شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#اوکراین#اروپا#روسیه

ناتوانی اروپا در مدیریت بحران اوکراین

رابرت کلی
ناتوانی اروپا در مدیریت بحران اوکراین

اوکراین یک بحران جدی، اما محدود است. برای اوکراینی هایی که در نزدیکی نقاط تهاجم احتمالی روسیه زندگی می کنند، احتمال خشونت جدی وجود دارد و برای دموکراسی نوپا و ناپایدار اوکراین، چنین تهاجمی یک فاجعه خواهد بود.

حتی جنگ روسیه در ناحیه منطقه خاکستری - تلاشی ترکیبی برای براندازی و قلدری بدون حمله به کشور - وحشتناک خواهد بود. این امر دموکراسی اوکراین را به یک دهه یا بیشتر عقب می اندازد، دولت را فاسد می کند و احتمالا کشور را تجزیه می کند. روسیه به وضوح این توانایی را دارد که در کوتاه مدت اراده خود را در مورد اوکراین اعمال کند و غرب نمی‌تواند در مورد آن انجام دهد تا خطر تشدید تنش بزرگ را از بین ببرد.

اما این بحران در عین حال محدود هم هست؛ محدودیتی که پوشش بی وقفه خبری، آن را از قلم انداخته است. دامنه آن بیشتر به اروپا و به ویژه اروپای شرقی محدود می شود. این یک بحران بیشتر برای خود اروپایی ها، بین روسیه و متحدان اروپایی ناتو است. این متحدان باید، سی سال پس از پایان جنگ سرد، در نهایت رهبری مسائل امنیتی اروپا را بر عهده بگیرند، زیرا عواقب اقدامات روسیه بیشتر به آنها مربوط می شود. ایالات متحده نیازی به دخالت شدید ندارد - حتی اگر این کار را انجام دهد - چون پیامدهای آن برای ایالات متحده و موقعیت آن در آسیا احتمالاً بسیار کم است.

اوکراین و شکست مستمر دفاع مشترک اروپا

فراتر از پیامدهای آشکار برای خود اوکراین، نکته مهم ژئوپلیتیکی ضعف تداوم سیاست خارجی و دفاع یکپارچه اروپا است. اینکه ایالات متحده بسیاری از کارهای سنگین را در این بحران انجام می دهد، حتی تا آنجا پیش می رود که ترتیبات گاز طبیعی جایگزین برای اروپا را سازماندهی می کند. این موضوع مایه شرمساری است و بار دیگر نشان می دهد که متحدان اروپایی آمریکا نمی توانند خود را حتی حول نیازهای اساسی دفاع مشترک سازماندهی کنند.

نخبگان اروپایی سال ها از نیاز به ایجاد یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک صحبت کرده اند. با این حال بحران پس از بحران در اروپای پس از جنگ سرد - جنگ لیبی در سال ۲۰۱۱، حمله روسیه به گرجستان در سال ۲۰۱۴، برگزیت - این شکست را نشان می دهد. بدتر از آن، ارزان‌سواری اروپا - سرمایه‌گذاری ناکافی مزمن در توانایی‌های نظامی - مدت‌هاست که موضوع ناتو بوده است. به همین ترتیب، اتحادیه اروپا نتوانسته است یک دکترین مشترک ایجاد کند که کشورهای عضو خود را به یک دیدگاه مشترک از امنیت قاره پیوند دهد. قلدری دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق ایالات متحده، ظاهراً نشان داد که اروپا باید «سرنوشت خود را در دستان خود بگیرد.» اما هیچ اتفاقی نیفتاد. اروپا ترجیح می دهد سوء تعابیر ترامپ را به جان بخرد تا اینکه تعدیل های داخلی را انجام دهد تا بتواند به بحران های محلی مانند اوکراین پاسخ قوی دهد.

ضعف همیشگی اروپا و امتناع تقریباً عمدی اروپا از انطباق برای مدیریت بحران‌های منطقه‌ای و متوسط درس واقعی در اینجاست، زیرا روسیه ضعیف‌تر از آن است که تهدیدی عظیم برای امنیت اروپا ایجاد کند آنطور که رسانه‌های انگلیسی-آمریکایی آن را تبلیغ می‌کنند. روسیه امپریالیست قاره ای نیست؛ ناپلئون یا هیتلر نیست. اگر روسیه حمله به اوکراین را انتخاب کند، حتی برای اشغال طولانی مدت اوکراین تقلا خواهد کرد. اقتصاد آن بسیار کوچک است (اکنون کوچکتر از اقتصاد کره جنوبی). جمعیت آن بسیار کم است و نهادهای آن بسیار فاسد هستند. اوکراین یک کشور متوسط ۵۰ میلیونی است که اکنون بسیج شده اند و مردمی ملی گرا هم دارد که تقریباً به طور قطع مقاومت خواهند کرد حتی اگر ارتش آنها در میدان جنگ شکست بخورد. تهدید پیش رو برای روسیه، اجرای مجدد ضد شورش فاجعه بار آن در افغانستان در دهه ۱۹۸۰ است. بنابراین بله، روسیه یک تهدید است، اما تهدیدی نیست که اتحادیه اروپا نتواند از عهده آن برآید.

نه، اوکراین چندان به تایوان یا چین مربوط نیست

هشدار مشابهی در مورد سقوط اوکراین در آسیا وجود دارد. طبق این استدلال جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در مورد اوکراین «ضعیف» عمل کرده، همانطور که در مورد افغانستان «ضعیف» بود، و این امر چین را تشویق می‌کند تا به سمت تایوان حرکت کند. این اساساً تئوری دومینوی جنگ سرد است: چالش‌ها برای غرب به هم مرتبط هستند و انعطاف در یک مورد منجر به چالش‌های بعدی می‌شود. از این رو فرد باید از قبل و در همه جا بجنگد تا از اعتبار خود دفاع کند. این دومینوهای در حال سقوط چالش‌های فاشیستی در دهه ۱۹۳۰ را تکرار می‌کنند و مسائل اصلی به اعتبار غربی، به‌ویژه ایالات متحده تبدیل می‌شود. آیا بایدن با موفقیت بازدارندگی را در برابر پوتین یا چین به اجرا می گذارد؟

مشکل این استدلال این است که شواهد زیادی برای آن وجود ندارد. این تصور دومینویی، ویژگی‌های منحصر به فرد بحران ها را نفی می کند، نتیجه آن‌ها را به جای انتخاب‌های محلی متوجه ایالات متحده می‌داند، و مخالفان ایالات متحده را هماهنگ و به شدت درنده خو می‌داند. درست است که دهه ۱۹۳۰ مجموعه ای از چالش های مرتبط بود، که در آن به نظر می رسید قدرت های محور انگیزه بیشتری برای دستیابی به اهداف بیشتر خود داشتند در حالیکه غرب همچنان با بحران های قبلی دست و پنجه نرم می کرد. اما چنین حرص و طمع افراطی یک امپراتوری به ندرت اتفاق می افتد. اکثر رقبای غربی هماهنگی خوبی با یکدیگر ندارند و معمولاً به جای تلاشی بزرگ برای جابجایی قدرت ایالات متحده یا غرب، ناشی از نگرانی های محلی هستند.

شواهد زیادی وجود ندارد که پوتین خروج بایدن از افغانستان را فرصتی برای حمله به اوکراین می دانست. در عوض، بحران اوکراین برای مدت طولانی در حال شکل گیری بوده است، زیرا نخبگان روسی برای دهه ها با گرایش غربی کشورهای بلوک شرق سابق به رقابت پرداخته اند. به طور مشابه، ادعاهای چین در مورد تایوان طولانی مدت است و چرخش جنگ طلبانه اخیر رئیس جمهور چین شی جین پینگ تقریباً یک دهه پیش آغاز شد. ممکن است «ضعف» ایالات متحده در افغانستان یا اوکراین انگیزه جنگ طلبی آنها باشد، اما به جای شواهد واقعی آن، اتخاذ یک موضع تهاجمی قبل از بدتر شدن اوضاع برای ایالات متحده اشتباه خواهد بود. ستیزه جویی ایالات متحده امکان یک راه حل از طریق مذاکره را از بین می برد و بحران های جزئی مانند خروج از افغانستان را به بحران های بزرگ تبدیل می کند.

بیش از حد واکنش نشان ندهید و مشکل اوکراین را بدتر از آنچه هست نکنید

به عبارت دیگر، وسواس نومحافظه‌کارانه رسانه‌های ایالات متحده نسبت به اعتبار و سرسختی ایالات متحده، به بدتر شدن بحران‌هایی که ظاهراً می خواهد از آن جلوگیری‌کند با بالا بردن سطح تعهد و جنگ طلبی آمریکا و تشویق مخالفان ایالات متحده به انجام همین کار کمک می‌کند. نمونه کلاسیک آن، البته، جنگ ویتنام است، زمانی که ایالات متحده خود را از طریق منطق بیش از حد جنگ طلبانه در رابطه با اعتبار تهدید شده خود در همه جا، در یک جنگ غیر ضروری بر سر حداقل خطرات ژئوپلیتیکی به دام انداخت. بایدن و غرب ممکن است با تهاجم پوتین به واکنش‌های سخت‌تر سوق داده شوند. اما شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد پوتین نه تنها اوکراین بلکه کل نظم اروپا را به چالش می کشد. این مسئله باید چالش را قابل کنترل کند و اگر اروپایی‌ها بالاخره بتوانند با یک صدا صحبت کنند، گزینه‌های غرب بسیار بهبود خواهند یافت.

*استاد روابط بین الملل در گروه علوم سیاسی دانشگاه ملی پوسان

منبع: ۱۹۴۵

۳۱۱۳۱۱