شهر خبر

نگاهی به «چهل سال دیپلماسی فرهنگی»/۱۸

تخصص تبلیغ در حوزه علمیه آموزش داده نمی‌شود

تخصص تبلیغ در حوزه علمیه آموزش داده نمی‌شود

مبلغ و فعال فرهنگی آمریکای لاتین می‌گوید ساختار تاریخی برخی نهادهای ما و فرهنگ حاکم بر آن‌ها به اهمیت دیپلماسی و ضرورت ارتباط با سایر ملت‌ها توجه ندارد و تخصص تبلیغ دینی را آموزش نمی‌دهد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه_ فاطمه ترکاشوند: همراه با رشد نیاز به حضور در مجامع بین‌المللی و تقویت ارتباط با سایر کشورها در زمینه‌های سیاسی و اقتصادی، دولت‌های مختلف جمهوری اسلامی ایران از ابتدا تاکنون راهبردهای متفاوتی را برای این حضور تعریف کرده‌اند. اما به نظر می‌رسد که همواره وزنه مهم فرهنگ در این دیپلماسی مورد تغافل قرار گرفته است.

حالا در اثناء دهه‌ای که به ۵۰ سالگی انقلاب اسلامی منتهی می‌شود، با نقد شرایط، علل و موانع تقویت دیپلماسی فرهنگی کشور می‌توانیم ارتباط عمیق‌تر با سایر ملت‌های جهان را سامان دهیم و از مشکلات گذشته درس بگیریم. گفتنی است آنچه در این سلسله گفتگوها از جانب کارشناسان و فعالان این عرصه مطرح می‌شود الزاماً دیدگاه خبرگزاری مهر نیست و مهر از انعکاس دیگر دیدگاه‌ها در مورد مسائل مطرح شده استقبال می‌کند.

در این راستا و در ادامه پرونده دیپلماسی فرهنگی در خبرگزاری مهر، بخش دوم گفت‌وگو با سهیل اسعد، فعال فرهنگی لبنانی-آرژانتینی که با فعالیت عمده در منطقه آمریکای لاتین شناخته می‌شود، پیش روی مخاطبان قرار گرفته است.

* اگر قرار باشد حاکمیت از ابزارها فرهنگی خود استفاده کند تا برخی از این گزاره‌های منفی را در افکار عمومی آمریکای لاتین تغییر دهد و مثلاً تصویرشان را از مظلومیت زن در ایران عوض کند، از کدام طریق می‌تواند اقدام کند؟ بهترین ابزار چیست؟ آیا ابزار تبلیغ در این راستا مؤثر است؟

من که برای ایجاد تحول در افکار مردم غیر از رسانه چیز دیگری نمی‌شناسم یعنی غیر از سینما و تلویزیون و فیلم و این‌ها چیزی را مؤثر نمی‌دانم و حداقل این است که غیر از این‌ها را تجربه کردیم و جواب نداده است. تبلیغ که می‌گوئید اگر مثل جماعت تبلیغ باشد که مثلاً در یک کنگره، ۴ میلیون مبلغ جمع می‌کنیم، بله! خوب است. اما تبلیغ با روش ما که هر سال برای ۶۰۰-۷۰۰ میلیون جمعیت چندتا مبلغ بفرستیم، خیر!

اینکه اصلاً تبلیغ نیست. این یک دروغ بزرگ است که داریم به خودمان می‌گوئیم. در عنوان آمده است «تبلیغ» اما در واقعیت چه؟ … در مقابل هر طلبه‌ای که ما می‌فرستیم ۱۰۰ مبلغ از دیگر مذاهب، فرقه‌ها و ادیان فرستاده می‌شود. ۱۰۰ طلبه! عربستان سعودی می‌فرستد، لبنان می‌فرستد، مصر می‌فرستد، افغانستان و پاکستان و کشورهای دیگر می‌فرستند، از جنوب آفریقا می‌فرستند. لذا اگر یک تحول کمی در تبلیغ رخ دهد بله شاید مؤثر باشد.

اما در طول چند دهه، ما ۲۰ طلبه تربیت کرده‌ایم! ۲۰ طلبه برای ۲۰ کشور. این تبلیغ است؟ شما می‌توانید به این بگویید تبلیغ؟

ببینید تبلیغ هم با تبلیغ فرق می‌کند. مشکلی که ما داریم این است که برنامه اصلی درسی حوزه علمیه تربیت مبلغ نیست. تبلیغ یعنی کسی باشد که به عنوان مبلغ آموخته شده باشد و تخصص تبلیغ داشته باشد. هیچیک از ما که در این عرصه فعالیم، تخصص تبلیغ نداریم. شما وارد حوزه می‌شوید فقه و اصول می‌خوانید. احکام شرعی را می‌خوانید. خب صرفاً با احکام شرعی چقدر می‌شود کار تبلیغی کرد؟ من عیناً دیده‌ام طرف رفته است ونزوئلا و کار تبلیغی اش منحصر شده است در اینکه بین دو نماز رساله عملیه باز می‌کند و می‌گوید: باب الطهارة! خب سوال اینجاست که آیا با این روش می‌خواهی ونزوئلا را متحول کنی؟!

* تازه از این تعداد هم برخی مثل شما اصلاً محصول تربیت و اراده نهادهای مسئول به آن معنا نبوده‌اند بلکه خودانگیخته وارد شده‌اند.

حالا حتی اگر این طور هم فرض کنیم باز این تبلیغ نیست. در پاکستان یکی از علما می‌گفت حوزه‌های علمی وهابیت سلفی، ۵میلیون طلبه دارند. ۵میلیون طلبه یعنی چقدر؟ فلذا انتظار از این شکل از تبلیغ را کلاً بگذارید کنار.

* حتی اگر فرض کنیم از جهت کمّی به این مقدار رسیده‌ایم، باز فکر می‌کنید ابزارهای تبلیغی می‌توانند این گزاره‌های اجتماعی را درباره تصویر ایران در ذهن مردم تغییر دهند؟ یعنی آن‌ها به یک روحانی به این چشم نگاه می‌کنند که او را مرجع دریافت اطلاعات در این مسائل بدانند؟

نه، در آمریکای لاتین نه. با این مدل تبلیغی ما، نه.

* در واقع معتقدید این یک ابزار ناکارآمد است؟

من که نمی‌گویم؛ شما تاریخ را نگاه کنید. ببینید در این چند دهه با این روش چه کار کرده‌اند. ببینید تبلیغ هم با تبلیغ فرق می‌کند. مشکلی که ما داریم این است که برنامه اصلی درسی حوزه علمیه تربیت مبلغ نیست. تبلیغ یعنی کسی باشد که به عنوان مبلغ آموخته شده باشد و تخصص تبلیغ داشته باشد. هیچیک از ما که در این عرصه فعالیم، تخصص تبلیغ نداریم.

شما وارد حوزه می‌شوید فقه و اصول می‌خوانید. احکام شرعی را می‌خوانید. خب صرفاً با احکام شرعی چقدر می‌شود کار تبلیغی کرد؟ من عیناً دیده‌ام طرف رفته است ونزوئلا و کار تبلیغی اش منحصر شده است در اینکه بین دو نماز رساله عملیه باز می‌کند و می‌گوید: باب الطهارة! خب سوال اینجاست که آیا با این روش می‌خواهی ونزوئلا را متحول کنی؟!

خب محتوای مناسب فضای تبلیغی را در اختیار طلبه‌ای که می‌خواهد در فضای بین الملل تبلیغ کند نمی‌گذاریم و روش منحصر به فرد هر فرهنگ و کشور و… هم در امر تبلیغ نداریم! روش همان روشی است که این فکر را ترویج کند که تنها باید منتظر ماند تا پس از ظهور مسائل مان حل بشود. شما فکر نکنید که طرف رفت برزیل تبلیغ کند یعنی کار خاصی می‌کند همان فکر را ترویج می‌کند که امام زمان (عج) ان‌شاالله بیاید درستش کند. من از شما اصلاً سوال می‌کنم! شما به تأثیر چنین روشی ایمان دارید؟ این روش در جاهای دیگر مگر جواب داده است؟

تخصص تبلیغ در حوزه علمیه آموزش داده نمی‌شود

* چرا این تصویر عوض نمی‌شود؟ چرا این اراده به وجود نمی‌آید که این اشکالات در حوزه تبلیغات دینی تصحیح شود؟ آیا اعتقادی به وجود این اشکالات یا توان رفع آن‌ها نیست یا تصمیم گیران این عرصه اصلاً از وجودشان خبر ندارند؟

حتی آقای مصباح از این فضا راضی نبوده‌اند پس چه کار کردند؟ به جای اینکه بیایند حوزه را متحول کنند -که اصلاً ایمانی هم به امکان ایجاد تحول در حوزه نداشتند-، آمد یک فضای جدیدی را باز کردند به اسم «مؤسسه پژوهشی امام خمینی (ره)». ایشان از خود حوزه است. اما خودش هم ناامید بوده و جای جدیدی باز کرده است. این یک نمونه است.

به نظر من این ساختار که یک ساختار تاریخی است و خیلی هم در طول زمان امتداد داشته است، هنوز نسبت به روند تحولات در دنیا متحول نشده است. من چند تا سخنرانی متعدد از رهبر معظم انقلاب شنیده‌ام درباره ضرورت ایجاد تحول در حوزه؛ در یکی از آن‌ها خودم یکی از سخنران ابتدایی مراسم بودم و ایشان هم همان شب در سخنانشان ضرورت تحول و مدیریت تحول را مطرح کردند. چقدر مطالبات رهبر انقلاب در خصوص این تحول محقق شده است؟

ساختار، ساختار قوی‌ای است و فرهنگی وجود دارد که دیگر هر کاری‌ش می‌کنیم تغییری نمی‌کند. من یک مثالی می‌زنم از خود شما که نگویید این از خارج آمده و می‌خواهد یک چیزی به ما یاد بدهد!

علامه مصباح را خدا رحمت کند. خودم شخصاً با او صحبت می‌کردم که این موضوع را گفتند. حتی آقای مصباح از این فضا راضی نبوده‌اند تدبیر ایشان در این خصوص چه بود با توجه به دغدغه‌هایی که داشتند؟ آمدند یک فضای جدیدی را ایجاد کردند به اسم «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)». ایشان از خود حوزه است. اما وقتی دیدند که برخی از ابعاد تحول در این نهاد صورت نمی‌پذیرد، فضای جدیدی ایجاد کرده است. این یک نمونه است.

شما از مقام معظم رهبری بپرسید که شما این قدر گفتید تحول، آیا آن تحول مدنظر ایشان اتفاق افتاد؟ من خودم شاهد بوده‌ام که رهبر معظم انقلاب درباره علوم انسانی و حوزه صحبت می‌کردند، برخی مسئولان هم نشسته بودند. اما به محض اینکه این آقایان بیرون رفتند تفسیری که از کلام رهبرانقلاب کردند کاملاً معکوس صحبت ایشان شد! (می‌خندد) صریح بیانات آقا واضح و مشخص بود! فرمودند من با ورود علوم انسانی به حوزه‌ی علمیه اصلاً مخالفتی ندارم، من میگویم حوزه‌ی علمیه باید پایه‌های علوم انسانی مبتنی بر تفکر اسلامی و جهان بینی اسلام را مستحکم بریزد، همان کاری که در اول انقلاب آقای مصباح و تشکیلات ایشان شروع کردند؛ که اگر تا امروز ادامه پیدا می‌کرد، به یک جاهایی می‌رسید، در ادامه گفتند کسی که از خارج می‌آید و وارد حوزه می‌شود برای آشنایی با امیرالمؤمنین آمده است نه برای آشنایی با دیدگاه‌های روان‌شناسان و فلاسفه غرب و این چیزها. شما می‌خواهید روان‌شناسی بخوانید بروید دانشگاه تهران! مشکلی نیست. جنگ که نداریم با علوم انسانی! بروید دانشگاه تهران اما نه در حوزه علمیه. کسی که آمده است حوزه یعنی می‌خواهد قرآن و حدیث بخواند. چه معنایی دارد شما فروید را وارد حوزه کنید؟! حوزه که علی ابن ابی طالب دارد. با فروید چه کار دارید؟!

* به راهکار مرحوم آیت الله مصباح اشاره کردید. فکر می‌کنید این راهکار چقدر برای حل مشکل دیپلماسی فرهنگی هم می‌تواند راهگشا باشد اگر یک سازمان یا نهاد دایر کنیم که تلفیقی از همه ابزارهای فرهنگی اعم از سینما و تئاتر و موسیقی و تبلیغ را در ارتباط فرهنگی به کار بگیرد؟ اساساً فرهنگ روحانیت به او اجازه می‌دهد در عرض سایر قالب‌های فرهنگی قرار بگیرد؟

من چندان موافق نیستم که چنین اتفاقی بیفتد. چون این محیط‌ها خیلی در ایران متضاد هستند. یعنی مثلاً بنده چون هر دو طرف هستم یعنی هم در قلب حوزه در حال کار حوزوی و تربیت طلبه هستم و هم در قلب جامعه در دانشگاه و کافی‌شاپ و رسانه و سینما و تلویزیون هم حضور دارم، باید بگویم تضاد عجیبی بین این دو محیط وجود دارد.

* یعنی چه جور تضادی؟

یعنی یک جا اگر شلوار جین بپوشید از شما نمی‌پذیرند و یک جا با لباس طلبگی بروید مسخره‌تان می‌کنند. یعنی طرف می‌ماند چه کار بکند! بین این و آن، ۸۰ کیلومتر فاصله است از تهران تا قم! اینجا با لباسی که در آن یکی خیلی مقبولیت دارد، شما را نمی‌پذیرند و آنجا با تنها لباسی که در آن دیگری قبولت دارند، مسخره‌تان می‌کنند. این فقط یک نمونه است؛ در سبک هم همین طور است و در محتوا و نوع خطاب و همه چیزهای دیگر. در یک جایی داشتم کار رسانه‌ای انجام می‌دادم کلمه «دلار» را به کار بردم. یعنی «دلار» دیگر نه فحش بود نه اصلاً چیز خاصی! کلی فضا بهم ریخت که چرا دلار گفته‌ای و تومان نگفته‌ای!؟

* واقعاً؟!

بله! واقعاً. خب ببینید شما اگر نتوانید کلمه «دلار» را به زبان بیاورید دیگر می‌توانید کار بین‌المللی انجام دهید و روابط بین‌المللی هم می‌خواهید؟! لذا این ایده‌ها با واقعیتی که پیش چشم می‌بینم اصلاً قابل جمع نیست.

شما تا حالا دیده‌اید یک روحانی با یک هنرپیشه یا کارگردان با هم بنشینند و سعی کنند کار مشترک انجام دهند؟ نیست! خود من سعی کردم این کار را انجام دهم و نشد. خود من متخصص تئاتر هستم و بارها با برخی مسئولان صحبت کرده‌ام که یک متخصص تئاتر از آرژانتین آمده و می‌خواهد مجانی توانش را در اختیار بگذارد اما هیچ اتفاقی نیفتاد.

تخصص تبلیغ در حوزه علمیه آموزش داده نمی‌شود

* چرا نشد؟

این ساختار یک فرهنگ حاکمی دارد که این چیزها را نمی‌پذیرد. یکی از دوستان مؤسس هنر اسلامی در قم گفت اصلاً جنگ جهانی سوم علیه ما راه انداختند.

* پس این خیلی عمیق‌تر از تضادهای اجتماعی و فرهنگی ماست. یعنی برخی کلاً ورود به عرصه هنر را به رسمیت نمی‌شناسند که بعد بخواهد از آن به عنوان یک قالب ارتباط با سایر ملت‌ها استفاده کنند.

بگذارید چیزی بگویم که به مراتب تلخ‌تر است اما رک می گویم! در عرصه تبلیغات، دغدغه دیپلماسی فرهنگی و عمومی و این صحبت‌ها اصلاً وجود ندارد! (می‌خندد)

* واقعاً؟

آن چیزی که من می‌بینم این را می‌گوید. ارزیابی من از واقعیت موجود این است.

* یعنی می‌داند ارتباط با سایر ملت‌ها برای ما ضرورت دارد اما اهمیتی نمی‌دهد یا اصلاً حتی نمی‌داند چنین چیزی مهم است؟

ببینید قصه همان فرهنگی است که عرض کردم. من یک روز آمدم به یک کافی‌شاپ که قرار بود در آن گفت‌وگو داشته باشم. بعد به یک دوره آموزشی تربیت مبلغ رفتم و این تجربه را منتقل کردم که یک طلبه از قم رفته به قلب تهران با همه اقشار مثلاً کسانی که حجاب شرعی کاملی ندارند ارتباط برقرار کرده و خیلی هم موفق بوده و خیلی هم جواب داده و بیاییم از این کارها بکنیم. بعد طرف با من تماس گرفته است که حاج‌آقا من دو هفته با خودم درگیر بودم که چطور وارد یک پیتزافروشی بشوم! آن هم پیتزافروشی در قم! گفت من چون دیدم خیلی وضع ناجور است… (می‌خندد) پیتزافروشی آن هم در قم نه اصلاً پاریس یا نیویورک! خب با این فرهنگ می‌خواهید چه کار کنید؟

مگر اینکه یک اتفاق بیفتد: به جای اینکه بیایید یک ساختار را معرفی کنید برای حل کل مشکلات دنیا! چون شما معمولاً هم این ایده را خیلی دوست دارید! (می‌خندیم) یعنی چیزهای جزئی را هم قبول ندارید! می‌گوئید یک کاری بکنیم کل بحران‌های دنیا را ما حل بکنیم! به جای این‌ها بیاییم به صورت خیلی جزئی و با استفاده از افراد و نه نهادهای و ساختار آنها، پیش برویم.

با همین ۱۰۰ نفر که داریم مثلاً همین افرادی که هنر را فهمیده‌اند، نیازهای بین‌المللی را فهمیده‌اند، این‌هایی که اختلافات فرهنگی را فهمیده‌اند، این‌هایی که دغدغه هدایت دارند؛ بله! با این‌ها می‌شود کار کرد. یعنی پشتیبانی از افراد! فلانی فکر روشنی دارد، ایده‌های خوبی دارد، طرح دارد، پروژه دارد، مدیریت دارد، تجربه دارد. از آن‌ها پشتیبانی کنید. این خوب است و اتفاقاً جواب داده است.

ببینید آخر همه این‌ها را تجربه کرده و دیده‌ایم. مجمع جهانی با همین هدف و همین رؤیا دایر شد. جامعه المصطفی با همین امید آغاز به کار کرد. تقریب مذاهب هم با همین تفکر شروع کرد. خب کشتید ما را! چقدر می‌خواهید باز هم سازمان بسازید؟!

* چرا فکر می‌کنید این جواب می‌دهد؟

چون در مورد خودم اتفاق افتاده و من همین کارها را کرده‌ام و اینکه برخی آقایان ایمان آورده‌اند به این طرح‌ها و طرز فکر و از این برنامه پشتیبانی کردند و من الحمدلله موفق بوده‌ام.

* مثلاً چه جور پشتیبانی؟

مثلاً اینکه من توانسته‌ام سالی ۱۰ سفر داشته باشم. این امکانات می‌خواهد. این اعتمادی که به ما کردند که فلانی می‌تواند به عنوان نماینده ما به فلان جا برود. یا اینکه اگر گفتم اینجا نیاز داریم به یک مرکز اسلامی امکانات دادند. این روش جواب می‌دهد.

این روش، روش پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) است. چون باید نگاه کنیم ببینیم در مسیر تحول فرهنگ اسلامی چه ایستگاه‌هایی بوده است. امیرالمؤمنین یک نفر را تربیت کرده و برای یک هدف خاصی فرستاده است جایی و نتیجه‌اش شده است تشیع لبنان فقط با یک ابوذر! ابوذر بذر تشیع را در لبنان کاشته و الان شده است ارض الشهدا و این مهم است. نگاه کنید در آفریقا چگونه بوده است؟ در جنوب شرق آسیا یا در آفریقا؟ هر جا را که ببینید این قدرت و قوت از یک نفر شروع شده. یک عالمی مثلاً ۱۵۰ سال پیش یک مسجد کوچک را جایی ساخته اما با اخلاص؛ کار کرده و بعد شده است مهد تشیع.

لذا ایمان من به افراد است. به غیر از آن اینکه بگوییم یک سازمان درست می‌کنیم که مؤثر باشد! نه! این کار را نکنید! الی ما شاءالله این کار را کردید و نتیجه نداد!

* (می‌خندیم)

ببینید آخر همه این‌ها را تجربه کرده و دیده‌ایم. سازمان‌ها و نهادهای مختلف با همین هدف و همین رؤیا دایر شد و آغاز به کار کرد. خب کشتید ما را! چقدر می‌خواهید باز هم سازمان بسازید؟!

* نزدیک‌ترین تجربه موفق خارجی از جنس همین روش که فرمودید، تجربه مسجد امام علی (ع) هامبورگ یا همان مرکز اسلامی هامبورگ است که از حمایت آیت الله بروجردی از تلاش یک شخص آغاز می‌شود. اما بعد می‌بینیم که سایر علما و مراجع حتی علمای وقت عراق هم همان فرد را به عنوان نماینده خود تأیید می‌کنند. این اتفاق محصول وحدت نگاه است. به نظر شما امروز با وجود این همه جریان‌های مخالف و موازی، چقدر می‌شود به وجود چنین وحدت نگاهی برای جذب در خارج مرزها امیدوار بود؟

جریان‌ها را باید دو جور ارزیابی کنیم؛ یا منظورتان از جریان، جریان‌های درون‌نظامی هستند یعنی یک جریان با فلسفه پیش می‌رود یکی با اخلاق یکی با فقه. این‌ها مشکلی ندارد و همه‌شان با هم رفیق هستند. اما یک وقت می‌گوئید جریان‌ها برون‌نظامی هستند و دارند در مقابل اهداف نظام کار می‌کنند. خب از این‌ها طبیعتاً نمی‌شود برای وحدت نظر انتظار داشت.

الان برای مثال دو جریان به ظاهر متضاد وجود دارد که خیلی خوب هم دارند در کنار هم کار می‌کنند: یکی پدیده استبصار و دیگری پدیده تقریب مذاهب. تقریب مذاهب یعنی شما سنی باشید یا شیعه یا هر مذهبی، کنار هم بنشینید و با هم معاشرت داشته باشد بدون آنکه بر اختلافات تمرکز کنند. اما استبصار یعنی مذهبت را تغییر بدهی، البته ساده‌اش این است. در واقع استبصار به معنی بیان حقیقت است و اینکه تو به عنوان شیعه حقیقت خودت را عرضه کنی تا دیگران با آن مواجه شوند.هر دوی این جریان‌ها در حوزه فعالند و هر دو هم از یک منبع امکانات می‌گیرند. یعنی شدنی است. هر دو هم مقدس و اسلامی و اصیل هستند. بنابراین تضادی هم اگر هست ظاهری است. بنابراین اگر جریان‌ها و اختلافات‌شان را از این جنس ببینیم حتماً می‌توانند با هم توافق کنند و توافق هم دارند.

مثلاً یکی دیگر از جریان‌هایی که در حوزه خیلی پررنگ است. یکی از تقابل‌هایی که سعی کرده‌اند ایجاد کنند و دو جریان را روبه‌روی هم قرار دهند، مرجعیت و ولایت است. یک حرکتی را خود بخش عربی سایت مقام معظم رهبری راه‌اندازی کردند به نام «العلییّین»؛ یعنی سید علی خامنه‌ای و سید علی سیستانی. بعد فتواهایی را که اشتراک دارند به عنوان «العلییّین» منتشر می‌کنند. کار قشنگی است که هم قم و نجف را متحد کرده است هم مرجعیت و ولایت را و هم عرب و عجم را.

* یک تیپ فعالیت‌هایی هم انجام شده نظیر نامه‌های رهبری به جوانان جهان که در داخل خیلی پر سروصدا بوده‌اند اما خارج کشور حتی خود رهبری هم جاهایی اعلام کرده‌اند که به قدر انتظار نتیجه نداده است. چرا چنین اتفاقاتی می‌افتد که چیزی در داخل کشور پرسروصدا انجام می‌شود در حالی که عملاً مؤثر نبوده است؟

در مورد نامه‌ها که واقعاً هیچ اتفاقی نیفتاد. منطق هم دارد. این کاملاً ملموس است و اشتباه بزرگ ماست. ما به عنوان بازتاب‌دهندگان جهانی فعالیت‌های حضرت آقا مثل همین نامه ایشان، به این موضوع توجه کنیم که غرب به علل مختلف، منتظر بود امام خمینی یک چیزی بگوید تا هزار دوربین بفرستند و پخش شود اما مقام معظم رهبری برعکس است. رسانه‌های دنیا نمی‌خواهند ایشان در جهان شناخته شود. در آن زمان نمی‌توانستند حرکت انقلابی امام خمینی را مخفی کنند و مجبور بودند آن را گزارش کنند اما در زمان مقام معظم رهبری دیگر آن شیوه را کنار گذاشتند و به طور کلی دست به تحریم رسانه‌ای ایشان زدند. اگر نامه آن طور که مورد انتظار است دیده نمی‌شود به این خاطر است که ما اقتضائات و شرایط و تفاوت‌ها را نشناختیم و متناسب با آن‌ها استراتژی رسانه‌ای طراحی نکردیم.

حالا شما بیاید این مسئله را مدیریت رسانه‌ای کنید! نامه را بازتاب جهانی بدهید! نویسنده نامه باید شناخته‌شده‌تر از این‌ها باشد که نامه ابعاد گسترده جهانی پیدا کند. اما چرا این اتفاق می‌افتد؟

توقعات زیاد است. تشخیصی که بنده از حرکت ایران در سطح جهان دارم این است که توقع زیاد است. دوستان یک سری کارهای خیلی معمولی انجام می‌دهند اما توقعات خیلی زیاد دارند. یعنی یک دلار برای تبلیغات هیسپان‌تی‌وی نداده‌اند اما از من می‌پرسند فرق هیسپان با بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان چیست! این سوال است؟ منصفانه بگویید. بی‌بی‌سی میلیاردها دلار برای تبلیغاتش می‌گذارد ما یک دلار هم نداریم! می‌شود مقایسه کرد؟! توقعات زیاد است. آدم عالم، فاضل، متقی، مدیر؛ هر کسی را که می‌خواهید نام ببرید. چنین کسی چقدر در دنیا فالوور دارد؟ مثلاً در اینستاگرام.

* در اینستاگرام که اصلاً حضور ندارند

خود این هم مصیبت بزرگی است حالا اگر باشند مثلاً چقدر فالوور خواهند داشت؟ دیروز پسرم به من گفت فلانی ۱۷۰ میلیون فالوور دارد. این می‌شود مرجع تقلید مخاطب من در رسانه و بین‌الملل. اما ما می‌خواهیم با ۱۷۰ هزار فالوور، نتیجه‌ای را بگیریم که او با ۱۷۰ میلیون فالوور می‌گیرد.

یک موقع هست که شما مثلاً یک گارسیا مارکزی درست می‌کنید و او در رمانش قهرمانی می‌سازد که نامه‌ای می‌نویسد با همین مضمون پیام آقا؛ بعد ۱۰۰ میلیون نفر این رمان را می‌خوانند و این می‌شود اثرگذاری. کاری که شکسپیر می‌کرد. می‌خواهید پیام دهید، ما بهترین فرد ایرانی آورده‌ایم که پیام را بنویسد. بله بهترین فرد ایرانی حضرت آقا هستند. این را به شما بگویم من به خاطر آقا اینجا هستم! اگر نبودند که من برمی‌گشتم اما آقا، آقای من است نه آقای ۷ میلیارد نفر مردم جهان. خب آقا اگر بخواهد با این ۷ میلیارد مرتبط شود با یک نامه شخصی که نمی‌شود. اما یکی هست که با این ۷ میلیارد در ارتباط است مثلاً. از آن طریق استفاده کنید. مهم ابزار است.

* مهم‌ترین و اولویت‌مندترین کاری که می‌توانیم برای برقراری ارتباط فرهنگی مؤثر با سایر ملت‌های جهان انجام دهیم به نظر شما در این مقطع چیست؟

مهم‌ترین کار، بومی‌سازی حرکت است. ما نمی‌توانیم به عنوان ایران و ایرانیت و نظام و زبان فارسی و این عناوین وارد بشویم و همه هم عاشق ما بشوند. باید یک پل ارتباطی پیدا کنیم که بومی‌های عاشق نظام و طرفدار نظام و پشتیبان نظام که این‌ها محتوای فکری نظام را منتقل کنند و نه قالب‌ها را.

شکل جدی ما نیرو است. ما همه چیز داریم نیرو نداریم. یعنی استادیوم فوتبال ساخته‌ایم، همه مردم هم آمده‌اند، توپ هم داریم، اما تیم نداریم! ما در تمام این ۴۰ سال پرداخته‌ایم به استادیوم! تنها مراکز فلان ۵ طبقه و ۱۰ طبقه مال ماست اما تیم نداریم.

* با ابزارهای خودشان نه لزوماً ابزارهای ما

بله. مهم این است که فرد محجبه بشود نه اینکه چادر مشکی ما را بپوشد. ما حجاب را رها کرده‌ایم چسبیده‌ایم به چادر مشکی. چلوکباب داده‌ایم! خب یعنی اگر پیتزا خورد مسلمان نیست؟! به بهانه پیتزا آوردیمش راهپیمایی؛ چه مشکلی دارد؟ اگر چلوکباب نخورد باطل است؟ کافر است؟ برخی اگر این را متوجه شوند خیلی جلو می‌افتیم.

بعد هم در فضای بومی‌سازی، تربیت نیرو اولویت دارد. مشکل جدی ما نیرو است. ما همه چیز داریم نیرو نداریم. یعنی استادیوم فوتبال ساخته‌ایم، همه مردم هم آمده‌اند، توپ هم داریم، اما تیم نداریم! ما در تمام این چند دهه پرداخته‌ایم به استادیوم! تنها مراکز فلان ۵ طبقه و ۱۰ طبقه مال ماست اما تیم نداریم.

* و این تیم چطور ساخته می‌شود؟

با پروژه‌های تربیتی.

* پس این همه حوزه‌های علمیه برای تربیت نیستند؟

نه، پروژه فرق دارد. پروژه یعنی ما در دنیا پروژه داشته باشیم. یعنی جای اینکه برویم در عراق فقط موکب بزنیم و حسینیه بزنیم و فقط برای زیارت امام حسین (ع) برویم و سینه‌زنی کنیم، بیاییم پروژه تربیت نیرو راه بیندازیم. چرا در عراق که اکثریت آن شیعه است ما امروز حتی هزارتا مدرسه درست و حسابی ایرانی هم نداریم؟ در همین منطقه آمریکای لاتین، کلی افق و آینده و چشم‌انداز نوشته‌ایم اما یک حوزه علمیه در منطقه آمریکای لاتین نداریم! کارهای دانشگاهی ایران در آمریکای لاتین چیست؟ چند دهه آمده‌اند در یک دانشگاه و فقط در یک دانشکده، دوره زبان فارسی گذاشته‌اند! یعنی کل دستاوردهای آکادمیک ما، یک دوره زبان فارسی است برای ۵ نفر! تربیت نیرو یعنی کاری که امروز امثال فتح الله گولن انجام می‌دهند. تا هر جا وارد می‌شد ده تا مدرسه این طرف، ده تا آموزشگاه آن طرف… این می‌شود کار تربیتی.

تخصص تبلیغ در حوزه علمیه آموزش داده نمی‌شود

می‌دانید مشکل ما با این نوع کار چیست؟ این، نیاز به صبر دارد. نیاز دارد که من از بدو تولد با طرف در ارتباط باشم. اما وقتی که ۴۰ سالش شد من نتیجه را ببینم. ما چنین صبری را نداریم. من اخیراً سفری به بیروت داشتم و رفتم مؤسسات سید موسی صدر را دیدم. دار الایتامی دارد با دوهزار نفر و یتیم را از روی اول تولد می‌آورند و تا روز ازدواج او را همراهی می‌کنند. یعنی طرف صفر ساله وارد می‌شود و بعد ۲۵ ساله با همسرش خارج می‌شود. این می‌شود تربیت نیرو.

ما صبر نداریم. چرا؟ چون پست ما چهار ساله است و چون باید آخر چهار سال نتیجه را نشان دهیم نمی‌توانیم تحمل کنیم که بعد از ۴ سال هیچ نتیجه‌ای ارائه ندهید اما نوه شما آن نتیجه را ببیند. مشکل ما و تفاوت ما با غرب این است. یک خانم یهودی یک تکه زمین داشت در لندن و داشت می‌مرد. یکی از دوستان ما رفت زمین را بخرد، پرسید شما مسلمانید؟ گفتند بله! گفت نه من به مسلمان نمی‌فروشم. گفتند تو داری می‌میری و ما هم ده برابر پول می‌دهیم! گفت نه من به فکر ۵ نسل بعدم هستم. این می‌شود دوراندیشی.