شهر خبر

۳۰ سال از خلق فیلم ماندگار بانو به کارگردانی داریوش مهرجویی می‌گذرد.

هنرام‌روز: تنهاترین زن سینمای ایران را شاید بتوان شخصیت «مریم» (بیتا فرهی) در فیلم «بانو» دانست.

در این فیلم همچنین گریم متفاوت عزت‌الله انتظامی و گوهر خیراندیش در نقش‌های قربان سالار و هاجر و همچنین شخصیت‌پردازی و بازی درجه‌یک آنها در این دو نقش، باعث شده هنوز هم بعد از ۳ دهه آنها را جزو درخشان‌ترین‌های نقش‌های سینمای ایران به‌حساب بیاوریم.

داستان بانوی مهرجویی

مریم(بیتا فرهی) همسر محمود(خسرو شکیبایی) متوجه می‌شود که او برای پیوستن به زنی مطلقه قصد ترک و جدایی از وی را دارد . بانو پس از تنها شدن، جهت تسکین درد خود و برای یافتن همدم، کرمعلی(فردوس کاویانی) باغبان همسایه و همسر بیمارش را به خانه مجلل خود دعوت می‌کند. فیلم، شرح احوال بانو است که با حضور مهمانان جدید در خانه خود، در ابتدا احساس خشنودی می کند، ولی به تدریج متوجه دزدی های قربان سالار که از خویشاوندان کرمعلی است و به واسطه او مهمان بانوشده است می‌شود. از هم پاشیدگی روحی بانو و نا بسامانی هایی که پس از ورود مهمانان رخ می‌دهد بانو را به سمت تصمیم جدیدش که تغییری در زندگی او به وجود خواهد آورد سوق می‌دهد و...    

 

banoo

داریوش مهرجویی هامون را که ساخت، نقطه عطف بزرگی در کارنامه‌اش پدید آورد. بسیاری منتظر بودند تا کار بعدی او را ببینند و امتداد جهش هنری‌اش را به سنجش بگذارند. این اتفاق خوشبختانه افتاد و مهرجویی سلسله فیلم‌هایی را در دهه 70 کارگردانی کرد که در مجموعه کارهای او درخشش فوق‌العاده‌ای دارند. بانو، سارا، لیلا و پری چهارگانه‌ای بودند که هرکدام نام زنی را بر عنوان داشتند و هریک به زاویه‌ای خاص در باب دغدغه‌های زنانه (و در حالت کلی‌اش بشری) می‌پرداختند. در این بین بانو سرسلسله این روند بود. فیلم در جشنواره دهم فیلم فجر به نمایش درآمد و تحسین بسیاری از منتقدان را برانگیخت، ولی به خاطر برخی سوء برداشت‌ها امکان نمایشش فراهم نیامد تا این که در سال 1377 (یعنی هفت هشت سال پس از تولید) رفع توقیف شد و به اکران عمومی رسید.

امروزه بحث زن‌گرایی که در برخی ادبیات وارداتی فمینیسم نامیده می‌شود، در سینمای ما یکی از محورهای پررنگ است. اما مهرجویی زمانی این مهم را در فیلم‌هایش منعکس کرد که هنوز بسیاری از مدعیان امروزی به فکرش هم نیفتاده بودند. عنایت مهرجویی در بانو و سایر چهارگانه زنانه‌اش به لایه‌های وجودی زنان، نه در سطوح متظاهرانه، بلکه در عمقی از دغدغه‌های هستی‌شناسانه سیر می‌کند. یکی از مهم‌ترین این ابعاد، لایه‌های معرفتی و شهودی و عرفانی است. در ادبیات مکتوب و غیرمکتوب متاخر و متقدم ما معمولا ساحت‌های عرفانی منسوب به مردان است، ولی مهرجویی در این فیلم (و همچنین پری) تلاش کرد تا این زاویه را از پشت چشمان زنان هم جستجو کند.

banoo

مهرجویی در «بانو» کشمکش درونی قهرمان اصلی خویش را بر سر گریز از تنهایی وجودی به تصویر می‌کشد. مریم بانو (بیتا فرهی) از زمانی که به یاد دارد درگیر فرار از تنهایی‌اش بوده است. مادامی که خانواده‌های دیگر کودکان آسایشگاه در روز یکشنبه به ملاقات فرزندانشان می‌آمدند و هدیه‌ای به آن‌ها می‌دادند، مریمِ خردسال به گوشه‌ای پناه می‌برد تا به یاد نیاورد که در کشوری غریب و به دور از خانواده به سر می‌برد.

شوک اولیه زمانی به مریم وارد می‌شود که متوجه می‌گردد شوهرش با زن دیگری در رابطه است. این‌جا دقیقا اولین نقطه‌ی فیلم است که تنهایی قهرمان همچون پتکی بر سرش فرود می‌آید. او طبق معمول دست به انکار تنهایی خویش می‌زند. بدین سبب مدتی را به نوشتن می‌گذراند و کمی بعد چند غریبه را به منزلش راه می‌دهد. عدم توانایی بانو در بروز واکنشی منطقی در برابر خیانت شوهرش خود دالی بر این است که او از مشکلات روانی (هرچند کوچک) رنج می‌برد.

بانو از ورود کرمعلی (فردوس کاویانی) و هاجر (گوهر خیراندیش) به خانه‌ی خود استقبال می‌کند. علت این کنش نه در نیت خیر بانو نهفته است و نه در مستحق بودن کرمعلی و همسرش، بلکه او به دنبال پر کردن خلاءای است که یک عمر سعی در انکارش داشته و حالا با رفتن شوهرش بیش از پیش آشکار شده است. بر خلاف ادعاهای شمسی خانم نظافت‌چی خانه ‌(حمیده خیرآبادی) و دوست قدیمی‌اش (محمود کلاری) که خطرات احتمالی حضور بیگانگان در خانه‌اش را به او گوشزد می‌کنند، بانو می‌خواهد که این افراد ناشناس را نگهداری کند.

بانو

شمسی خانم بانو را به دلیل پذیرش غریبه‌ها ترک می‌کند، با این وجود بانو همچنان بر سر موضع خود استوار است. بانو به خیال خویش درمان دردش را یافته است، پس چشمش را بر روی ورود غریبه‌های دیگر می‌بندد. او حتی به گفته‌های هاجر و شیرین (سیما تیرانداز) مبنی بر گذشته‌ی ناموجه قربان‌سالار (عزت‌الله انتظامی) توجهی نمی‌کند.

مهرجویی این رضایت خاطر بانو را به زیبایی در سکانسی تصویر کرده است. وقتی مریم بانو و مستاجران جدید برای دومین بار بر سر یک سفر جمع می‌شوند، بانو برخلاف موارد پیشین که با لباس مشکی در همه جا حضور می‌یافت، با لباسی سفید بر سر سفر حاضر می‌شود. بانو چنان سر مست از گرمای حرارت حضور غریبه‌ها است که گویی دیگر مفهومی به نام تنهایی براش ‌معنا ندارد.

چندی بعد در نزدیکی طلوع آفتاب، بانو متوجه دزدی قربان‌سالار از خانه‌اش می‌گردد. این­جا است که شوک دوم به او وارد می‌شود. شوکی که تمام آن چه را مریم بانو رشته بود پنبه می‌کند و تنهایی‌اش را حتی بیشتر از زمانی که شوهرش او را ترک می‌کرد، عیان می‌کند. اهمیت خیانت دوم در آن‌جا است که به بانو می‌فهماند، بیگانگان برای خود او در این‌جا جمع نگشته‌اند، بلکه به دنبال منافع خویش‌اند و زمانی که کیسه‌هایش خالی شود، او را ترک می‌کنند.

این تنهایی درمان ندارد. گریزناپذیر است. تنها درمانش پذیرش آن است. از این رو او بیش از پیش کارکرد روانی خویش را از دست می‌دهد و بحران‌های شدید روحی را پشت سر می‌گذارد. پس از بازگشت محمود از سفر و گذر زمان است که او به یک ثبات نسبی می‌رسد.

یکی از مشکلاتی که به یکدستی فیلم لطمه زده، نمایش فاصله‌ی طبقاتی است. با اینکه مهرجویی در مصاحبه‌هایش از خوانش‌های طبقه‌محور فیلم ابراز ناراحتی کرده، اما وجود آن غیرقابل کتمان است. وجود فاصله‌ی طبقاتی در فیلم به جای آن‌که مخاطب را به سمت درک بهتر بحران وجودی شخصیت‌ اصلی بکشاند، او را متوجه نگاهی تبعیض‌آمیز به طبقه‌ی فرودست می‌کند، که به گفته‌ی مهرجویی چنین قصدی از آن نداشته است.