شهرخبر

روایت پنهان سقوط رضاشاه؛ مستشاران آلمانی یا پناهندگان عراقی؟

رضاشاه پس از شهریور ۲۰ می‌توانست به شکل حصر خانگی در یکی از املاک شمال کشور که در اختیار داشت مستقر شود، اما اشغال پهنه شمالی این سرزمین باعث شد که او از ترس خرس شمالی به گرگ جنوبی پناه آورد.
کد خبر: ۹۹۳۰۸
بازدید : ۱
۱۳ مهر ۱۴۰۰ - ۱۴:۰۶

این مطلب را به یاد سه سرباز «جلفا» بخوانیم؛ سه مرزبانی که نماد شجاعت، شرافت و شهامت این سرزمین‌اند. شاید روزی حدیث حماسه سه سرباز در ضمیر هر میهن‌دوست ایرانی ملکه شود؛ شاید هم هر ایرانی پیش از آنکه چشم از ایران (جهان!) ببندد، در سفری به مرز جلفا به این رادمردان ادای احترام کند:

«ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید»

در خرداد ۱۳۲۰ خورشیدی «آدولف هیتلر» فرمان حمله برق‌آسا به شوروی با رمز عملیاتی «بارباروسا» را صادر می‌کند. دربار ایران توسط ذوالفقار پاشا، سفیر مصر در تهران هشداری از «ملک فاروق» هوادار هیتلر دریافت می‌کند مبنی بر اینکه لندن عدم تمکین رضاشاه در تحویل دادن «رشیدعلی گیلانی» نخست‌وزیر مخلوع عراق و شیخ امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین را بی‌پاسخ نمی‌گذارد و بنابراین ایران منتظر تاوان شوم این اقدام دربار باشد.

از میان نامه‌های چرچیل در آرشیو وزارت خارجه انگلیس پیداست که به «آنتونی ایدن» وزیر خارجه اعتراض می‌کند چرا کارمند وزارت (ویلیام بولارد سفیر انگلیس در تهران) درباره پیگیری استرداد کودتاگران عراقی پاسخی به لندن نمی‌دهد و یا اینکه چرا ام. آی. سیکس (سرویس اطلاعاتی برون‌مرزی) تاکنون گیلانی و امین الحسینی و تیم آن‌ها را به دام نیانداخته است.

پناهندگی نخست‌وزیر عراق و مفتی اعظم اورشلیم به ایران بویژه مقاومت رضاشاه در تسلیم و تحویل آن‌هاست که به باورم همان علتی است که بر «نقطه کور» تاریخ معاصر ایران افتاده است. به این سبب اینک به درستی نمی‌دانیم رضاشاه در کدام صف تاریخ ایستاده است و ما در کدام صف می‌ایستیم.

با حمله ارتش آلمان به شوروی و اخبار امیدبخش درباره این پیروزی که از رادیو برلین پخش می‌شد «شاید» رضاشاه می‌پنداشت که بر اسب برنده شرط بسته است؛ بنابراین با سماجت علیرغم سه یادداشت هشدارآمیز سفرای روس و انگلیس مقاومت می‌کرد به امید اینکه ارتش آلمان بزودی به قفقاز و باکو خواهد رسید و خطر حمله شوروی و اشغال خاک ایران برطرف می‌شود.

در آغاز شهریور ۱۳۲۰ چرچیل در دیدار با رئیس‌جمهور آمریکا «فرانکلین روزولت» ضمن اشاره به کودتای عراق و اینکه افسران ایرانی هوادار آلمان نیز ممکن است علیه رضاشاه کودتا کنند، توانست او را قانع سازد که برای جلوگیری از این کودتای احتمالی و برقراری نظام جمهوری، اشغال ایران اجتناب‌ناپذیر است.

در این میان رضاشاه از کودتای اردیبهشت در عراق و سرنگونی نظام نوپای سلطنتی این کشور بی‌خبر نبود. حاج امین الحسینی مفتی اعظم اورشلیم همراه دویست تن از هواداران تندرو به عراق تبعید شدند. این شیخ رادیکال در بغداد دوباره قیام کرد و فتوای «جهاد» او علیه انگلیس پی در پی از رادیو برلین و رادیو بغداد پخش می‌شد.

حاج امین الحسینی به همراه چهار فرمانده ارشد عراقی که در دانشکده افسری برلین آموزش دیده بودند، خواهان براندازی سلطنت عراق، بیرون راندن نیرو‌های انگلیسی از این کشور و برقراری نظام جمهوری شدند. بمب‌افکن‌های نیروی هوایی انگلیس به مدت ۲۱ روز بغداد و بصره را بمباران می‌کردند.

علت مقاومت ارتش عراق البته وعده‌های سرهنگ «فریتس گروبا» افسر اطلاعاتی اس. اس (با عنوان پوششی سفیر آلمان) بود که برای ارسال سلاح به بغداد پیوسته پیام رمز به برلین می‌فرستاد.

نخست‌وزیر «رشید علی گیلانی» به همراه فریتس گروبا سفیر آلمان، حاج امین الحسینی و تعدادی از امیران ارتش مخفیانه به ایران گریختند و در سفارت ژاپن در تهران پنهان شدند. سرهنگ «اروین اِتل» در پوشش سفیر آلمان در ایران به همراه «فریتس گروبا» و پناهندگان عراقی در تماس بود.

از سوی دیگر، رضاشاه سرپاس مختار رئیس شهربانی را مامور نظارت بر آن‌ها و نیز تیمسار «فضل‌الله زاهدی» را در تماس روزانه با آنان قرار داد.

ورود نابهنگام این تیم نگونبخت، رضاشاه را در موقعیت بسیار دشواری قرار داد. پیداست خشم چرچیل از عدم تمکین رضاشاه نسبت به استرداد پناهندگان عراقی بسیار بیش از «بهانه» دولت انگلیس برای اخراج مستشاران آلمانی از ایران بود.

همه پناهندگان با راهنمایی تیمسار فضل‌الله زاهدی (عضو شاخه برون‌مرزی رکن دو ارتش هیتلری) تا مرز ایران هدایت شده و از طریق ترکیه و ایتالیا سرانجام به برلین رسیدند و با پیشوای آلمان عالیجناب گروفاس (آدولف هیتلر) دیدار کردند.

پیشوا اجازه داد دولت در تبعید عراق در برلین تشکیل شود. حاج امین الحسینی هم یک لشکر اسلامی از اسرای مسلمان در آلمان تشکیل داده و به جبهه جنگ فرستاد. هاینریش هیملر فرمانده گارد مخصوص هیتلر این مفتی فلسطینی که محاسن و موی بور و چشمانی آبی داشت را لقب «روحانی آریایی» داده بود.

رضاشاه پس از شهریور ۲۰ می‌توانست به شکل حصر خانگی در یکی از املاک شمال کشور که در اختیار داشت مستقر شود، اما اشغال پهنه شمالی این سرزمین باعث شد که او از ترس خرس شمالی به گرگ جنوبی پناه آورد. افسران عالی‌رتبه و فرماندهان ارتش هم که اغلب به هنگام مراسم ارتقای درجه، با نظر پادشاه سند مالکیت یکی دو باغ و قریه (روستا) به آن‌ها اهدا می‌شد در حفظ مرز‌های ایران چه کردند؟

ما اینک در آغاز راه روایت‌های پنهان تاریخ هستیم؛ امید آنکه نسل جوان و پژوهشگر ایرانی نگذارد تاریخ معاصر به گروگان رود یا «ترور» شود و یا حتی به دلایلی در نقطه کور باقی بماند.

پی‌نویس
نام این سه شادروان ایرانی سرباز وطن:
زنده‌یاد عبدالله شهریاری
زنده‌یاد مصیب ملک محمدی
زنده‌یاد شیرمحمد راثی هاشمی

منبع: تاریخ ایرانی