شهر خبر

فیلم «داستان وست ساید /West Side Story» درامی عاشقانه، موزیکال و البته جنایی، به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و برخاسته از فیلمنامه‌ی تونی کوشنر است.

به گزارش هنر ام‌روز،  فیلم «داستان وست ساید /West Side Story» درامی عاشقانه، موزیکال و البته جنایی، به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و برخاسته از فیلمنامه‌ی تونی کوشنر است. هرچند، لازم به ذکر نیست که این فیلم برگرفته از فیلمی به همین نام محصول سال ۱۹۶۱ است. آن اثر خودش هم برگرفته از نمایشنامه‌ای به همین نام بود و جالب آن که نسخه اولیه نمایشنامه هم برگرفته از رومئو و ژولیت شکسپیر است. داستان کهنه وست ساید بار دیگر به پرده سینما بازگشته است.

ماجرای فیلم بین دو گروه متخاصم در محله‌ای در نیویورک می‌گذرد. عشقی ممنوعه بین دو جوان از این گروه‌ها شکل می‌گیرد. عشقی که در تقابل با نفرتی شدید، ناخواسته خون‌های زیادی را می‌ریزد. تقریبا همگی منتقدان نظرات مثبتی در مورد فیلم داستان وست ساید داشته‌اند. با اینکه این فیلم یک بازسازی از یک اثر کلاسیک و شناخته‌شده است، اما موفق شده تا تحسین منتقدان را برانگیزد. فیلم «داستان وست ساید» اثری بی‌ریا و ناراحت‌کننده  و دارای جنبه‌های تئاتری بسیار زیادی است و استیون اسپیلبرگ اصلا سعی نداشته تا این جنبه‌های نشات گرفته از نمایش موزیکال اصلی را پنهان نماید بلکه  او توانسته تا داستان را برای مخاطبان دنیای مدرن نیز جذاب نشان دهد.

2795931_966

پوریا راحت درباره فیلم نوشت: فیلم یک بازسازی موفق، شکوهمند، تماشایی و روزآمد از داستان تونی (انسل الگورت) و ماریا (ریچل زگلر) که به بسط دادن ماجرای عشق در نگاه اول آن‌ها می‌پردازد؛ ماجرایی که خیلی زود تبدیل به اسباب آتش افروزی میان دو گروه بزهکار در نیویورک می‌شود و به جنگ و دعوای موجود میان جت‌های کله خراب (Jets) و شارک‌های (Sharks) پورتوریکویی شدت می‌بخشد.

اثر اسپیلبرگ طوری آغاز شده که گویی تماشاگر، ناگهان راهی برای ورود به این حلقه‌ی بدون توقف از نزاع‌های مکرر پیدا کرده و از همان ابتدا درک می‌کند که آشوب بر سر به دست گرفتن کنترل یک محله‌ی فقیر نشین است. از طرفی هم با ظرافت تمام بیان شده که هرکدام از این دو گروه، اگر حتی در تقابل با یکدیگر هم پیروز شوند، در نهایت هر دو از چیز دیگری شکست خواهند خورد؛ از نوسازی محله‌ای که به زودی قرار است سکونتگاه قشر مرفه شود.

معرف اصلی فیلم داستان وست ساید، عاشقانه‌هایش نیست بلکه تیرگی و آشفتگی آن است، البته که این اثر قلب رمانتیک فیلم قبلی را احضار و شور و نشاط آن را تداعی می‌کند، در واقع طوری داستان عاشقانه‌اش را روایت کرده که اگر حتی تمام آرک داستانی (قوس داستانی) در یک روز خلاصه شود، باز هم حالت طبیعی و گیرای خود را از دست نمی‌دهد. اما به هر حال قرار نیست قلب تماشاگر دائما از چنین مقوله‌هایی گرفته و رنجور شود؛ در کل اگر فیلم West Side Story سال ۱۹۶۱ (اثر رابرت وایز) را دیده باشید، داستان عاشقانه تونی و ماریا را بهتر درک می‌کنید، چراکه اینجا ملاک کلی پرداخت‌های عاشقانه نیست.

2795932_250

الگورت و زگلر هر دو در ایفای نقش عملکرد خوبی ارائه می‌کنند، اما ارتباط این دو چندان اثرگذار نیست و در نسبت با مدت زمان فیلم، نوع رسیدن شخصیت‌ها به هم عجولانه به نظر می‌رسد. در واقع این بهایی‌ست که اسپیلبرگ برای برجسته کردن دیگر جنبه‌های داستان پرداخته است. این فیلم با حفظ تمامی عناصر ژانری، به صورت کلی تمرکزش را بیشتر روی موقعیت‌های جدی و تراژیک قرار داده و با توسعه شخصیت‌های فرعی داستان مثل آنیتا، نماینده‌ی فمینیسم، خشم و مسائل اجتماعی را با وضوح بیشتری ترسیم می‌کند. در نمایش مبارزه با فقر و در صحنه‌ی تقابل دو گروه مهاجرانِ ترقی خواه، با شعار «آمریکا» و مهاجران غربت زده با شعار خانه، اسپیلبرگ یک دغدغه را در قالب دوئل با رقص مطرح می‌کند و این چیزی نیست جز یک بینش شعورمند و انسانی!

آزاده اتحاد درباره فیلم نوشت: «موزیکال «داستان وست‌ساید» در اواسط دهه‌ی پنجاه میلادی در آپر وست ساید منهتن در نیویورک ایالات متحده می‌گذرد؛ در محله‌ای کارگری و چندنژادی. محله‌ای فقیرنشین که به زودی قرار است به کل تخریب شود تا ساختمان‌هایی مدرن در آن ساخته شود. تا آن زمان اینجا زاغه‌ی سفیدپوستان و مهاجرانی است که گنگ‌های خیابانی‌اش نمی‌توانند یکدیگر را بربتابند. دسته‌ای به نام «جتس» که متعلق به سفیدپوستان امریکایی آن منطقه را متعلق به خود و قلمرو اجدادی خود می‌داند و برای دسته‌ی دوم که متعلق به مهاجران پورتوریکویی است و از فقر و عقب‌افتادگی به امید رشد به امریکا آمده است، حقی در این قلمرو قائل نیست. هر دو دسته به یک اندازه نسبت به هم خشم دارند و هر دو دسته به یک اندازه خود را محق می‌دانند.

2795934_625

تا اینجا نسخه‌ی آقای اسپیلبرگ با اولین اقتباس سینمایی این موزیکال به کارگردانی رابرت وایز که در دهه‌ی شصت میلادی به نمایش در آمده است، فرق چندانی ندارد. تفاوت جزئی بر سر فضای وهم‌آلود و سیاه‌تری است که اسپیلبرگ به وجود آورده و همین‌طور کله‌داغی و خشم بیشتری که در هر دو دسته نسبت به هم مشاهده می‌شود؛ و تأکید ویژه‌ای که فیلمساز بر آینده‌ی نزدیک و روشن این محله، بعد از آنکه ساکنان بی‌نوایش از شدت فقر و خشم همدیگر را دریدند و از بین بردند، دارد. شاید بتوان گفت که کارگردانی، فیلمبرداری دینامیک، طراحی رقص‌ها، اجرا، شخصیت‌پردازی و بازی بازیگران به طور ویژه بازیگر نقش ریف (با بازی مایک فیست) که سردسته‌ی گنگ است، با توجه به تم کینه و نفرتی که در پس‌زمینه وجود دارد، از نسخه‌ی اصلی هوشمندانه‌تر و دقیق‌تر و البته نوین‌تر است. اگر فیلم در انتقال احساس عاشقانه‌ی میان دو قهرمان ناکامش موفق نیست در مهم‌ترین سکانس فیلم که تراژدی در آن رقم می‌خورد بسیار موفق‌تر از نسخه‌ی اصلی عمل کرده است. اینجا همه‌ی عناصر دست به دست هم می‌دهد که مخاطب داغ و افسوس ناشی از خشونت را که قاتل عشق و صلح است، بیشتر احساس کند و پیام صلحطلبانه‌ی فیلم را در تقبیح باور‌های واپسگرایانه‌ی نسبت به مسئله‌ی نژاد، فقر، بیکاری، بی‌سوادی و خشونت ناشی از آن دریافت کند. گویا کارگردان در نمایش عشق و معرفت حاصل از رفاقت مردانه و خشم ناشی از کینه‌ی مردانه مهارت بیشتری داشته است.