شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#کتاب

«عزیز خانوم»؛ مکتب‌­دار امِ وهب‌­ها


«عزیز خانوم»؛ مکتب‌­دار امِ وهب‌­ها

کتاب «عزیز خانوم»؛ روایتی است از زندگی کبری حسین‌زاده حلاج، مادر شهیدان محسن، جواد، علی اصغر و محمدرضا بارفروش که به قلم فاطمه جعفری منتشر شده است.

خبرگزاری تسنیم، فاطمه سلیمانی ازندریانی:

از هرکسی که بپرسیم «بزرگ‌ترین حماسه­ تاریخ اسلام کدام حماسه بوده؟» بدون شک همه از عاشورا نام می­‌برند. نه‌تنها بزرگ‌ترین حماسه­ اسلام بلکه بزرگ‌ترین حماسه­ تاریخ. عاشورایی که هزار حماسه و هزار ایثار در دل خود داشت. از قربانی کردن برادر گرفته تا فدا کردن فرزند. فرزندانی به رشادت فرزندان زینب کبری(س) و فرزندانی به خردسالی و معصومیت علی‌­اصغر(ع)، کوچک‌ترین سرباز کربلا.

حماسه و ایثار مادرانی همچون بانو رباب و حضرت زینب(س) که شاهدِ شهادت پاره‌­های جگرشان بودند اما برای اینکه هدیه‌­شان رنگ منت نگیرد، دم نزدند. خواهری که برای بدرقه­ فرزندانش از خیمه بیرون نیامد و حتی بر سر پاره­‌های بدن فرزندانش هم حاضر نشد. اما به نظر من از بزرگ­‌بانوی اسلام، تربیت­‌یافته مکتب فاطمه­ زهرا(س) انتظاری جز این نیست و اگر جز این بود، مایه­ تعجب بود.

به نظر من ایثار ام ­وهب قابل تقدیرتر است؛ زنی مسیحی که به تازگی به دین اسلام مشرف شده اما در همین مدت کوتاه چنان به امامش ارادت پیدا کرده است که حتی سر بریده­ی پسرش را قبول نمی‌­کند و سر را به سوی دشمن پرت می­‌کند و می­‌گوید: «ما هدیه‌­­مان را پس نمی­‌گیریم». و چه شیرزنانی بودند در طول تاریخ که پا جای پای ام‌وهب گذاشتند. زنانی که ولایت فرزندان پیامبر را پذیرفتند و فرزندانشان را در راه اسلام به قربانگاه فرستادند.

بانو «کبری حسین‌­زاده حلاج» یکی از این مادران است. مادر چهار شهیدِ دفاع مقدس. کتاب «عزیز خانوم» به قلم «فاطمه جعفری» روایت زندگی این مادر بزرگوار است. یک کتاب کم‌حجم و خوش­خوان و صمیمی. ماجرای کتاب از خانه­ پدری عزیزخانم و کودکی او آغاز می­‌شود: «نرسیده به بلوار نماز، در کوچه‌­ای که به خاطر پیچ‌­وخم­‌های زیادش معروف شده بود به «نُه چم» خانه­ پدری‌­ام بود؛ خانه‌­ای با حیاطی بزرگ، حوض آبی در میان و باغچه‌­ای پر از دار و درخت­‌های انار و انجیر و سنجد و بوته‌­های فلفل. خانه همسایه­‌داری بود و سندِ اتاقِ اول و پنج‌­دریِ انتهای آن به نام پدرم بود».

کتاب , خاطرات دفاع مقدس , انتشارات راه یار ,

عزیزخانوم اهل کاشان است و همه­ ماجراهای کتاب در کاشان و اطراف کاشان رخ داده است. نکته­ مورد توجه در این کتاب، آشنایی با اصطلاحات کاشانی است. در طول روایت، مخاطب با اصطلاحاتی همچون «برنداشتن، نَهَبه، اُلوَر، آزار، شید کردن، ردی» به معنی «ارج ­و قرب، جذبه، نخود لوبیا، درد و مرض، پهن کردن، شیطنت» آشنا می‌­شود. همینطور با رسم و رسومات قدیم کاشان. «آبجی­‌هایم که بعد از من عروس شدند، جهازشان را توی خوم می­‌چیدند و می‌­بردند، تخته­‌های چوبی بزرگی که همه­ وسیله­‌ها را می­‌گذاشتند داخلش و روی سرشان می‌گذاشتند. تقریباً 20 نفر آدم دنبال هم راه می­‌افتادن»، «هر دختری چند سالی می­رفت خانه­ کسی کار می­‌کرد که کارکشته شود. ما آن­طور که از استادمان حساب می‌­بردیم و گوش به حرفش می­‌دادیم در خانه از مادرمان حساب نمی‌­بردیم.»، «بزرگ­تر که شدم، برای قالی­بافی می­‌رفتم منزل خانم والی. زن مهربانی بود. برایمان میوه و خوراکی می‌­آورد.» با خواندن همین چند صفحه برای مخاطب روشن می‌­شود که فرش و قالی به تاروپود زندگی کاشانی­‌ها گره خورده است. همان­طور که دل این مادر به اسلام و انقلاب گره خورده. و شاید همین سختی‌­های دوران کودکی باعث شده است که این مادر استقامتی همچون کوه داشته باشد در فراق فرزندان؛ فرزندانی که گاه آن­ها راهنمای مادر بودند:

 «جواد درسش را تا دیپلم ادامه داد. بچه­ آرام و ساکتی بود. علاقه­ زیادی به هیئت و روضه داشت. صبح‌­ها می‌­رفت زیرزمین را آب­پاشی می­‌کرد. فرش می‌­انداخت، بچه‌­های محل را صدا می‌­زد و برایشان روضه می­‌خواند. می­‌رفتم نزدیک زیرزمین می‌­ایستادم. صدای محزونی داشت که اشک آدم را در می­‌آورد. من هم برای پذیرایی از بچه‌­ها غذای مختصری درست می­‌کردم... با هیئتی که جواد در زیرزمین راه انداخته بود، من هم تصمیم گرفتم آنجا را حسینیه کنم. زیرزمین بزرگی بود. هفت­‌هشت تا قالی پهن کردیم و دورتادورش پشتی گذاشتیم. چهارشنبه­‌ها جلسه­ زنانه بود. همه کمک می‌­کردند و برای نیازمندان جهیزیه جور می­‌کردیم.»

لحن کتاب، ساده و صمیمی است. گویی که مخاطب، خود دوزانو دربرابر «عزیز خانوم» نشسته است و همراه با یک فنجان چای، خاطرات او را می‌شنود. خاطراتی از کودکی خودش تا شهادت چهارمین فرزند. مادر گاهی از دل یک خاطره به خاطره­ دیگری می­‌رسد و نویسنده با حفظ امانت همه را همانطور حفظ کرده است. گرچه گاهی این از هر دری گفتن‌­ها سؤالاتی برای مخاطب ایجاد می­‌کند که بی­‌پاسخ می‌­ماند و راوی از بعضی مسائل بدون توضیح عبور می­‌کند. اما شاید یکی از دلایلی که صمیمیت متن را حفظ کرده همین باشد: پل زدن به خاطرات پراکنده. البته این باعث نشده که انسجام متن به هم بریزد یا اینکه مخاطب سردرگم بشود.

درواقع راوی ترجیح داده تنها به مسائل با اهمیت­‌تر بپردازد. چون با توجه به متن کتاب به نظر نمی‌­رسد چیزی از گفته‌­های عزیزخانم حذف شده باشد؛ یعنی به احتمال زیاد نویسنده چیزی را حذف نکرده است، اما گویا کنجکاوی زیادی هم به خرج نداده. احتمالاً «عزیز خانوم» در بازگویی خاطراتش پاسخ همه­ سؤالات نویسنده را داده؛ نویسنده‌­ای که خودش را با عنوان نویسنده معرفی نکرده است: «تحقیق و تدوین: فاطمه جعفری». مواجهه با این عنوان تکلیف مخاطب را روشن می‌­کند؛ یعنی محقق و تدوینگر چیزی از خود به داستان اضافه نکرده است. او متعهد به حفظ امانت بوده و به تعهدش عمل کرده است؛ و حاصل کار تبدیل به یک کتاب کم­‌حجم و خوش­خوان شده است بدون هیچ حرف اضافه‌­ای. تصاویر رنگی انتهای کتاب، به ماجرا رنگ و روح داده و مخاطب را به دنیای «عزیز خانوم» نزدیک‌­تر کرده است؛ عزیز خانومی که ده‌­ها ام‌­وهب باید در مکتب او درس بخوانند.

بنابرین گزارش، کتاب «عزیز خانوم» در 112 صفحه و قیمت 17 هزار تومان توسط انتشارات راه یار، راهی بازار نشر شده است و علاقه‌مندان علاوه بر کتاب‌فروشی‌ها می‌توانند از طریق صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub و یا سایت vaketab.ir نسبت به تهیه کتاب اقدام کنند.

انتهای پیام/