شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#سردار سلیمانی#سینما#تلویزیون#قدیمی#فرهنگ

ماجرای "زندگی پس از زندگی" رضا ایرانمنش/ وقتی حاج قاسم به جوانِ اول سینمای جنگ توصیه می‌کند


ماجرای "زندگی پس از زندگی" رضا ایرانمنش/ وقتی حاج قاسم به جوانِ اول سینمای جنگ توصیه می‌کند

بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون از جلسه‌ای می‌گوید که سردار سلیمانی به او توصیه می‌کند ابزار فرهنگ و هنر می‌تواند اسلحه‌اش باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، رضا ایرانمنش به عنوان جوان‌ اول سینمای دفاع‌مقدس شناخته می‌شود، مدتی پیش در بیمارستان بستری بود و مدتی است به دنیای تصویر برگشته و در سریال "بی‌نشان" شبکه سه به کارگردانی راما قویدل ایفای نقش می‌کند.

چندی پیش خبری از ساخت سریالی تحت عنوان «سپهسالار» آمد که فیلمنامه‌اش را خودش نوشته و قرار است در قالب 26 قسمت به مرحله ساخت برسد. البته همچون کار غواصان شهید نیازمند حمایت و پشتیبانی است که احتمالاً هنوز به جایی نرسیده است. چرا که قرار بود از اردیبهشت‌ماه 1400 در خوزستان کلید بخورد.

9 سال پیش قرار بود "سپهسالار" ساخته شود، فیلمنامه‌ای که رضا ایرانمنش نوشته بود. سریال دفاع‌مقدسی که در فضای طنز روایت می‌شود. 

رضا ایرانمنش را فقط با "دکل" و "سجاده آتش" نمی‌شناسند بلکه او را به عنوان جانباز جنگ صدا می‌زنند. هنرمندی که در عملیات والفجر8 به علت استشمام گاز خردل، جانباز شیمیایی شد، در پی این بیماری حتی برای مدتی به کما رفت و از آن روز تاکنون هرازگاهی در بیمارستان بستری می‌شود. چند وقتِ پیش در بیمارستان بعثت دوباره به حالت کما رفت. او درباره این تجربه "زندگی پس از زندگی" در برنامه «شب‌نشینی» صحبت کرده و همچنین به توصیه‌ها و مراودات خودش با سردار سلیمانی اشاره داشته است. 

رضا ایرانمنش از جانبازان دوره دفاع مقدس، بازیگر و کارگردان سینمای کشور گفت: اولین باری که به جبهه رفتم 14 سالم بود و با عملیات والفجر 4 آغاز کردم که اولین عملیاتی بود که در آن حضور یافتم و مجروح شدم و زمانی را بیمارستان بودم که گلوله و موج انفجار مرا درگیر کرد. بعد از آن مجدداً به منطقه برگشتم و نزدیک یک سال به خانه برنگشتم و در منطقه ماندم چون می‌ترسیدم خانواده‌ام اجازه بازگشت به من ندهند اما بعد برای خانواده‌ام عادی شد. در سال 1365 عملیات کربلای 4 بود که برای اولین بار با گاز خردل شیمیایی شدم. بعد در والفجر 5 یک سال بعد دوباره در شلمچه شیمیایی شدم که پوستم جوش های بدی زد و خارش داشتم و توصیه پزشک این بود که با آب سرد و صابون هرروز پوستم را بشویم و در آن زمان نزدیک 16 سال داشتم.

ایرانمنش تصریح کرد: اولین روزی که برای سجاده آتش تست لباس داشتم، لباسم را که پوشیدم حس کردم دوباره دارم به جنگ می روم و بازی هایم را وامدار حضورم در جبهه‌ام. تجربه هایی که در جبهه داشتم را به دیگران هم می‌دادم. در این فیلم می‌خواستند تانکی را هدف قرار بدهیم و قرار بود یکی از بازیگران جوان با آر.پی.جی تانک را بزند و چون نمی‌توانست گفتم من این کار را انجام می‌دهم. گفتند باید حتماً به هدف بخورد گفتم مشکلی نیست و این کار را کردم. گفتند این‌بار شانس با تو یار بود، دفعه دوم هم امتحان کردند دوباره هم زدم اما نمی‌گفتم تجربه جنگ داشته‌ام.

وی افزود: تا زمانی که برای اولین بار به کما رفتم هیچ‌کس نمی‌دانست من جانبازم و جالب است بدانید هنوز هم از سهمیه جانبازی‌ کوچکترین استفاده‌ای نکرده‌ام.

این بازیگر سینما دلایل موفقیت فیلم «سجاده آتش» را این‌طور بیان کرد: سجاده آتش جزو معدود کارهایی بود که بیننده او را لمس می‌کرد و می‌پذیرفت؛ چون این‌طور نبود که ما دشمن را خنگ و دست و پا چلفتی فرض کنیم و دشمن برای ما واقعاً فهیم و قدرتمند بود و همین امر فیلم را باورپذیر کرد. 90 درصد عوامل این فیلم از افراد جنگ دیده بودند.

ایرانمنش اظهار داشت: 17 بار به کما رفتم و هربار چند ساعت در این حالت بوده‌ام. یک بار این کما مرا تا حدِ مرگ رساند و کامل تمام کردم و حتی دستگاه‌ها را از من باز کردند و خروج روح از بدنم را حس کردم. آن‌قدر این حس خوب بود که دیگر نمی‌خواستم برگردم و بعد از آن گفتم ای‌کاش پیش می‌آمد و می‌رفتم و فضای دلنشین و وصف ناشدنی بود اما بازهم برگشتم.

وی عنوان کرد: 4 سال و نیم در لشکر 41 ثارالله کرمان در خدمت سردار سلیمانی بودم و باهم روزهای زیادی را در جنگ گذراندیم. با اینکه کم سن بودم اما برای او کوچک و بزرگ فرقی نداشت و اینکه یک بسیجی با فرمانده گردان برایش فرقی نمی‌کرد برایم جذاب بود. در عملیات کربلای 1 در مهران دو روز بود که درگیر عملیات بودیم اما سردار 5 روز با فرمانده ستاد درگیر بود. همه‌چیز را جمع کرده بودیم که به اهواز برگردیم و خاکی و دوده زده بود. گفت 6 صبح اهواز جلسه دارم و 5 روز است نخوابیده‌ام کاش یک نفر زودتر ما را به اهواز برساند تا کمی استراحت کنم. من داوطلب شدم که رانندگی کنم و همگی سوار شدیم. سردار سلیمانی و شهید دریجانی معاون ستاد خسته بودند؛ من فراموش کرده بودم چراغ‌های ماشین را خاموش کنم و پشت خاکریز که جاده زده بودند داشتم می رفتم و عراقیها شروع به زدن ما کردند. با اینکه در چاله می‌افتادم اما آنها بیدار نمی‌شدند. وقتی انفجاری در نزدیک ماشین ما رخ داد سردار بیدار شد و به من گفت چرا چراغ‌ها را خاموش نمی‌کنی؟ گفتم فراموش کردم و بعد چراغ‌ها را خاموش کردم. صبح زود آنها را به اهواز رساندم.

این بازیگر سینما و تلویزیون بیان کرد: من هم تبلیغات کار می‌کردم و هم رزمی تئاتر، سرود و صبحگاه‌های مختلف را در زمانی که عملیات نبود اجرا می‌کردیم و به من گفتند هر وقت برای این امور نیاز به ماشین ستاد داشتی به من بگو. همیشه هر وقت در بیمارستان بستری می‌شدم نمی‌دانم از کجا مطلع می‌شدند اما می‌دیدم وقت و بی‌وقت به عیادت من می‌آمدند. دفعه آخر دو نفر از دوستان سپاه آمدند و گفتند سردار درگیر بودند و می‌خواستند که به عیادت بیایند اما نشد و دوستان سپاه قدس را برای عیادت من فرستادند.

ایرانمنش گفت: باور نمی‌کنم که سردار سلیمانی از بین ما رفته بلکه زنده‌تر و مؤثرتر از قبل است و شهادتش مثل شهادت امام حسین (ع) که قیامی مؤثر بود، هرسال به سمت شور و شکوه بیشتر می‌رود.

وی تصریح کرد: قبل از اینکه سربازی بروم 10 ماه در لشکر 41 ثارالله کرمان کارهای هنری می‌کردم. سردار سلیمانی در یک جلسه‌ای به من گفتند قبلاً جنگ بود و سلاح تو علاوه بر قلم و هنری که داشتی و اسلحه‌ات جنگیدی و حالا فکر نکن جنگ تمام شده حالا هنرت اسلحه تو است و باید فرهنگی‌تر از قبل باشی و باعث شد به دانشگاه بروم و بعد یک فراخوانی برای کارهای جنگی ابلاغ شد که در آن شرکت کردم و وارد کار سینما شدم.

این بازیگر سینمای ایران افزود: هم دوره‌ای‌های من سعید آقاخانی، اصغر فرهادی، حمید فرخ‌نژاد و داریوش مختاری بودند که همه هنوز هم کار می‌کنند و موفق‌اند.

ایرانمنش در پایان با بیان اینکه دوست داشته است نقش اول فیلم «از کرخه تا راین» را بازی کند اظهار داشت: آن موقع با علی دهکردی آشنا نبودم و سؤال کردم کسی که می‌خواهد این فیلم را بازی کند شیمیایی است یا نه. ترس این را داشتم که نشود این نقش را بازی کنم. شیمیایی بودن، تنگی نفس و سرفه‌ها بسیار بد است و اگر کسی ایمان قوی نداشته باشد هر لحظه آرزوی مرگ می‌کند.

انتهای پیام/