شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#شبیه

الهام رمضانی: آن روز حس پرواز داشتم

پرواز زن ایرانی در منطقه مرگ ؛ به گریه افتادم و طلب اکسیژن می‌کردم!/ اعتماد به نفس بالا من را به رویایم رساند/ خوشحالم رقیب ندارم

الهام رمضانی، دومین بانوی کوهنورد ایرانی که موفق به فتح قله اورست شده بود احساسش از این صعود را شبیه به پرواز می داند.

پرواز زن ایرانی در منطقه مرگ ؛ به گریه افتادم و طلب اکسیژن می‌کردم!/ اعتماد به نفس بالا من را به رویایم رساند/ خوشحالم رقیب ندارم

بیست‌وپنجم اردیبهشت ۱۴۰۱ شمسی، ساعت ۹ صبح بود که الهام رمضانی برف‌های بلندترین قله جهان را زیر گام‌های خود حس کرد و آن زمان بود که با صورتی نیمه‌سوخته پرچم ایران را برافراشت و حس رهایی پیدا کرد. دستانش را دراز کرد و خواست ابرها را بگیرد. ایستادن روی قله اورست برایش رؤیا بود و با خودش مرتب تکرار می‌کرد: «خوابم یا بیدار! من واقعاً موفق شدم؟» این تمام لحظاتی بود که الهام رمضانی به عنوان دومین بانوی کوهنورد ایرانی که موفق به فتح قله اورست شده بود با تمام احساس برای ما بیان می‌کرد. رسیدن به ارتفاع ۸ هزار و ۸۴۸ متری بعد از طی‌کردن مشقت‌های فراوان اتفاقی ویژه برای هر کوهنوردی محسوب می‌شود و پایانی است بر هر آنچه در دوران ورزش حرفه‌ای‌اش تجربه کرده است.

چرا تصمیم گرفتی قله اورست را فتح کنی؟

بعد از صعود به دماوند به خودم گفتم چه حس خوبی دارد که روی بلندترین نقطه ایران بایستی. به خودم گفتم که اگر بر بلندترین نقطه جهان بایستم احتمالاً به نهایت چیزی که می‌خواهم رسیده‌ام، از این‌رو تمرینات خودم را آغاز کردم و جدی کار را پیش بردم.

پس خیلی باید نترس باشی که چنین تصمیمی گرفتی؟

اعتماد به نفسم خیلی بالاست و عاشق کارهای هیجان‌انگیز و سخت هستم. پیش از کوهنوردی، اسکواش بازی می‌کردم، آن هم به صورت حرفه‌ای اما آسیب‌دیدگی‌های شدید من را از این ورزش دور کرد. بعد از آن بود که دوران افسردگی بدی را پشت ‌سر گذاشتم اما همان اعتماد به نفس بالا من را به سمت کوهنوردی و قله دماوند کشاند و بقیه ماجرا که برایتان تعریف کردم.

برای فتح قله اورست، قلل دیگری را هم فتح کردی؟

بله، ۲ سال برای این صعود برنامه داشته و زیر نظر یک مربی بدنساز کارم را پیش‌ ‌بردم. همچنین از یک استاد کوهنوردی مشورت گرفته و تمرینات را به صورت جدی دنبال کردم. ۶ ماه قبل هم به دو کوه ۶ هزار متری صعود کردم. بعد از آن با شرکتی قرارداد بستم که هشت کوهنورد از کشورهای کانادا، بلژیک، ایران، عراق، ویتنام و انگلیس در آن حضور داشتند که مسن‌ترین کوهنورد آن یک آقای کانادایی بود که حرفه‌ای‌ترین هم بود. او برای چهارمین بار به اورست صعود می‌کرد و رزومه بسیار قوی از بابت این موضوع داشت و توانست بهترین کمک را در این صعود به من بکند.

جدال مرگ و زندگی زن کوهنورد ایرانی در بلندترین نقطه جهان/ اعتماد به نفس بالا من را به سمت قله اورست کشاند

همسرتان شما را همراهی کرد؟

باید بگویم خوشحالم در کنار فردی زندگی‌می‌کنم که راجع به اهداف و آرزوهایم با او حرف می‌زنم، مشورت می‌کنم و من را باور دارد کلی هم حمایت و تشویق می‌کند. او برای رسیدن من به هدفم هزینه‌های زیادی کرد. باور کنید هزینه‌های صعود به اورست بسیار وحشتناک است.

کلمه اورست که به زبان می‌اید، جدال مرگ و زندگی برای شنونده تداعی می‌شود. در طول مسیر با مشکلی برخورد کردی؟

ارتفاعات بالای ۸۰۰۰ متر را منطقه مرگ می‌گویند. چراکه اکسیژن در آن‌جا کم بوده و اندام‌های بدن کارایی درستی را از خود نشان نمی‌دهند. برای رسیدن به حس ایده‌آل باید از نظر روانی روی خود کار کنی و کمی خود را پرورش بدهید. این حس بسیار خوبی است.

یعنی اتفاق سختی بهش برخورد نکردی؟

اتفاق که افتاد. در روز صعود وقتی اکسیژنم تمام شد کمی با شرپا فاصله داشتم. از او خواهش کردم به من اکسیژن بدهد اما او امتناع ‌کرد و ‌گفت باید برگردیم. در ارتفاع ۸ هزار و ۵۰۰ متری گریه می‌کردم و از او خواستم که به من اکسیژن را بدهد! بعد از گریه و خواهش بالاخره اکسیژن را به من رساند و شروع به حرکت کردم. تقریباً یک ساعت مانده به قله، قله دیده نمی‌شد و به من گفتند که باید برگردی. من مصمم بودم که صعود کنم چراکه وضعیتم خوب بود. حساب کردم تنها یک یا دو ساعت به قله مانده، البته بدی آب و هوا، ارتفاع و جنگ اعصاب باعث شد که گریه کنم اما گزینه‌ای به نام برگشت برایم وجود نداشت و باید هر طور شده به قله می‌رسیدم و اینکار را هم کردم و تنها به قله رسیدم. باید بگویم که اصلاً در طول راه پشیمان هم نشدم.

حس خودت را از ایستادن در بالاترین نقطه جهان بیان کن.

ایستادن روی قله اورست برای من شبیه به یک رؤیا بود. شاید باور نکنید اما انگار خواب بودم. مدام از خودم می‌پرسیدم که من واقعاً موفق شدم؟ بعد اطراف را تماشا کردم، حس رهایی، حس پرواز داشتم.

اگر از شما بخواهند دوباره هم این کار را انجام می‌دهید؟

من برای اینکه زندگی باکیفیتی داشته باشم، حتماً برای خودم هدف تعیین می‌کنم. اهدافی که باعث رشد ذهنی و جسمی‌ام شود. کوهستان به‌طور کلی آرامش زیادی به من می‌دهد و از اینکه با کسی رقابت نمی‌کنم خوشحالم. رقیب اصلی من که باید بر آن غلبه کنم خودم هستم و این حس بسیار خوبی به من می‌دهد. به خاطر همین باز هم بدنبال فتح قله‌های دیگری هستم. حتی اگر امکانش باشد دوباره به اورست می‌روم.