورت گیرد، باید تمام نیروها اعم از سپاه، ارتش و نیروهای عشایر هماهنگ وارد عمل می‌شدند. (اینجا) 

غیرت این رزمنده اجازه نداد بماند و فرزندش پنج ماه بعد از شهادتش به دنیا آمد

روایت تکان‌دهنده از ناموس‌پرستی یک مرد کُرد | چند دختر ۱۲ و ۱۳ساله  خودکشی کرده بودند |   ۳ شهید دادیم تا جنازه دختر خرمشهری را پایین آوردیم
شهید ناصر حاجی حسین کلهر، سمت راست تصویر

طاهره کلهر، همسر شهید ناصر حاجی حسین کلهر با اشاره به غیرت همسرش به عنوان عامل اصلی برای عزیمت به جبهه بیان کرد: آقا ناصر در نامه‌هایی که برای یکی از دوستانش نوشته بود، این مورد را مطرح کرده بود. البته من بعد از شهادتش فهمیدم. نوشته بود: در غرب کشور به روستایی رسیدیم که دیگر هیچ دختری نبود. زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفته بودند و خیلی‌ها باردار شده بودند. چند دختر ۱۲ و ۱۳ساله که نتوانسته بودند شرایط را تحمل کنند، خودکشی کرده بودند. بنابراین دیگر نتوانستم نسبت به حضور در جبهه بی‌تفاوت باشم.   

این در حالی است که محمد فرزند دوم این شهید، پنج ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. 

غیرت رزمندگان از همان روزهای ابتدایی جنگ شعله‌ور بود

سیدحسن خاموشی از آزادگان که در همان ماه‌های ابتدای جنگ به اسارت بعثی‌ها در آمد، درباره خاطره‌ای تلخ از تجاوز ۱۰ بعثی به دختر ۱۰ساله بیان کرد: در روزهای اول جنگ تحمیلی در شهر «کرند غرب» سر جاده می‌ایستادیم تا به رزمنده‌ها کمک کنیم. در یکی از این روزها دیدیم مرد میانسالی به ما نزدیک می‌شود. از دور چیزی شبیه به چوب در آغوشش بود. تشنه و گرسنه و خاک‌آلود بود. از یکی از روستاهای قصرشیرین می‌آمد. اما چیزی که در آغوشش بود نه چوب، بلکه جنازه دخترش بود که ۹ یا ۱۰ساله به نظر می‌رسید. پیشانی دخترش سوراخ بود. تا پرسیدیم کجا می‌روی؟ گفت: قبرستان کجاست؟ می‌خواهم دخترم را دفن کنم. 

روایت تکان‌دهنده از ناموس‌پرستی یک مرد کُرد | چند دختر ۱۲ و ۱۳ساله  خودکشی کرده بودند |   ۳ شهید دادیم تا جنازه دختر خرمشهری را پایین آوردیم
جان دادند تا از ناموس ایرانی دفاع کنند

وی ادامه داد: وضعیت روحی و جسمی مناسبی نداشت و به نوعی عصبانی به نظر می‌رسید. نمی‌شد از او سوالی کرد. بعد از دفن دخترش و پذیرایی به خودم جرأت دادم و پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: این دختر من است. خودم کشته‌ام. نیروهای بعثی وقتی وارد روستایمان شدند، مرا به درختی بستند و ۱۰ نفرشان در مقابل چشمانم به دخترم تجاوز کردند. هر چقدر التماس کردم، توجه نکردند. به یکی از فرماندهان بعثی گفتم یک اسلحه به من بدهید. خندیدند و پرسیدند: اسلحه برای چه؟ خیلی التماس کردم. فرمانده بعثی گفت: یک اسلحه به او بدهید. نمی‌دانستند چه کار می‌خواهم بکنم. در حالی که چند نفرشان مواظب بودند تا به طرفشان شلیک نکنم، پیشانی دخترم را نشانه گرفتم و او را کشتم. با خودم گفتم اگر دخترم زنده بماند با این وضعیت چه آینده‌ای در انتظارش خواهد بود؟ 

خاموشی اظهار کرد: وقتی رزمندگان این فاجعه را شنیدند به شدت منقلب و ناراحت شدند؛ به گونه‌ای که شب آن روز از شدت ناراحتی خوابم نبرد. از فردا هر کسی از نیروهای سپاه و ارتش را می‌دیدم التماس می‌کردم یک اسلحه بدهند تا جلوی دشمن بایستیم. گفتند: نداریم و واقعاً هم نداشتند.