شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#روغن

مادرانه‌هایی از گمنام ۱۴ ساله خیبر/قوطی‌های زنگ خانه دیگر صدا نمی‌دهند+فیلم


مادرانه‌هایی از گمنام 14 ساله خیبر/قوطی‌های زنگ خانه دیگر صدا نمی‌دهند+فیلم

خواهر شهید باب‌الله داودی می‌گوید: در شهرستان خانه‌ها زنگ در نداشتند. مادرم خانه را یک نخ کشیده بود و آن را به قوطی‌های خالی روغن وصل کرده بود تا اگرخبری از پسرش شد، بفهمد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، رقیه حبیب الهی، مادر شهید باب‌الله داودی بعد از 38 سال برای اولین بار پیکر کفن پوش شده فرزندش را در آغوش کشید. زبان گرفته و با کلماتی به گویش محلی قزوین با جوان رعنایش حرف می‌زد. ابتدای هر جمله به لهجه شیرین قزوینی «ببم جان» می‌گوید یعنی فرزند عزیزم... اصلا نیازی به سوال و مصاحبه ندارد. خودش رشته کلام را به دست می‌گیرد و خاطرات رنگارنگش از جبهه رفتن فرزندان را به خاطر می‌آورد. فاطمه سه سال از باب الله کوچکتر است. 11 ساله بود که باب‌الله به جبهه رفت و به شهادت رسید. حالا او سنگ صبور مادر است و او را در ناتوانی مادر مشایعت می‌کند. حالا مادر و خواهر شهید باب الله داودی در گفتگو با تسنیم حرف‌های جالبی بعد از 38 سال از شهیدشان دارند.

دو تا از برادرها در جبهه بودند و فعال در عملیات‌ها حضور داشتند. گاهی زخمی می‌شدند و برمی‌گشتند و بعد از بهبودی باز راهی جبهه می‌شدند. وقتی باب‌الله 14 ساله حرف جبهه رفتن زد، مادر و خواهرها باور نمی‌کردند که جدی بگوید. خواهرش فاطمه می‌گوید: «می‌رفت پایگاه بسیج و با همان لباس‌های خاکی رنگ بسیج می‌آمد. توی کوچه به همسایه گفته بود "یک روز من می‌روم و مادرم همین لباس‌های من را می‌آورد و به شما نشان می‌دهد و می‌گوید باب الله این‌ها را برای من گذاشت و رفت."»

دفاع مقدس , شهدای دفاع مقدس , کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح , شهدای گمنام , فیلم , شهید ,

مادر باب‌الله می‌گوید: «به او گفتم برادرانت در جبهه هستند تو دیگر نرو. من و پدرت تنها می‌مانیم. لااقل بگذار برادرانت بیایند و بعد تو برو. او می‌گفت برادرم که 6 ماه است رفته و خبری از او نداریم. نمی‌توانم منتظر بمانم. می‌خواهم بروم منطقه و آنجا برادرم را هم پیدا کنم. می‌گفتم تو در حمله عملیات چطور می‌خواهی برادرت را پیدا کنی؟»

مادر حریف هیچ کدام از پسرهایش نبود. خودش طوری آن‌ها را بار آورده بود که زیر بار ظلم دشمن نروند. وقتی اصرار می‌کرد حداقل یکی از شما بماند  تا دیگری برگردد می‌گفتند مادر ما می‌رویم تا صدام را نابود نکنیم برنمی‌گردیم. اگر زنده ماندیم که می‌آییم و اگر شهید شدیم هم که دیگر هیچ.

باب‌الله از شهادتش خبر داشت. به خاطر نوجوان بودنش در ابتدا خواهر مفهوم حرف‌هایش را جدی نمی‌گرفت اما وقتی مفقودالاثر شد یکی یکی جملاتش را به خاطر آورد و متوجه شد که برادر کم سن و سالش خوب از رفتنش خبر داشت. فاطمه داودی می‌گوید: «یکبار برادرم آمد و به من گفت "من می‌روم و گم می‌شوم. آنقدر پدر و مادر دنبال من می‌گردند تا من را پیدا کنند."»

دفاع مقدس , شهدای دفاع مقدس , کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح , شهدای گمنام , فیلم , شهید ,

مادر می‌گوید: «ما دو فامیل شهید داریم که یکی از آن‌ها پسرخاله من است. باب‌الله از سنگ مزار آن‌ها عکسی گرفته بود و آن را به خاله زینبش داده بود و گفته بود خاله این عکس من را نگه دار. هر وقت من شهید شدم، من را اینجا چال کن؛ بین علی قربانی و عباس سلیم. آن عکس را هنوز داریم. و حالا بعد از 38 سال قرار است پیکر پیدا شده در همانجایی که خودش خواسته بود دفن شود.»

فاطمه می‌گوید: «شاید هنوز 15 روز از رفتن باب‌الله نگذشته بود که خبر مفقودی‌اش آمد. هیچ وقت شهادتش را باور نکردیم. وقتی اسرا آزاد شدند. مادرم هر روز خانه را تمیز می‌کرد. دیگ همسایه را می‌گرفت تا غذا بار بگذارد. می‌گفت باب‌الله حتما اسیر است و این روزها برمی‌گردد. باورمان نمی‌شد همان روزهای اول به شهادت رسیده باشد. آن موقع‌ها در شهرستان خانه‌ها زنگ در نداشتند. مادرم خانه را یک نخ کشیده بود و آن را به قوطی‌های خالی روغن وصل کرده بود تا اگر کسی بیاید و در را باز کند با کشیده شدن نخ، قوطی‌ها صدا بدهند و مادر متوجه شود. او بیشتر از همه منتظر آمدن باب الله بود.»

دفاع مقدس , شهدای دفاع مقدس , کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح , شهدای گمنام , فیلم , شهید ,

مادر شهید هم می‌گوید: «این سال‌های بی‌خبری را سخت گذراندیم. این اواخر بچه‌ها همه نخ‌ها را باز کرده بودند تا صدای قوطی‌ها هول و اضطراب در دلم نیندازد. هر وقت دلتنگ دیدنش می‌شدم می‌رفتم حرم امامزاده علی اکبر ولایتمان. یا دیدن مزار شهدای خانواده‌.»

دفاع مقدس , شهدای دفاع مقدس , کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح , شهدای گمنام , فیلم , شهید ,

شهید باب‌الله داودی فرزند نصیر، یکم اسفندسال  1346 در سگزآباد بوئین ‌زهرا در استان قزوین به دنیا آمد. تا دوم راهنمایی درس خواند و گچ کار بود. او جمعی لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع) بود و در هفتم اسفند 1362 طی عملیات خیبر در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. اما اثری از پیکرش به دست نیامد. پیکر مطهر شهید داوودی سال 1394 در جریان تفحص پیکرهای مطهر شهدا به وطن بازگشت و از آنجا که فاقد مدارک شناسایی بود، به عنوان شهید گمنام در شهر چالان‌ چولان شهرستان دورود استان لرستان به خاک سپرده شده است. هویت این شهید 16 ساله بعد از گذشت 38 سال از شهادت و 6 سال از تدفینش توسط آزمایش DNA احراز شد. پیکر او طبق درخوایت خانواده و وصیتش به زادگاهش در قزوین منتقل شد.

انتهای پیام/