وقتی به خانهام آمد و متوجه قلابی بودن طلاها شد شروع به فحاشی کرد و من هم از شنیدن حرفهایش عصبانی شدم با هم گلاویز شدیم و در پلهها با میلگرد ضربهای به پشت سرش زدم که جان باخت. سپس جسدش را در پتو پیچیدم و زیر پلهها دفن کردم.