شفیعیون پیرامون شعر حافظ و موسیقی بیان کرد: موسیقی هم در معنی عام و هم معنی اصطلاحیاش با شعر تجانس و پیوند بسیاری دارد و این موضوع در شعر حافظ بسیار برجستهتر است. شعر و موسیقی هر دو هنر مستقل، متمایز و برجسته هستند؛ با این همه شاید بیشتر از دیگر هنرها، با یکدیگر هماهنگ و همراهند؛ چنانکه موسیقی بدون شعر و شعر بیموسیقی لطفش کمتر از زمانی است که توأمان هم باشند. موسیقی از عناصر اصلی شعر فارسی است. برای نمونه در ادبیات فارسی، شعر آهسته از حالت هجایی به یک موسیقی کاملتر عروضی دست یافته است و البته همان زمان هم که هجایی بوده از موسیقی در معنای خاصش بسیار بهره برده است؛ چنانکه گوسانهای دوران اشکانی افسانهها و داستانهای باستانی را با ساز میخواندند و به گوش مردم میرساندند. در نتیجه موسیقی و شعر دو عنصر برجسته هستند که در اتحادشان، بسیار اتفاقات باشکوهی رخ میدهد.
شفیعیون تصریح کرد: ما در شعر فارسی از همان آغاز، عموماً با شاعرانی روبهرو هستیم که خود با موسیقی آشنا هستند و آن را میشناختند. مانند رودکی -«رودکی چنگ برگرفت و نواخت»- فرخی و دیگر شاعران همه با ساز و موسیقی همراه بودند و شعر خود را ترنم میکردند. به عبارتی شعر و موسیقی همزادند. با این همه از میان ابرشاعران، تنها چند شاعرند که وجه موسیقایی آثارشان بسیار برجسته است که حافظ سرآمد آنهاست و این از تخلص او هم تا حدی هویدا است و صرفاً در معنی احاطه او به قرآن کریم نیست.
شفیعیون با اشاره به اینکه شعر حافظ از نظر عام نیز نسبت به همه شعرا موسیقی غنیتری دارد، ادامه داد: تناسب الفاظ، صورت و معنا در اشعار حافظ بسیار قابل توجه است و در کنار آن، موسیقیدانی وی شعرش را به موسیقی قابل تجسم بدل کرده است.
وی خاطرنشان کرد: در تفکر حافظ هم موسیقی به اعتبار جایگاه بلند مطرب، بسیار برجسته است. در واقع مطرب در کنار ساقی دو شخصیت کارگشا و معتمد دیوان حافظند و از یاریگران آن قهرمان اساطیری؛ یعنی «رند» بلکه خود او به شمار میآیند تا جایی که اغلب طرف خطابها و خواستاریهای حافظ این دو هستند.
این استاد دانشگاه در بیان اینکه حافظ با موسیقی کلاسیک ما چقدر گره خورده است، مطرح کرد: فضای موسیقی ما تغزلی و عرفانی است. در بخش تغزلی، شعر باید ساده و شور انگیز باشد و دارای مفاهیم و استعارات سنگین نباشد تا مخاطب به راحتی از این مطالب عبور کند و پیام شعر را بگیرد؛ از همین رو خوانندگان و آوازخوانان معمولاً شعر سعدی را انتخاب میکردند و شعر حافظ درجه بعدتری داشت. وقتی نگاه میکنیم میبینیم اساتید تاج، ادیب و... در آثارشان بیشتر شعر سعدی را میخواندند و کمتر به شعر حافظ میپرداختند.
وی در پایان گفت: شعر حافظ به علت جنبه تفکری و رنگارنگی آن از لحاظ بیانی و ادبی کمتر مورد استفاده قرار میگرفت. استاد شجریان با توجه به جایگاهی که داشت در کارهای برجسته خود بسیار از شعر حافظ میخواند و با اینکه از سعدی هم اشعار بسیاری خوانده و نیز به شعرایی که دیگران کمتر به آنها میپرداختند مانند مولوی، خیام و... هم پرداخته است اما بر روی اشعار حافظ تمرکز بیشتری داشت؛ به نوعی که گویی او را مراد و استاد زندگی خویش باور داشته، شاید به این علت که تفکر و منظومه ذهنی حافظ را با شرایط اجتماعی و حافظه تاریخی زمان خود مناسبتر میدیده است. از این روست که برخی به جد یگانگی این دو را باور دارند و شجریان را حافظ روزگار ما خواندهاند.