شهر خبر
ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه|۱۰۹

روسیه و آمریکا همواره مترصد توسعه حوزه نفوذ خود در مناطق مختلف جهان هستند

عقیده عام و ریشه‌داری در روسیه و آمریکا وجود دارد که بر مبنای آن، ملت همواره نقشه بزرگ و مخصوص به خود در عرصه تحولات جهانی داراست و مترصد توسعه حوزه نفوذ خود در مناطق مختلف جهان هستند.

خبرگزاری میزان - با ترسیم نمودار تحول نگرش روسیۀ پساشوروی به ایران، جابه جایی‌هایی با شدت نوسان گسترده قابل مشاهده است که در یک سوی آن، ایران به مثابه «متحدی مطمئن و قابل اتکا در منطقه و جهان» و «متحدی در برابر دشمان مشترک» و در سوی دیگر به عنوان «تهدید جنوبی و به منزله ابزاری برای تنظیم روابط با غرب» مورد شناسایی قرار گرفته است.

یکی از جلوه‌های عملی این نوسان، در ارائه دو رای متفاوت و مهم در شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران مشاهده می‌شود، مخالفت و وتوی قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ و موافقت و رای به قطعنامه ضد ایرانی ۱۹۲۹ در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ است.

«ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه» عنوان کتابی به قلم محمد شاد است که وی در این اثر کوشیده است تصویری منطبق با واقعیت، از نحوه سیاستگذاری خارجی روسیه در مقابل ایران و عناصر دخیل در شکل‌گیری این سیاست‌ها ارائه دهد. خبرگزاری میزان در نظر دارد هر روز برشی از این کتاب را با خوانندگان خود به اشتراک بگذارد.

در این وضعیت، کاراگانوف در پاییز ۱۹۹۲ در مقام یکی از نظریه‌پردازان مشهور سیاست خارجی و مشاور سیاست خارجی بوریس یلتسین، دکترین معروف خود را ارائه داد. بر اساس دکترین او، و مشاور سیاست خارجی بوریس یلتسین، دکترین معروف خود را ارائه داد.
 
بر اساس دکترین او، روسیه باید به شیوه‌های گوناگون از منافع شهروندان در «خارج نزدیک» دفاع کند. مطابق این دکترین، روسیه موظف است برای احقاق حقوق شهروندان روس‌تبار (که جمعیت قابل توجهی از کشور‌های جدا شده از روسیه پاشوروی را در برمی‌گیرد) در هر نقطه‌ای ازکشور‌های حوزه مستقل مشترک‌المنافع، خود وارد شود و عملیات منطبق با منافع این شهروندان را اجرایی کند.
 
علاوه بر این، شهروندان روس‌تبار ابزاری برای اعمال نفوذ و کاریست حاکمیت فراملی در منطقه خارجی نزدیک یعنی پانزده کشور جدا شده از روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی محسوب می‌شوند و این منطقه در عمل به عنوان «حوزه نفوذ» روسیه قلمداد می‌شود.

همچنان که در دکترین مونروئه نیمکره غربی حوزه «حیاط خلوت ایالات متحده» تلقی می‌شود. در دکترین کاراگانوف نیز در واقع منطقه خارج نزدیک به مثابه «حیاط خلوت روسیه» شناخته می‌شود و روسیه خود را مجاز به دخالت در تحولات آن می‌دانست.
 
جعل اصطلاح «خارج نزدیک» خود به معنای به رسمیت نشناختن استقلال مطلق این قلمرو از حدود اعمال حاکمیت روسیه، و تداعی‌گر هویت برون‌گرای سیاست خارجی این کشور است.
 
شایان توجه است همان‌گونه که اشاره شد، این دکترین در دوره‌ای طرح شد که روسیه پس از چندین دهه اتخاذ سیاست‌های آفندی، ناگزیر از قرار گرفتن در موضع پدافندی بود.
 
به هر حال، ملاحظه می‌شود که حتی در این وضعیت نیز وجود هویت توسعه‌گرا و توسعه‌محور، تأثیر خود را بر سیاست‌گذاری خارجی این کشور همچنان حفظ کرده است.
 
برخی از محققان، دکترین کاراگانوف را برخاسته از هویت رسالت گرایانه روسیه می‌دانند و باور دارند که در این سرزمین نیز نوعی «مانیفیست سرنوشت روسی» وجود دارد که حتی در دوره انزواگرایی، ازحوزه بالتیک تا حوزه آسیای میانه را در دایره مأموریت مستقیم و بلامنازع خود دیده و محرک تولید این نوع از سیاست‌هاست.

بنابراین، عقیده عام و ریشه‌داری در هر دو کشور وجود دارد که بر مبنای آن، ملت همواره نقشه بزرگ و مخصوص به خود در عرصه تحولات جهانی داراست و مترصد توسعه حوزه نفوذ خود در مناطق مختلف جهان هستند.
 
هر دو کشور بر اساس آموزه‌های هویتی و نظام‌باوری خود، نقش‌های جهانی برای خویش قائل‌اند و هر یک خود را تافته‌ای جدا از بافت نظام جهانی و مأمور در انداختن نظمی می‌دانند که تولید‌کننده منافع و ارزش‌های مد نظر خود در نظام بین‌الملل است.
 
افزایش سیاست‌های مداخله‌گرایانه هر یک در خارج دور یا خارج نزدیک یکدیگر، وضعیت روابط را در حالت تنش‌آمیز قرار می‌دهد و حتی بعضاً به مداخله نظامی ختم می‌کند. نمونه‌های بارزی از این وضعیت در حوزه آمریکای لاتین، قفقاز و آسیای میانه مشاهده می‌شود.
 
 
 
انتهای پیام/