من بیشتر وقتها در خانه تنها بودم و تمایلی نداشتم با پدر و مادرم صحبت کنم. نصیحتهای تکراری مادرم کلافهام کرده بود. او من را تحقیر میکرد و اعصابم خرد میشد. آنروز سیم شارژر تلفن همراهم را دور گردنش انداختم و او را خفه کردم.