شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#ایران#سینمای ایران

در سینمای ایران، تعداد نه‌چندان زیادی کاراکتر وجود دارد که گویا از جهان دیگری آمده‌اند. اما اصلی‌ترین وجه تمایزشان با خیل عظیمی از شخصیت‌های سینمای ایران، دور بودن از کلیشه‌های رایج، کنش‌مندی و باورپذیری‌شان است؛ حالا هرکدام از این کاراکتر‌های به‌یادماندنی و جذاب، به سبک و روش منحصربه‌فردِ خود و جهان‌بینیِ خالقان‌شان این حس را در مخاطب ایجاد می‌کنند.

به گزارش هنر ام‌روز، شخصیت‌هایی که به‌واسطه‌ی پروسه‌ی صحیح خلق و شکل‌گیریِ اصولی‌شان توسط کارگردانان و فیلم‌نامه‌نویس‌ها، تمام کلیشه‌های رایج را می‌شکنند و با ایجاد نوعی آشنایی‌زداییِ عمومی نسبت به پیش‌زمینه‌های ذهنی ما، در دل‌مان جای می‌گیرند، ناخودآگاه‌مان را فعال می‌کنند و به‌شکلی جادویی اجازه می‌دهند تا باورشان کنیم و با آن‌ها همراه شویم. پس از گذراندن این مراحل، حالا با خیال راحت می‌توان در گوشه‌ای آرام گرفت و از عاشقانه‌های خاص و منحصربه‌فرد این کاراکتر‌ها لذت برد و یا هنگام برون‌ریزی‌های خشونت‌آمیزشان، از آرامش دور شد و در جوارِ التهاب سکنا گزید.

برترین شخصیت‌های غیرکلیشه‌ای سینما ایران (۱)

این شخصیت‌ها لزوما کار‌های عجیب انجام نمی‌دهند و جنون‌شان همیشگی نیست؛ گاهی اوقات در قامت آدم‌هایی معمولی قرار می‌گیرند و به‌عنوان کاراکتر‌هایی معرفی می‌شوند که در روزمرگی‌های کسالت‌بارشان غرق شده‌اند. اما اصلی‌ترین وجه تمایزشان با خیل عظیمی از شخصیت‌های سینمای ایران، دور بودن از کلیشه‌های رایج، کنش‌مندی و باورپذیری‌شان است؛ حالا هرکدام از این کاراکتر‌های به‌یادماندنی و جذاب، به سبک و روش منحصربه‌فردِ خود و جهان‌بینیِ خالقان‌شان این حس را در مخاطب ایجاد می‌کنند.

۱۰. فیروزه

  • نام فیلم: شهر زیبا
  • کارگردان: اصغر فرهادی
  • بازیگر این نقش: ترانه علیدوستی
  • سایر بازیگران: فرامرز قریبیان، بابک انصاری، آهو خردمند، فرهاد قائمیان و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۸۲

درام عاشقانه‌ی اصغر فرهادی بدون شک یکی از انسانی‌ترین فیلم‌ها با مضمون اعدام است. اعلا که در کانون اصلاح و تربیت شهر زیبا زندانی است، درمی‌یابد که اکبر به سن قانونی رسیده و به‌علت قتلی که مرتکب شده، در نزدیکیِ قصاص به‌سر می‌برد. اعلا پس از رهایی از کانون، تصمیم می‌گیرد تا به‌سراغ خواهر اکبر برود و به‌کمک او، رضایت خانواده‌ی مقتول را جلب کند.

2773006_673

با توجه به چیزی که از کلیشه‌های شخصیت‌پردازی در سینمای ایران سراغ داریم، فیروزه (خواهر اکبر) باید به‌عنوان یک تیپِ منفعل و غیرکنش‌مند معرفی می‌شد که مدام در حال زار زدن و التماس است. اما اصغر فرهادی به‌طرز فرق‌العاده‌ای او را از سانتی‌مانتالیسم دور می‌کند تا بتوانیم به او نزدیک شویم و احساسات‌اش را درک کنیم.

از کباب خوردن در جنوب شهر و شوخی‌هایش با اعلا تا نگاه‌های غم‌باری که در ژرفای‌شان امید و عاطفه نهفته است؛ فیروزه هنوز هم به‌عنوان یکی از غیرکلیشه‌ای‌ترین و باورپذیرترین کاراکتر‌های زن سینمای ایران شناخته می‌شود.

در کشاکش تلاش‌ها برای کسب رضایت، رابطه‌ی عاشقانه‌ای میان اعلا و فیروزه شکل می‌گیرد؛ رابطه‌ای مملو از سرخوشی‌های باورپذیرِ قشر فرودست، لحظات دلنشین و کنش‌های انسانی. فیروزه با توجه به شرایط به‌خصوصی که دارد، سعی می‌کند تمام دغدغه‌هایش را به آزادی اکبر اختصاص دهد و اعلا را در جایگاه یک برادر بامرام و مهربان ببیند.

اما رفته رفته دلبستگی‌های او بیشتر می‌شود و شخصیت چندلایه اش با تمام ابعاد خود نمایان می‌گردد؛ بنابراین وقتی انتظار داریم که او صبح و‌شب مشغول رازو‌نیاز و گریستن باشد و برای نجات برادرش هر کار بی‌منطقی را انجام دهد، کاراکتر فیروزه به‌طرز عجیبی ذهنیات‌مان را به‌هم می‌ریزد و در عادی‌ترین حالت ممکن، اجازه می‌دهد تا باورش کنیم و در کنار او گام برداریم.


۹. جهانگیر

  • نام فیلم: بوتیک
  • کارگردان: حمید نعمت‌الله
  • بازیگر این نقش: محمدرضا گلزار
  • سایر بازیگران: گلشیفته فراهانی، رضا رویگری، حامد بهداد، افسانه چهره‌آزاد و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۸۲

اکثر سینمادوستانِ جدی که سینمای ایران را دنبال می‌کنند، معتقدند که بهترین بازی عمر محمدرضا گلزار در فیلم «بوتیک» بوده است. اما فارغ از بحث تواناییِ گلزار در ایفای نقش جهانگیر و بازی‌گیریِ خوب حمید نعمت‌الله، باید به اهمیت شکل‌گیری این نقش اشاره کرد. جهانگیر یک جوان معمولی است که در بوتیکی باکلاس و مجلل کار می‌کند. آشنایی او با اتی (احترام) که در ابتدا بُعد مالی دارد، به‌مرور باعث شکل‌گیری رابطه‌ی عاطفیِ پیچیده و تلخی می‌شود.

2773007_667

حضور شخصیت شاپوری در فیلم به‌عنوان یک بدمنِ هیولاگونه و همچنین ناظر بودن دردناکِ جهانگیر در اکثر لحظاتی که این مثلث به‌وجود می‌آید، او را به‌شکل فوق‌العاده‌ای از کلیشه‌های دیکته‌شده دور کرده است.

شخصیت جهانگیر تا میانه‌های فیلم به‌عنوان کاراکتری نیمه‌منفعل و آرام معرفی می‌شود. کاراکتری که با توجه به پایگاه اجتماعی و موقعیت شغلی‌اش، در اکثر اوقات سکوت و اصطلاحا بله‌قربان‌گویی را ترجیح می‌دهد. اگر از فاصله‌ی دورتری به کاراکتر‌های فیلم «بوتیک» نگاه کنیم، استادیِ نعمت‌الله و شخصیت‌پردازی درخشان‌اش را به‌خوبی درک خواهیم کرد؛ زیرا عاشقانه‌ای که میان جهانگیر و اتی شکل می‌گیرد، به‌علت رویاپردازی‌های اتی برای زندگی در خارج از کشور و رسیدن به آرزو‌های کوچک‌اش، رفته رفته متفاوت می‌شود و این رابطه شمایلی پدر-دختری پیدا می‌کند.

از طرفی دیگر، تلاش‌های غیرمستقیم جهانگیر برای حفظ اصول شخصی -که با نوعی دوگانگی میان سنت و مدرنیته همراه است- و خودخوری‌های آمیخته با سکوت وی، در نهایت به برون‌ریزی و نوعی رستگاریِ متفاوت و غیرکلیشه‌ای ختم می‌شود؛ یک رستگاری واقع‌گرایانه و بی‌اندازه تلخ.


۸. صمد مجیدی

  • نام فیلم: متری شیش‌و‌نیم
  • کارگردان: سعید روستایی
  • بازیگر این نقش: پیمان معادی
  • سایر بازیگران: نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، فرهاد اصلانی و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۹۷

اکثر پلیس‌های سینمای ایران به‌شکل ناامیدکننده‌ای در سطح باقی می‌مانند و با گرایش‌شان به سریال‌های تلویزیونی، سعی دارند تا مجرمین را به راه راست هدایت کنند. اما سرگرد صمد مجیدی در فیلم «متری شیش‌و‌نیم» که در تلاش است تا موادفروشی حرفه‌ای به‌نام ناصر خاکزاد را دستگیر کند، شاید بهترین شخصیت پلیس سینمای این کشور باشد.

صمد را همواره در محل کار و محیط اداریِ دایره‌ی مبارزه با مواد مخدر می‌بینیم. پلیسی باابهت، به‌شدت جدی، کنش‌مند و باورپذیر که از ناسزا گفتن به مجرمین یا ضرب‌و‌شتم آن‌ها ابایی ندارد و به‌هیچ‌عنوان در مسیر کلیشه‌های مرسوم قدم نمی‌گذارد.

2773009_954

اما بدون شک، اصلی‌ترین تفاوت صمد مجیدی با سایر کاراکتر‌های پلیس در سینمای ایران، چندبعدی بودن شخصیت اوست. در تقابل‌هایی که میان او و ناصر خاکزاد شکل می‌گیرد، همیشه می‌بینیم که صمد در موضع قدرت قرار دارد. اما این کاراکتر با هوشمندی و به‌واسطه‌ی پیچیدگی‌های شخصیتی‌اش، گاهی تمام فرضیات تماشاگر را به‌هم می‌ریزد. صمد در مقابل خواسته‌های ناصر خاکزاد به‌گونه‌ای واکنش نشان می‌دهد که باور کنیم او هم ممکن است در برابر رشوه‌های میلیاردی، ضعف نشان دهد و دچار وسوسه شود.

صمد مجیدی، کاریکاتوری از یک پلیس نیست و در کنار تعهدات شغلی‌اش، با مشکلات زناشویی و مسائل شخصی نیز دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. اما تمام جذابیت‌های این شخصیت، به حضور پررنگ و پویای او در محل کار و رابطه‌ی استوار و غیرقابل پیش‌بینی‌اش با همکاران و مجرمین برمی‌گردد.


۷. آیدا

  • نام فیلم: نفس عمیق
  • کارگردان: پرویز شهبازی
  • بازیگر این نقش: مریم پالیزبان
  • سایر بازیگران: سعید امینی، منصور شهبازی
  • تاریخ انتشار: ۱۳۸۲

«نفس عمیق» فیلم خاص، دوست‌داشتنی و تلخی است. در تمام موقعیت‌های این اثر می‌توان نوعی افسردگیِ توأمان با سرخوشیِ پوچ‌گرایانه را لمس کرد. خیابان‌گردی و ماشین‌سواری‌های بی‌حاصل دو دوست به‌نام‌های کامران و منصور، با حضور شبح‌گونِ آیدا رنگ‌و‌بوی متفاوتی به‌خود می‌گیرد. کامران که از بیماری زخم معده رنج می‌برد، میل به خوردن هیچ‌چیز ندارد و سیگار کشیدن‌های مداوم را ترجیح می‌دهد. اما منصور کمی سرزنده‌تر است و با سوار کردن دختری به‌نام آیدا در خیابان، ناگهان به او علاقه‌مند می‌شود.

2773010_133

اما آیدا کیست؟ او در شمایل فرشته‌ی نجات منصور ظاهر می‌شود و با شخصیت متفاوت، شوخ طبعی‌های بامزه، ذهنیات جذاب و سویشرت قرمزش، به جهان تاریک و تلخ فیلم رنگ می‌بخشد. او بدون شک، متفاوت‌ترین شخصیت زن سینمای ایران است. دانشجویی خوش‌مشرب که به‌قول خودش با سیستم راهپیمایی‌های طولانی‌مدت پیش می‌رود؛ به این معنی که شب‌ها مسافت‌های زیادی را به‌صورت پیاده طی می‌کند، به‌علت علاقه‌ی شدیدش به موسیقی همیشه با هدفون راه می‌رود و به اتوموبیل‌هایی که بر سر راه‌اش می‌ایستند توجهی ندارد.

«می‌دونی… من آدما رو از رو موزیکی که گوش می‌دن طبقه‌بندی می‌کنم. یعنی اینکه واسم مهمه بدونم کسی بلوز گوش بده یا جز گوش بده یا موسیقی آلترنیتیو گوش بده یا مثل من فکرش باز باشه اول باخ گوش بده بعد موسیقی آلترنیتیو گوش بده، بعد همه رو پشت سر هم گوش بده و دچار هیچ مشکلی هم نشه. بعد… حالا، چی گوش می‌دی؟»

رابطه‌ی خیابانیِ میان او و منصور، عاشقانه‌ی سرحال و دلچسبی را رقم می‌زند. هرچند به‌دلیل قرینه‌سازی به‌شدت تلخ در ابتدا و انتهای فیلم، به‌هیچ‌وجه دوست ندارید به نقطه‌ی پایان برسید. حضور شبح‌وار و تکرارنشدنیِ آیدا هیچ‌گاه نباید از مرحله‌ی معرفی او در ماشین منصور فراتر می‌رفت.

او باید در همان نقطه باقی می‌ماند، با صحبت از ویژگی‌های اخلاقی‌اش، تمام کلیشه‌ها را از بین می‌برد و همان خنده‌های دلنشین و سرخوشانه را حفظ می‌کرد؛ اما درست مانند ترانه‌ای که در پایان «نفس عمیق» پخش می‌شود، باید قبول کرد که «آسمون آبیه، آسمون زخمیه…»


۶. بهروز شکیبا

  • نام فیلم: اسب حیوان نجیبی است
  • کارگردان: عبدالرضا کاهانی
  • بازیگر این نقش: رضا عطاران
  • سایر بازیگران: پارسا پیروزفر، حبیب رضایی، بابک حمیدیان، مهتاب کرامتی، باران کوثری، مهران احمدی و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۹۰

«اسب حیوان نجیبی است» هنوز هم به‌عنوان یک فیلم ابزوردِ تیره‌و‌تار و اثری موفق در راستای خلق نوعی کمدی سیاه مدرن در سینمای ایران شناخته می‌شود. جهان پوچ و تاریک کاراکتر‌هایی که چیز زیادی از آن‌ها نمی‌دانیم و تنها به‌واسطه‌ی شب‌گردی‌ها و بذله‌گویی‌های‌شان به آن‌ها نزدیک می‌شویم، با ورود مجریِ قانون تکمیل می‌شود.

مأمور پلیسی به‌نام بهروز شکیبا به‌صورت ناگهانی به‌جمع کاراکتر‌های متعدد فیلم می‌پیوندد و با گیر انداختن آدم‌هایی که هرکدام به‌نوعی در حال نقض قانون هستند، سعی می‌کند از آن‌ها پول بگیرد. حضور پررنگ شکیبا در میان شخصیت‌های داستان به رگه‌های ابزورد و کمدی سیاه اثر افزوده است. او به‌خاطر اخلاقیات نسبتا تند و کاراکتر چندلایه‌اش، هم در جایگاه قانون قرار می‌گیرد و هم با قرار گرفتن در ضیافت شبانه و پرسه‌زنی‌های آدم‌های قصه، سعی دارد آن‌ها را تلکه کند.

 

2773011_604

بهروز شکیبا به‌راحتی به خلوت افراد مختلف ورود پیدا می‌کند، به زندگی‌شان سرک می‌کشد، شوخ‌طبعی‌ها و جدیت مختص به‌خود را دارد و ترساندن آدم‌های بی‌هدف و تمام‌شده را خوب بلد است؛ از یک پلیس شب‌زنده‌دار چه چیز دیگری می‌خواهید؟

با رسیدن به بخش پایانی فیلم و غافلگیری‌ای که توسط کاهانی رقم می‌خورد، پیش از پیش می‌توان به کاراکتر بهروز شکیبا نزدیک شد و دور بودن او از کلیشه‌ها را درک کرد. شاید او به اندازه‌ی سایر شخصیت‌های این فهرست، شناسنامه‌دار نباشد، اما با رها شدن در جهان تاریک و به انتها رسیده‌ی «اسب حیوان نجیبی است»، می‌توان به تفاوت‌های فاحش و ابعاد پیچیده‌ی بهروز شکیبا یا همان کمال خسروجردی پی برد.


۵. ناخدا خورشید

  • نام فیلم: ناخدا خورشید
  • کارگردان: ناصر تقوایی
  • بازیگر این نقش: داریوش ارجمند
  • سایر بازیگران: علی نصیریان، سعید پورصمیمی، فتحعلی اویسی و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۶۵

ناخدایی مغرور، ساکت و یک‌دست را تصور کنید که با هیچ‌کس سر سازش ندارد و ترجیح می‌دهد لنج کهنه‌کارش را مماس با غروب آفتاب درون دریا قرار دهد و پس از روشن کردن کبریت آن هم تنها با یک دست، سیگارش را دود کند. حتی اگر بخواهیم از ویژگی‌های شخصیتیِ ناخدا خورشید بگذریم، باید اعتراف کنیم که شمایل باابهت و استوار او، به‌تن‌هایی در برابر کلیشه‌ها ایستادگی می‌کند.

2773012_547

ناخدا خورشید که بَمبَک (نام لنج او) را تنها منبع درآمد خود می‌داند، توسط خواجه ماجد لو می‌رود. در ابتدای فیلم، محموله‌های سیگار ناخدا که همگی قاچاق هستند، توسط نیرو‌های امنیتی به‌آتش کشیده می‌شوند. ناخدا خورشید مدتی پس از نابودی تمام سرمایه‌اش، پیشنهاد وسوسه‌انگیز و خطرناکی را دریافت می‌کند؛ پیشنهادی که دیگر به کالا‌های قاچاق مربوط نیست، به مسائل سیاسی-امنیتی ارتباط دارد و راجع‌به جابه‌جاییِ آدم‌هاست.

ناخدا خورشید از سرِ ناچاری وارد بازیِ وسوسه‌انگیز مستر فرهان و سرهنگ می‌شود؛ اما او بیهوده به‌عنوان ناخدای یک‌دست به‌تصویر کشیده نشده است و علاوه‌بر تیراندازی با تنها دست باقی‌مانده، به‌خوبی می‌داند که چگونه باید در بومی‌ترین حالت ممکن، در مقابل گانگستر‌های غریبه ایستادگی کند.

ناچاریِ او برای امرار معاش و خرج خانواده، غرور آمیخته با خشونت ذاتی‌اش و کینه‌ی شدیدی که از خواجه ماجد به‌دل دارد، از او شخصیتی غیرکلیشه‌ای، به‌یادماندنی و کاریزماتیک ساخته است.

او هرگاه می‌خواهد به درخواست‌های دیگران واکنش نشان دهد و یا دستیارش، ملول را از خود براند، دلایل منطقی و تحولات درونی‌اش را به‌شکل باورپذیری نمایان می‌کند؛ یا به عبارتی دیگر، ناخدا خورشید یک تیپِ کاریکاتوری و منفعل نیست، بلکه در پشت سکوت‌های مداوم یا رفتار‌های خشونت‌آمیزش، ابعاد پنهان مختلفی نهفته است که همگی نشان از شخصیت‌پردازیِ متفاوت و حساب‌شده‌ی او دارند.


۴. گلرخ کمالی

  • نام فیلم: سگ‌کشی
  • کارگردان: بهرام بیضایی
  • بازیگر این نقش: مژده شمسایی
  • سایر بازیگران: مجید مظفری، رضا کیانیان، میترا حجار، بهزاد فراهانی، داریوش ارجمند و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۸۰

گلرخ کمالی نویسنده‌ای خلاق و مستعد است که پس از مدتی تصمیم می‌گیرد به ایران بازگردد و با فراموش کردن شک‌و‌تردیدی که نسبت به همسرش، ناصر معاصر داشته، بار دیگر زندگی‌اش را از نو بسازد. او با ورود به ایران، رفته رفته متوجه می‌شود که ناصر معاصر به‌دلیل حیله‌گریِ شریک خود، در مخمصه‌ای عجیب گرفتار شده و مجبور است راهی زندان شود. گلرخ پس از آگاهی نسبت به این وضعیت، تصمیم می‌گیرد تا اتفاقات گذشته را جبران کند و با کسب رضایت از طلبکاران، همسرش را نجات دهد.

2773013_490

شخصیت گلرخ کمالی یکی از چندوجهی‌ترین کاراکتر‌های زن سینمای ایران است. تعلق خاطر او به ادبیات و مسئله‌ی نوشتن، ورودش به دنیای بی‌رحم و خطرناکِ مردانه و ایستادگی‌اش در برابر آدم‌هایی که با افکار جنسیت‌زده‌شان قصد تصاحب او را دارند، باعث شده‌اند تا گلرخ در قامت شخصیتی کنش‌مند و محکم قرار گیرد.

گلرخ کمالی پس از تحمل جراحات سنگین روحی و جسمی در این مسیر دشوار، دیگر به لبخند‌های زنانه و گفتمان‌های منطقی نمی‌اندیشد. دگردیسی‌ها و گرایش شدید او به انتقام، باعث می‌شوند تا «سگ‌کشی» از عنوان داستان خانم نویسنده رخت ببندد و در جهان حقیقی نمود عینی پیدا کند.

گلرخ کمالی تا حد امکان از شکنندگی‌های زنانه، رفتار‌های کلیشه‌ای و ملتمسانه و شیون‌های بی‌دلیل دور می‌ماند. حتی زمانی که به اوج حقارت و نابودی می‌رسد، انفجار درونی‌اش را با سیگار کشیدن، اشک‌های ناشی از خشم و پی‌ریزیِ پروسه‌ی انتقام به منصه‌ی ظهور می‌رساند. هوشمندیِ بهرام بیضایی برای خلق این شخصیت، باعث شده تا گلرخ را به‌عنوان کاراکتری غیرکلیشه‌ای بشناسیم که علاوه‌بر کهن‌الگو‌های کلاسیک و اسطوره‌ها، ما را به‌یاد قهرمانان تنها، فریب‌خورده و قدرتمند فیلم‌های نوآر می‌اندازد.


۳. مسعود ترابی

  • نام فیلم: آرایش غلیظ
  • کارگردان: حمید نعمت‌الله
  • بازیگر این نقش: حامد بهداد
  • سایر بازیگران: طناز طباطبایی، حبیب رضایی، علی عمرانی، جمال اجلالی و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۹۲

خلق کاراکتر‌های بذله‌گو، زبان‌باز و باهوشی که ویژگی‌های رفتاری به‌خصوصی دارند و با اهداف خاصی به‌سراغ آدم‌های مختلف می‌روند، به‌شدت دشوار است. اما حمید نعمت‌الله در فیلم «آرایش غلیظ» این کار را به‌شکل فوق‌العاده‌ای انجام داد. مسعود ترابی با دزدیدن محموله‌ی مواد محترقه‌ی شریک خود، به او رکب می‌زند و حالا سعی می‌کند از طریق دختری به‌نام لادن که سال‌ها قبل رابطه‌ای عاطفی میان‌شان بوده، این بار خطرناک را در جنوب کشور به‌فروش برساند.

2773014_205

شخصیت پیچیده و جذاب مسعود، از او کاراکتری خاکستری ساخته است؛ در واقع او نه یک هیولای مطلق است و نه آدمی درستکار و قابل اطمینان. او با جملات عاشقانه و چرب‌زبانی‌اش، از لادن سوءاستفاده می‌کند، سر شریک خود را کلا می‌گذارد، به‌علت اعتیادش به مخدر‌های توهم‌زا، در نزدیکیِ کاراکتر دکتر (با بازی جمال اجلالی) قرار می‌گیرد و حتی هومن و آقای برقی را به‌عنوان وسیله‌ای برای پیشبرد اهداف‌اش در نظر می‌گیرد. اما در اثر کالت و متفاوت حمید نعمت‌الله، تمام آدم‌ها محکوم به فنا و نابودی‌اند؛ حتی مسعود ترابی که مدام از زرنگی‌های خود حرف می‌زند و در تلاش است تا اصالت وجودی‌اش را حفظ کند.

مسعود ترابی چه در حال گپ‌و‌گفتی عاشقانه و برنامه‌ریزی‌شده با لادن باشد و چه پس از تصرف قلعه‌ی پرتغالی‌ها با حالتی خلسه‌گون بر تخت نارنجیِ کاخ تکیه زند و مراسم تاج‌گذاری‌اش را آغاز کند، به‌شکل دیوانه‌واری جذاب، دوست‌داشتنی و جنون‌آمیز است.

مسعود جزو بهترین شخصیت‌های غیرکلیشه‌ای سینمای ایران است. کاراکتری که به‌خوبی سیر شکل‌گیری و رشد را طی می‌کند، با نوعی خباثت وجودی همه را به‌چشم ابزار می‌بیند و به‌هیچ‌عنوان قرار نیست به تزکیه‌ی نفس برسد.

در سینمای ایران، چند شخصیت داستانی را می‌شناسید که بدون زور زدن و تلاش‌های تصنعی، به‌شدت جذاب و باورپذیر باشند و با تکیه بر ویژگی‌های منحصربه‌فرد رفتاری و کنش‌مندی‌شان -نه تغییر لحن، صدا و نوع راه رفتن- بتوانند در جایگاه یک پروتاگونیست خاکستری، منفعت‌طلب و شدیدا کاریزماتیک قرار گیرند؟


۲. فرهاد

  • نام فیلم: در دنیای تو ساعت چند است؟
  • کارگردان: صفی یزدانیان
  • بازیگر این نقش: علی مصفا
  • سایر بازیگران: لیلا حاتمی، زهرا حاتمی، کریستف رضاعی و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۹۴

عاشقانه‌ی منحصربه‌فرد و به‌یادماندنی صفی یزدانیان بدون حضور شخصیتی مثل فرهاد، هیچ‌گاه نمی‌توانست تا این اندازه تاثیرگذار و رویایی باشد. فرهاد یک قاب‌ساز میان‌سال بوده که سال‌ها با یاد و خاطره‌ی گلی یا همان گیله‌گُل ابتهاج زندگی کرده است. او این ایام تلخ‌و‌شیرین شیدایی و دوران عاشقیِ پنهان خود را در کنار مادرِ گلی سپری کرده و حالا که گیله‌گُل پس از دو دهه زندگی در پاریس به رشت بازمی‌گردد و مادرش، حواخانم نیز از دنیا رفته است، فرهاد به استقبال او می‌رود؛ هرچند که گلی در ابتدا او را به‌خاطر نمی‌آورد.

2773015_497

شخصیت فرهاد به‌شکل بی‌نظیری جذاب، متفاوت و غیرکلیشه‌ای است. او هیچ برون‌ریزی تکان‌دهنده‌ای از خود نشان نمی‌دهد، زیر باران همراه با دسته‌گُل برای معشوقه‌اش گریه نمی‌کند و از تمام مؤلفه‌های رایجِ سانتی‌مانتالیسم میان اکثر کاراکتر‌های عاشق‌پیشه‌ی سینمای ایران دوری می‌جوید. در عوض در زمان نبودِ گلی، برای وعده‌ی صبحانه‌ی مادرش پنیر فرانسوی درست می‌کرده و حالا که خود او به زادگاه‌اش بازگشته، به‌طرق مختلف و منحصربه‌فردی حضورش را ثبت می‌کند؛ مانند ایستادن روی سرش در مقابل درب خانه یا خندیدن هنگام اطلاع دادن از خبر مرگ دوستی قدیمی.

کاراکتر فرهاد قاب‌ساز در سینمای ایران نظیر ندارد. او انگار از دل ادبیات و اشعار عاشقانه آمده و با چیره‌دستیِ شاعرانه‌ی صفی یزدانیان، وارد مدیوم سینما شده است. فرهاد تا آخرین پلان فیلم به‌گونه‌ای شکل می‌گیرد و در جسم‌و‌جان مخاطب رسوخ می‌کند که پس از شنیدن «می‌ارزیدی» از جانب او و تماشای به‌خواب فرورفتگیِ آرام‌اش روی میز چوبیِ داخل خانه، رهایی از این کاراکتر و اتمسفر بی‌همتای فیلم، دیگر ممکن نیست.


۱. هوشنگ

  • نام فیلم: به‌رنگ ارغوان
  • کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا
  • بازیگر این نقش: حمید فرخ‌نژاد
  • سایر بازیگران: خزر معصومی، کوروش تهامی، رضا بابک، فرهاد قائمیان و…
  • تاریخ انتشار: ۱۳۸۸

عاشق‌پیشگی و دلدادگی در موقعیت‌های آرام و به‌دور از التهاب، کار راحت‌تری به‌نظر می‌رسد. اما وقتی از دل جریانات سیاسی-امنیتی و وضعیت‌های خطیر، احساسات غلیان کنند و نوعی دوگانگی را به‌وجود آورند، مشکلات به‌شکل وحشتناکی آغاز می‌گردند. هوشنگ یک مأمور امنیتی است که وظیفه می‌یابد با ورود به دانشکده‌ی جنگل‌داری و جا زدن خود به‌عنوان دانشجو، دختری به‌نام ارغوان را تحت نظر داشته باشد؛ هدف از این اتفاق خطیر، دستگیری پدر ارغوان (شفق) است که می‌خواهد برای دیدن تنها دخترش به‌صورت مخفیانه وارد کشور شود.

2773016_185

هوشنگ به‌صورت مداوم با دوگانگی‌های مختلف دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. او وقتی در محیط دانشکده است، نقش آدمی بی‌دست‌و‌پا و ساده‌لوح را بازی می‌کند و زمانی که به اتاق خود می‌رود، در جایگاه حقیقی‌اش به‌عنوان مأموری وظیفه‌شناس قرار می‌گیرد و دائماً مشغول نظارت و کنترل ارغوان است.

اما این دوگانگی‌ها به اینجا ختم نشده و هوشنگ به‌مرور زمان دچار نوعی حس دلدادگی نسبت به ارغوان می‌شود و دیری نمی‌پاید که عشق گریبان‌اش را می‌گیرد. شیدایی‌های جنون‌آمیز، گیر افتادن میان احساس و منطق، وظیفه و عشق و استیصال باورپذیر و تلخ او در این شرایط به‌خصوص، این مأمور امنیتی را به‌مرز فروپاشی می‌رساند.

جنس عاشقانه‌ی «به‌رنگ ارغوان» و شخصیت‌پردازیِ بی‌نقص و تکرارنشدنیِ هوشنگ، با مجموعه‌های تلویزیونی و حتی بسیاری از آثار سینمایی تفاوت دارد. تمام شک‌و‌تردید‌های به‌جا و اصولیِ این مأمور باتجربه، برون‌ریزی‌های ناگهانی‌اش، زیرپا گذاشتن وظایف شغلی به‌خاطر دلدادگی و حتی شکنندگی‌اش در برابر مافوق خود، از او یک کاراکتر تمام‌عیار ساخته است که در هر لحظه می‌توان با او همراه شد و از نوشتن هوالقادر، هوالشفیع و هوالحبیب‌ها در ابتدای گزارشات وی امتناع کرد.

منبع: برترین‌ها