شهر خبر

فیاض زاهد، روزنامه‌نگار و تحلیلگر:

زیست «دعایی» عملی رفیع در تبیین ارزش‌های مداراگرایانه زیست مومنانه بود

به نظر آقایان شرایط به جایی نرسیده که از سیاست قبض به فضای بسط رهنمون شویم؟!

به راستی اگر سیاست‌های نظام به گونه‌ای رقم بخورد که این امیدها به عرصه سیاست، فرهنگ، جامعه و از همه مهم‌تر زندگی باز گردد، چه اندازه می‌تواند نیروآفرین و اثرگذار باشد! آیا به نظر آقایان شرایط به جایی نرسیده که از سیاست قبض به فضای بسط رهنمون شویم؟!

اعتمادآنلاین|

فیاض زاهد، تحلیلگر مسائل سیاسی طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: در میانه اخبار منفی و نگران‌کننده‌ای که چون سیلاب بنیان‌کن تتمه اعتماد و یکرنگی اجتماعی را هدف گرفته، گاهی حتی مرگ می‌تواند موجب برکت، مرحمت، امید و راهی به جلو باشد.

مرگ سید محمود دعایی که برای بسیاری از دوستدارانش نمادی از دینداری رحمانی و اسلام ترقی‌خواه محسوب می‌شد، سلسله‌ای از حرکت‌های نمادین را رقم زد. اتفاقاتی که شاید در یک شرایط معمول، طبیعی و بدیهی به نظر آید، در شرایط امروزین می‌تواند به نشانه‌ای از امید بدل شود. 

رحلت او مانند زیستش منشا الهامات بزرگی بود. پس از مدت‌ها مرگ یک عالم دینی همان حسی را در جامعه به وجود آورد که در یک شرایط طبیعی بایستی منبع الهام و تشویق فضائل اخلاقی شود.  برای نسل من که دوران پیش از انقلاب را درک کرده، این امری بدیهی بود که وقتی عالمی مشهور از دنیا می‌رفت، واکنش‌های اجتماعی متفاوتی را شاهد بودیم. تعداد محدودی از تشییع جنازه‌ها در ذهن شکل گرفته که بخش مهمی از آنها به تشییع علمایی بازمی‌گردد که در دیارمان رخ داده بود. مثلا در رشت تشییع جنازه آیت‌الله ضیابری یا آیت‌الله لاکانی و حتی پزشک ارمنی و انسان‌دوستی چون مسیو آرسن میناسیان و برخی روحانیون خانواده ما که تمایل چندانی برای مداخله در امر سیاست نداشتند این‌گونه بود. مردم گیلان به یاد دارند که در چند ماه گذشته رحلت آیت‌الله رودباری با چه واکنشی روبه‌رو شد. نه نیازی به تعطیلی مدارس بود و نه بسیج امکانات حکومتی و نه به راه انداختن اتوبوس‌های ادارات.

مردم یکسان و خودجوش به احترام تقوا و دینداری به خیابان آمدند.  هر کدام از دوستان در ولایات خود با چنین نمونه‌هایی روبه‌رو شده‌اند و کنه سخنان مرا درک می‌کنند. 

متاسفانه در سال‌های اخیر فوت و رحلت علمایی که در حکومت ردپایی داشتند، با اقبال عمومی روبه‌رو نشده‌اند. این یک زنگ خطر واقعی است.  باید از خود پرسید چه اتفاقی در جامعه رخ داده که مرگ بسیاری از این بزرگان چه بسا با واکنش‌های نامتعارفی همراه بوده است. 

اما خبر مرگ سید محمود دعایی با خود الهامات و برکاتی به همراه داشت. اولا بخش‌های بسیاری از مراجع و شخصیت‌های هنری و ادبی و دینی و سیاسی پای جنازه وی حضور یافته و اظهار تالم و تاسف کردند. شخصیت‌های تاثیرگذاری که معمولا در اتفاقات یکسان در سال‌های اخیر کنار هم جمع نشده‌اند. دعایی از یاران امام و مومنین به رهبری رهبر انقلاب بود. اما نحوه زندگی و منش وی موردپسند بخش‌های وسیعی از جامعه بود. او به دین از منظر رحمانی نظر داشت و به انسان‌ها بما هو انسان به دیده تکریم می‌نگریست. زیست وی عملی رفیع در تبیین ارزش‌های مداراگرایانه زیست مومنانه بود. برای این امر هیچ تبلیغی را برتر از عمل صالح نمی‌دانست. با اخلاص از آن میراث مراقبت می‌کرد. حضور معنادار او در تشییع بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران این سرزمین که کمتر مورد احترام حکومت قرار گرفته بودند، هویتی را معنا می‌داد که کیمیای زمانه ما بود، به‌گونه‌ای که این روزها از خود می‌پرسیم: به راستی اگر مرکب مرگ به درب خانه ما برسد، چه کسی بر پیکر ما نماز خواهد گذارد؟

از سوی دیگر حضور توامان شخصیت‌هایی که در دو سوی نگرش سیاسی و رفتاری نظام سیاسی قرار دارند، ویژگی‌هایی نمادین را پدید آورد. سیدمحمد خاتمی در حسینیه جماران حضور یافت و سخن گفت؛ در حالی که حسین شریعتمداری پای این سخنان نشست. آنگاه مقام رهبری بر پیکر سیدمحمود ما نماز گزارد و در فردای تشییع عمومی این سیدحسن بود که این امر عبادی را متجلی ساخت، در حالی که بسیاری از شخصیت‌های با نگرش‌های متفاوت در کنار سیدمحمد خاتمی به وی اقتدا کردند. 

اما مهم‌ترین بخش این رویداد، انتصاب سیدعباس صالحی به عنوان نماینده رهبری در روزنامه اطلاعات بود. به حجم واکنش شخصیت‌ها و مراجع و عناصر موثر در حوزه فرهنگ و هنر بنگرید. به پیام رهبری نگاهی بیندازیم. شاید یکی از معدود پیام‌هایی بود که در سال‌های اخیر بر لزوم درک و فهم و تبیین و تحمل انواع نگره‌ها تاکید داشته است. 

شاید در سال‌های اخیر هیچ اتفاقی به این اندازه مورد اقبال همگانی نهادها و نیروهای موثر اجتماعی واقع نشده باشد. در حالی که از داخل و خارج بر طبل دوئیت و چندگانگی و تنفر دمیده می‌شود، مرگ سیدمحمود دعایی و انتخاب سیدعباس صالحی این‌قدر توانست رویای امید برای زیست مشترک را معنا بخشد. همه ما و جامعه‌مان به این نگرش جامع در بیشتر حوزه‌ها نیازمندیم. چتر رهبری و نحوه تعامل این نهاد مهم با دیگر ارکان اجتماعی می‌تواند و بایسته است به نمادی از جامعیت مشترک نهاد قدرت بدل شود. این کنش نمادین نشان داد که علی‌رغم همه گرانیگاه‌های خطرناک و وسواس‌گونه، چگونه کوچک‌ترین توجهی به نحوه نگرش و زیست مشترک اجتماعی می‌تواند وحدت‌آفرین و امیدافزا باشد.

  جای تاسف است که در این روزها بارها می‌شنویم که آیا اجازه حضور سیدمحمد خاتمی در جماران و سخن گفتن او، یا انتخاب صالحی یا اجازه برگزاری نماز توسط سید حسن و واکنش معنادار رهبری در حرم امام، می‌تواند به معنای آغاز راهی برای تبیین راه درست باشد یا نه؟ تاسف آنجا است که با اعتماد و امید اجتماعی چه کرده‌ایم و سطح انتظارات را به کجا رسانده‌ایم که حضور در یک مراسم ترحیم می‌تواند این همه امید ایجاد کند. به راستی اگر سیاست‌های نظام به گونه‌ای رقم بخورد که این امیدها به عرصه سیاست، فرهنگ، جامعه و از همه مهم‌تر زندگی باز گردد، چه اندازه می‌تواند نیروآفرین و اثرگذار باشد! آیا به نظر آقایان شرایط به جایی نرسیده که از سیاست قبض به فضای بسط رهنمون شویم؟!