به گزارش هنر امروز، ابراهیم عمران در اعتماد نوشت: بارها تلاش کردم به سهم خود، کودکان و نوجوانان اطراف را با مفاخر فرهنگی و هنری ایرانزمین آشنا سازم. نمیدانم تا چه حد موفق بودم.
شعر خواندم. موسیقی خوب معرفی کردم. البته اصرار به یک نوع خاص از موسیقی و آواز نبود.
ولی کمتر دیدم در بزنگاه خاص از این همه یاددادنها، بهرهای برده شود. به شخصه در ضبط صوت ماشین نوای شجریان و آواز و نوا و آلبومهای مشهور ایشان گذاشته میشد.
نه اینکه مورد توجه واقع نشود، ولی اگر غرض آشنایی با موسیقی ایرانی باشد، باید نوشت آنچنان بازخورد مناسبی پیدا نکرده؛ این تلاش و مشتاقی و مهجوری.
تا اینکه چندی پیش یکی از کودکانی که به او فراخور سن و درکش از کلام و شعر و موسیقی مناسب، گفته بودم؛ ناگهان آهنگ و کلام «مرغ سحر» را خواند و زمزمه کرد.
البته نه آنسان که به گوش همه آشناست و نه آنطور که زندهیاد شجریان در انتهای کنسرتهایشان به درخواست مخاطبان میخواندند.
خوشحال شدم که بالاخره این همه گفتن و آموزش و پخش موسیقی ایرانی درخور، جایی خود را نمایان ساخت و زحمتها به ثمر رسید!
با خوشحالی از کودکی که آن را خواند پرسیدم، یادش میآید که چقدر این آهنگ را گوش میکردیم؟ خیلی زود گفت نه!
گفتم پس از کجا این آهنگ معروف را آموخته و البته به شکل خاصی میخواند؟ در جواب گفت در کارتن «باب اسفنجی» دیده و شنیده است.
شنیده بودم این کارتن نزد کودکان ایرانی جایگاه خاصی پیدا کرده است.
و از قبل آن اسباببازی و لوازم تحریر فراوان و گوناگونی به بازار عرضه شد. مشتاق شدم قسمتی از این برنامه را ببینم.
بیاندازه نامفهوم و بازی با کلمات و واژههای بعضا نامناسب این سن در آن یافت میشود و برای درگیر کردن ذهن کودک از هر دوبله و دستاویزی هم استفاده میکنند که نمونه بارز آنکه برای صاحب این قلم، جلب توجه نمود؛ موردی بود که سرمنشأ این یادداشت شد.
افسوس خوردم که نهاد پر از ایراد آموزش و پرورش ما، در ذهنی غبارگرفته از عصبیتهای ناموجه گرفتار است و انتظار کارهایی از این دست در مدیوم آموزش در آن نمیرود.
کمپانیهای بزرگ برنامهسازی در دنیا در پس و پیش هر کارتن و انیمیشنی، به حتم در پی منویات درونی صاحبان آن هستند.
وگرنه دلشان برای فرهنگ و هنر این سرزمین نسوخته است که کلام ملکالشعرای بهار را ترویج و معرفی کنند یا بگویند ملوک ضرابی و شجریان بزرگ آن را خواندهاند!
آنچه اما میتواند نکته مثبت این ماجرا باشد، نوع آموزش و حتی یادگیری در بستر دنیای دیجیتال تازه است. جهانی که همزمان مروج مصرف و فردگرایی است؛ میتواند ذیل آن، امور جانبی را نیز سرلوحه کارش قرار دهد.
میماند نکتهای که مسوولان آموزشی و حتی برنامهسازان تلویزیونی ما، تا چه حد به خود میآیند در قبال چنین کردارهایی. آیا اصولا برایشان میتواند نکات مثبتی داشته باشد یا خیر؟
یا فقط کودکان و نوجوانان این دیار هستند که باید مفاخر شعر و ادب و موسیقیشان را این شکلی و دور از جایگاه واقعیشان بشناسند؟
تازه اگر بتوانند بشناسند و در پی آن باشند که این افراد که بودند و چه کردند...!
کاری که کارتن باب اسفنجی به راحتی با دوبلهای دلخواه انجام داد و آب از آب تکان نخورد.