شهرخبر
برچسب‌های مهم خبری:#آمریکا#چین
بده‌بستان روی میز، لگدهای زیر میز به روایت توماس فریدمن

زمان جنگ آمریکا و چین فرا رسیده است؟

کدخبر: 439321
اقتصانیوز؛ توماس فریدمن، ستون‌نویس برجسته نیویورک‌تایمز، واشنگتن و پکن پیش از گسست بیشتر در روابط و شکل‌گیری رویارویی جدی‌تر، باید سوالات سختی ازخود بپرسند، تا پشیمانی که امروز نسبت به آغاز جنگ ضد تروریسم در ۲۰ سال پیش احساس می‌کنیم، در آینده گریبانگیر ۲ کشور نشود.

به گزارش اقتصادنیوز، توماس فریدمن، ستون نویس نیویورک‌تایمز در ستون هفتگی خود با طرح این مسئله که «پس از جنگ با تروریسم، نوبت جنگ با چین است؟» نوشته است:  خروج آمریکا از افغانستان پس از 20 سال تلاش ناموفق برای ملت‌سازی باعث شده است که بسیاری از آمریکایی ها و تحلیلگران بگویند: «اگر ما آن زمان آنچه را که اکنون می‌دانیم می‌دانستیم، هرگز این مسیر را نمی‌رفتیم». من مطمئن نیستم که این درست باشد ، اما فارغ از درستی، سوالی را ایجاد می کند: ما امروز در سیاست خارجی چه را انجام می‌دهیم که ممکن است 20 سال بعد به عقب نگاه کنیم و بگوییم: «اگر آن زمان آنچه را که اکنون می‌دانیم، می‌دانستیم، هرگز آن مسیر را نمی‌رفتیم؟».

پاسخ من را می توان در یک کلمه خلاصه کرد: «چین». و ترس های من را می توان تنها در چند پاراگرافی که در ادامه آمده خلاصه کرد.

Thomas Friedman

  

۴ دهه ادغام اقتصادی پایدار و پرسود

40 سال از 1979 تا 2019 دوره ای ویژه در روابط ایالات‌متحده و چین بود. فراز و نشیب‌های زیادی وجود داشت، اما در مجموع دوران ادغام اقتصادی پایدار بین دو کشور بود. عمق این ادغام ایالات‌متحده و چین به جهانی شدن عمیق‌تر اقتصاد جهان کمک کرد و چهار دهه صلح نسبی بین دو قدرت بزرگ جهان را تحکیم کرد.

و همیشه به خاطر داشته باشید، این درگیری های قدرت های بزرگ است که به ما جنگ های جهانی بی ثبات کننده‌ای می‌بخشد.

US CHINA War

آن دوران جهانی شدن ایالات‌متحده و چین ، برخی از کارگران تولیدی ایالات‌متحده را بیکار کرد در حالی که بازارهای جدید صادراتی را برای دیگران باز کرد. صدها میلیون نفر در چین، هند و شرق آسیا از وضعیت فقر خارج شدند و در عین حال بسیاری از محصولات را برای بیشتر مصرف‌کنندگان آمریکایی مقرون به صرفه‌تر کرد. به طور خلاصه صلح و رفاه نسبی که جهان در آن 40 سال تجربه کرد، بدون اشاره به پیوند آمریکا و چین قابل توضیح نیست.

تغییر الگوی روابط از تعامل به تقابل

با این حال، در پنج سال گذشته ایالات‌متحده و چین در مسیر عدم همگرایی و شاید به سوی رویارویی آشکار پیش رفته اند.

نبرد ارقدرت‌ها / چین و آمریکا و چین

به نظر من این سبک رهبری قلدرمآبانه چین در داخل و خارج، سیاست‌های تجاری «شیر آمد ما برنده‌، خط آمد شما بازنده» و تغییر ساختار اقتصاد پکن است که تا حد زیادی مسئول این معکوس شدن روند است.

با این حال، اگر ادامه یابد شانس بالایی وجود دارد که دو دهه بعد هر دو کشور ما -فارغ از بسیاری دیگر از کشورها- به 20 سال پیش نگاه کنند و بگویند که جهان به دلیل گسست در روابط ایالات‌متحده و چین در اوایل دهه ۲۰۲۰ به مکانی خطرناک‌تر و کمتر مرفه تبدیل شده است.

بده‌بستان روی میز، لگدهای زیر میز

این دو غول، از وضعیت «تجارت فراوان روی میز و گهگاه لگد زدن به یکدیگر  از زیر میز» به سمت وضعیت «کارهای بسیار کمتر روی میز و لگد زدن بسیار سختتر به یکدیگر از زیر میز» رفته‌اند و آنقدر ضربات سخت‌تر است که هر دو در خطر هستند که میز را شکسته و در حال لنگیدن یکدیگر ترک کنند.

نبرد ارقدرت‌ها / چین و آمریکا و چین

به این معنا که جهان به مراتب کمتر قادر است تغییرات اقلیمی، از دست رفتن تنوع زیستی، فضای سایبری و مناطقی که بی نظمی در حال رشد است. اما قبل از گذر از «هم‌رقابتی» (co-opetition یا همکاری رقابت‌جویت) به «رویارویی» با چین ، باید سوالات سختی را از خود بپرسیم. چین نیز باید همین کار را بکند. زیرا هر دوی ما واقعاً وقتی این رابطه از بین برود، دلمان برای آن تنگ می‌شود.

برای شروع باید بپرسیم: چه جنبه هایی از رقابت/نزاع ما با چین به مثابه یک قدرت در حال ظهور و یک قدرت موجود، اجتناب ناپذیر است و چه مواردی را می‌توان با سیاست هوشمندانه تقلیل داد؟

تبادل کالاهای ارزشمند و کم‌ارزش

بیایید با اجتناب‌ناپذیر شروع کنیم. تقریباً در 30 سال اول از 40 سال ادغام اقتصادی، چین آنچه را که من آن را "کالاهای کم ارزش" می نامم به ما فروخت؛ پیراهن‌هایی که می پوشیدیم ، کفش های تنیس که پا میکردیم و پنل های خورشیدی که روی سقف‌های خود چسبانده بودیم. در مقابل آمریکا "کالاهای ارزشمند" را به چین فروخت؛ نرم افزارها و رایانه‌هایی که در سیستم خود عمیق بودند، و چین به آنها نیاز داشت و فقط از ما می توانست از ما بخرد.

نبرد ارقدرت‌ها / چین و آمریکا و چین

امروز چین اکنون می تواند بیشتر و بیشتر از آن "کالاهای ارزشمند" -مانند سیستم های مخابراتی هوآوی 5G- تولید کند، اما اعتماد مشترکی وجود ندارد که بتوانیم فناوری‌های عمیق چین را در خانه‌ها و دفاتر کار خود نصب کنیم، یا حتی دیگر نمی‌توانیم‌ ارزشمندترین کالاهای خود مانند تراشه های لاجیک پیشرفته را به چین بفروشیم.

وقتی چین "کالاهای کم ارزش" به ما می فروخت ، برای ما اهمیتی نداشت که آیا دولت این کشور مستبد، آزادیخواه یا گیاهخوار است. اما وقتی نوبت به خرید "کالاهای عمیق" چین می رسد، ارزش های مشترک اهمیت دارد، چیزی که وجود ندارند.

سپس استراتژی رهبری رئیس جمهور شی جین پینگ وجود دارد که شامل بسط کنترل حزب کمونیست در همه خلل و فرج جامعه، فرهنگ و تجارت چین می‌شود. این امر روند باز شدن تدریجی درهای چین به روی جهان که از سال 1979 کلید خورده را معکوس کرده است. این در کنار تصمیم شی مبنی بر اینکه چین دیگر هرگز نباید از نظر فناوری های پیشرفته به آمریکا وابسته باشد و نیز تمایل پکن برای انجام هر کاری -خرید، سرقت، کپی، اختراع یا ارعاب- جهت تضمین آن، باعث می‌شود شما با چین بسیار تهاجمی‌تری روبه‌رو شوید.

راز دوام‌آوری حزب کمونیست چین

اما شی مهره‌های در دست خود را بیش از حد بازی کرده است. سطح سرقت فناوری و نفوذ به موسسات آمریکایی غیرقابل تحمل شده است؛ بگذریم از موارد متعدد دیگر.

شی، کل جهان غرب را علیه چین می‌چرخاند -این را زمانی که پکن میزبان بازی های المپیک زمستانی 2022 خواهد بود، خواهیم دید - و این رئیس جمهور ایالات‌متحده و سلف وی را بر آن داشته است تا مقابله با چین را به عنوان هدف استراتژیک شماره 1 آمریکا تعریف کنند. اما آیا ما واقعاً به "چگونگی" نحوه انجام این کار فکر کرده ایم؟

۳ سوال اساسی

نادر موسوی‌زاده، بنیانگذار و مدیرعامل Macro Advisory Partners  یک شرکت مشاوره ژئوپلیتیک، پیشنهاد می کند که اگر قصد داریم تمرکز خود را از خاورمیانه به یک استراتژی برگشت‌ناپذیر برای مقابله با چین تغییر دهیم، باید با طرح سه سوال اساسی شروع کنیم: «نخست، آیا مطمئنیم که ما پویایی یک جامعه عظیم و در حال تغییر مانند چین را به اندازه کافی درک کرده ایم تا بطور قطعی تعیین کنیم که ماموریت اجتناب ناپذیر آن گسترش جهانی اقتدارگرایی است؟ به خصوص زمانی که این امر مستلزم تعهدی نسلی از سوی ایالات‌متحده باشد که به نوبه خود چین ناسیونالیستی‌تری به وجود آورد».

موسوی‌زاده که مشاور دیرینه کوفی عنان دبیرکل اسبق سازمان ملل متحد بوده می‌گوید: «ثانیاً اگر معتقد باشیم که شبکه ائتلاف‌های ما یک دارایی منحصر به فرد آمریکایی است، آیا به اندازه صحبت با متحدان آسیایی و اروپایی خود درباره واقعیت روابط اقتصادی و سیاسی‌شان با چین، به آن‌ها گوش داده‌ایم تا اطمینان حاصل کنیم که منافع و ارزش‌های آنها در رویکرد مشترکی با ما درقبال چین تعبیه شده است؟ زیرا در چنین تقابلی، هر ائتلافی بدون اشتراک منافع، متلاشی می شود».

موسوی‌زاده افزود: «سوال سوم این است که اگر ما معتقدیم اولویت ما پس از جنگ 20 ساله علیه تروریسم اکنون باید "تعمیر در خانه-با رفع کسری برای بهبود زیرساخت، آموزش، درآمد و برابری نژادی" باشد، تأکید بر تهدید چین، خطرناک‌تر است یا مفیدتر؟ این ممکن است در قلب آمریکایی‌ها آتشی ایجاد کند تا در مورد تجدید رویکرد ملی جدی شوند. اما ممکن است آتشی بر کل روابط آمریکا و چین بیافکند و همه‌چیز -از زنجیره تامین و مبادلات دانشجویی گرفته تا خرید اوراق قرضه دولتی ایالات‌متحده از چین- را تحتالشعاع قرار دهد».

توماس فریدمن در پایان نوشت: در هر صورت ، این فهرست اولیه من قبل از حرکت از جنگ علیه تروریسم به سوی جنگ علیه چین است. بیایید واقعاً به این موضوع فکر کنیم. نوه های ما در سال 2041 از ما تشکر خواهند کرد.

US CHINA War