شهر خبر

روایت ۳۵ سال چشم انتظاری مادر شهیدان اسحاقی


روایت 35 سال چشم انتظاری مادر شهیدان اسحاقی

مادر شهیدان اسحاقی می‌گوید: خیلی خوشحالم که پیکر پسرم بازگشت است. اگر بدانید در این سال ها چه حالی داشتم. هر کسی که در خانه را می‌زد، می گفتم محمد من آمده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، فیلم شیار 143 را تقریبا اکثرمان چند بار یدده‌ایم. داستان مادری کرمانی که جوان رعنایش را راهی جبهه می‌کند و فرزندش در جنگ مفقود می‌شود. روایت چشم انتظاری‌ها و بیم و امیدهای یک مادران شهدای مفقودالاثر همه شبیه همین مادر شیار 143 است اما با تفاوت‌های نه چندان زیاد. بیگم اسحاقی هم یکی از همین مادران است که روایت‌های مشابهی از زندگی فرزندش و 35 سال چشم انتظاری دارد. او چهار پسر و چهار دختر داشت. دو تن از پسران او در هشت سال دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند. یکی در سال 63 و دیگری سال 66

شهید «محمد اسحاقی» فرزند صفت اله، متولد 1340 بود که در سن 26 سالگی در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید اما پیکر مطهر او که در اول فروردین ماه سال 1366 به شهادت رسیده بود در منطقه شلمچه ماند و در شمار شهدای مفقود الاثر جای گرفت. پیکری که سال‌ها مفقود بود در عملیات تفحص پیدا شده و هویتش توسط آزمایش DNA شناسایی شد و مادرش چند روز پیش بعد از سال‌ها فراق توانست پیکر فرزند گمشده را در آغوش بگیرد.

مادر شهیدان اسحاقی از چشم انتظاری این سال‌ها در گفتگو با تسنیم چنین می‌گوید: خیلی خوشحالم که پیکر پسرم بازگشت است. اگر بدانید در این سال ها چه حالی داشتم. هر کسی که در خانه را می‌زد، می گفتم محمد من آمده است. محمد و احمد همیشه در جبهه با هم بودند و معمولاً با هم می‌آمدند. نهایتاً هر دو هم شهید شدند. خبر شهادت احمد را محمد برای من آورد. احمد سال 1363 به شهادت رسید. اینبار محمد هم رفت و برای همیشه در منطقه ماند. هر دو مفقودالاثر بودند. اول پیکر احمد آمد. اما 35 سال طول کشید تا پیکر محمد برگردد. در این سال‌ها همسرم مریض شد و فوت کرد.

شهدای دفاع مقدس , دفاع مقدس , شهدای گمنام , خانواده شهدا ,

او ادامه می‌دهد: یکبار یادم هست شهدای مفقود زیادی را از منطقه آورده بودند. یکی از آشنایان ما خواب دیده بود و گفت هر دو پسرت را دیدم که پیکرشان را در تابوت می‌گذارند. خودم هم حس کرده بودم که محمد شهید شده است. اما ابتدا باور نداشتم. وقتی خبر بازگشت پیکرش را به ما دادند، آنقدر آشفته شدیم که انگار تازه خبر شهادتش را شنیده‌ایم. بعد از شهادت محمد بیش از سه سال منتظر رسیدن خبری از سلامتی او بودیم. امید داشتیم که بین اسرا باشد.

مادر این شهید تازه تفحص شده از احتمالاتش برای زنده بودن محمد چنین می‌گوید: وقتی اسرا سال 1369 به کشور بازگشتند، خبری از او نشد. یکی از دوستان هم درباره وضعیت محمد خیلی تحقیق کرد و به نتایجی درمورد شهادت او رسیده بود. ما هم با هر اسیری که آزاد می‌شد، می‌رفتیم و صحبت می‌کردیم تا ببینیم نشانی از محمد پیدا می‌کنیم یا نه. بعد از مدتی برایمان ثابت شد که محمد جزو اسرا نبوده است. محمد آنقدر مومن و خوب بود که حتی همسرش هم همیشه می‌گفت: «من می‌دانم محمد من شهید می‌شود.» به همین دلیل ما هم انتظارش را داشتیم و کم کم شهادتش باورمان شد.

او ادامه می‌دهد: احمد خیلی شوخ طبع بود و راحت حرفش را می‌زد اما محمد مظلوم بود و کم حرف. عادت نداشت از خاطرات جبهه چیزی تعریف کند. محمد دو سال سرباز بود. بعد از آن که به خانه بازگشت، دختر خاله پدرش را برای او خواستگاری کردیم و همدیگر را پسندیدند. برای محمد خیلی مهم بود که همسرش با نبودن‌ها و غیبت‌هایش به خاطر جبهه و جنگ کنار بیاید. چون فکر نمی‌کنم در آن ایام هیچ دو ماهی را پشت سر هم در خانه بوده باشد. یک دخترش دوماهه و دختر دیگرش دو ساله بود که به شهادت رسید. نام همسرش گلی بود برای او شرایطش را گفته بود. عروسم خیلی مومن است و شرایط او را همان ابتدا پذیرفته بود. در جبهه برای همسرش نامه می‌نوشت و عروسم برایم از نوشته‌هایش تعریف می‌کرد. سفارشاتش در راستای حفظ اسلام و اطاعت از رهبری بود.

شهدای دفاع مقدس , دفاع مقدس , شهدای گمنام , خانواده شهدا ,

این مادر شهید ویژگی‌های فرزندش را برشمرده و می‌گوید: قبل از انقلاب هم فعالیت های سیاسی زیادی داشت در مدرسه هم خیلی تعریفش را می‌کردند. می‌گفتند این پسر برای آینده مملکت مفید است. برخی از اطرافیان به من می‌گفتند نگذار به منطقه برود. حیف است. اما من نمی‌گفتم جبهه نرو. پیش خودم می‌گفتم بگذار برود. هرچه خدا بخواهد همان می‌شود و موافقت و مخالفت من اثری در سرنوشت کار ندارد. یکبار در خواب احمد را دیده‌ام. دیدم که روی یک پل ایستاده‌ام که از زیر آن آب جاری است و آن سوی پل احمد ایستاده است. به او می‌گویم پسرم بیا مادر را بگیر و می‌گوید: «مامان شما آنجا بمان من رفتم.» وقتی این خواب را دیدم ناگهان پریدم. متاسفانه خواب محمد را ندیده‌ام.در تمام سال‌های مفقود بودن محمد دلتنگ او شده‌ام اما ناراحت نبودم زیرا می‌دانستم شهید شده است.

انتهای پیام/