سلام نو – سرویس اجتماعی: قتل بابک خرمدین به دست پدرش رخدادی بهتآور برای جامعه ایرانی بود. ماجرا وقتی بهتآورتر شد که پدر و و مادر بابک خرمدین نه تنها به قتل او بلکه به قتل خواهر و شوهر خواهرش نیز اعتراف کردند.
تعجب همگان وقتی بیشتر شد که برخی روانپزشکان از سلامت روان قاتلانی سخن گفتند که قتلهایی به شدت خشونتبار را انجام دادند و از کرده خود پشیمان هم نیستند.
لیلا عزیزی، روانشناس سلامت با اشاره به این اظهارنظرها و زمینههای قتل رخداده به سلام نو گفت: برخی اظهارنظرها که درباره سلامت روان قاتلین ابراز شده است تعجببرانگیز است. بنظر می رسد تشخیص های روانپزشکی جرم ،مسائل روانشناختی ارتکاب جرم را مدنظر دارند و احتمالاً منظور این اظهارات این است که قاتلین در هنگام قتل دچار جنون نبودند و میدانستند که چه میکنند.
وی ادامه داد: یکی از سؤالات ذهنی من که احتمالا از عدم آگاهی نسبت به جرم و تحلیل آن است به این بر می گردد که چطور روانپزشکان به این ارزیابی رسیدهاند که این دو نفر سالم بودهاند؟ آیا واقعاً یک مصاحبه بالینی جامع روانشناختی تحلیلگرانه رخداده است یا تحلیلی است که صرفاً بر مبنای لحظه وقوع جرم است؟ من شخصاً نمیتوانم باور کنم قاتل، سلامت روان دارد چون این رفتار از مؤلفههای رفتار انسانی خارج است.
عزیزی در ادامه به ساختار روانی انسان پرداخت و گفت: اگر بخواهم این رخداد را از منظر روانشناسی تبیین کنم باید بگویم که انسانی که ساختار روانی و شخصیت سالمی دارد و ذهن، در بردارنده این ساختار سالم باشد، بعد از وارد کردن درد به هر کسی یا با احساس گناه مواجه میشود یا همان درد را به نوعی تجربه میکند. انسانی که دردی را به کسی وارد میکند و از این عمل احساس ناراحتی نمیکند حتماً مشکل دارد. این تجربه فارغ از این است که اتفاق مورد نظر قتل، تصادف یا چیز دیگری است.
این روانشناس ادامه داد: ما در صحنه حضور نداشتیم که ببینیم قاتلین چنین دردی را حس کردند یا خیر، اما وقتی بعد از این اتفاق قاتل میگوید که از کارش پشیمان نیست و در صورت آزادی این کار را با دیگر فرزندانش نیز تکرار میکند، من میفهمم که قاتل ساختار روانشناختی سالمی ندارد چون نمیتواند خودش را جای طرف مقابل بگذارد و احساس او را تجربه کند و از تکرار کاری که کرده خودداری کند.
وی این رفتار را یک علامت و نشانه از یک مسئله مهم دانست و گفت: این رفتار این سؤال را ایجاد میکند که چطور یک نفر، فارغ از تمام مسائل خانوادگی به چنین نقطهای رسیده است.
این روانشناس با اشاره به احتمال ظهور گاه و بیگاه گرایشهای قتل خواهانه در هر انسانی گفت: این امکان وجود دارد که همه ما گاهی گرایشهای قتل خواهانه را داشته باشیم، به خصوص اگر تراکم خشم ما از یک نفر بالا باشد چنین گرایشی رخ میدهد، اما در مقابل چنین گرایشی یک مهارگری هم وجود دارد.
وی نبود این مهارگری را یک مشکل دانست و ادامه داد: وقتی قتل رخ میدهد به معنای عدم وجود آن مهار است. این یعنی بخشی از مغز که وظیفه مهارگری دارد درست عمل نمیکند. من نمیخواهم اختلال خاصی را بدون بررسی به کسی نسبت بدهم اما همه این مسائل نشانگر درست کار نکردن دو مؤلفه مهم مغزی انسان یعنی همدلی و مهارگری است.
باید مراقب باشیم قتل بابک خرمدین و رخدادهایی شبیه آن را تک عامل بررسی نکنیم
عزیزی با اشاره به رخدادهایی مثل قتل بابک خرمدین گفت: یک نکته قابل توجه درباره مسائل این چنینی آن است که ما نباید این رخدادها را تک عاملی بررسی کنیم، چون عوامل زمینه ساز چنین رخدادی بیش از یک عامل است و عواملی نظیر مسائل فرهنگی مثل فرهنگ ناموس یا والد سالاری، مسائل اقتصادی، اجتماعی و حتی ساختار حقوقی ما بر وقوع چنین رخدادهایی مؤثر است. به طور مثال عواقب حقوقی یک قتل برای پدر بسیار کم پیامد است. یا فرهنگ مقدس بودن والدین نوع نگاه به رخدادهایی مثل فرزند کشی را متفاوت می کند.
وی با اشاره به این چنین ساختارهای فرهنگی گفت: به باور من اگر فرزندی پدرش را میکشت همدلی با قربانی بسیار بیشتر از این بود و موج بیشتری در جامعه شکل می گرفت، چون جامعه ما فرهنگ بالا به پایینی دارد و پدر و مادر حقوق خاصی دارند که فرزند فاقد آن است.
در مجموع هنگام تبیین رخدادهایی مثل قتل اخیر باید از زوایایی مختلف به ماجرا نگاه کنیم، چون حتی اگر فرض کنیم که قتل یک عامل روانشناختی زمینه ساز داشته است، عوامل دیگر مثل مسائل حقوقی ، ایدئولوژیک، اقتصادی و فرهنگی تداوم بخش چنین رخدادهایی هستند. چنان چه در همین مورد هم در یک بازه ده ساله سه قتل رخداده است.
باید از حقوق فرزند و والدین همزمان سخن بگوییم
عزیزی در پاسخ به این پرسش که آیا این قتل را هشدار و نشانی از یک بحران میداند یا خیر گفت: من قطعاً چنین رخدادی را هشدار میدانم، اما نه هشدار اتفاقی که در پیش روی ما است بلکه هشدار رخدادهایی که در پس زمینه زندگی ما وجود داشته و دارد. شما به نقاط مختلف کشور نگاه کنید و ببینید که یک پدر چه حق بزرگی نسبت به فرزند خود دارد و در صورت نافرمانی چه رفتاری میتواند با او بکند و حتی در مواردی به سادگی او را به قتل برساند.
وی با اشاره به ضرورت توجه به مباحث حقوقی و فقهی گفت: وقتی پدری فرزندش را بکشد قانون با او چه میکند؟ نهایت مجازات پدر به عنوان ولی دم چیست؟ در بحث دینی هم ما مدام از مسائلی مانند «عاق والدین» میگوییم، اما از حق فرزند بر پدر و مادر سخنی نگفتیم و به نظر بحث دینی را نیز به صورت ناقص ارائه کردهایم.
ما وقتی میگوییم به پدر و مادر نباید یک «اوف» گفت در برابرش از سلامت والدین، از وظایف والدین و از حقوق فرزند هم بگوییم و آن را به رسمیت بشناسیم.
این روانشناس ادامه داد: این یک قتل جسمانی بود اما پدر و مادرهای بسیاری هستند که با نیت خیر خواهی تربیتی را ارائه میدهند که بر مبنای آن روح فرزند خود را میکشند. و یک زندگی نزیسته را بر آنها تحمیل می کنند.
بروز این رخدادها به شکل قتل تنها هشداری است که چشم و ذهن ما را روشن میکند و ما را به سوی سؤال پرسیدن از ایرادات ساختاری سوق میدهد.
اگر ماجرای بابک خرمدین به صورت برعکس اتفاق افتاده بود شک نکنید که زلزلهای عظیم در جامعه ما رخ میداد و التهابها بیشتر بود.
عزیزی در انتها تاکید کرد که باید مراقب باشیم اتفاقهایی مثل قتل بابک خرمدین مثل سایر وقایع اخیر بعد از فروکش کردن هیجانات به فراموشی سپرده نشود. باید در ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و ایدئولوژیک ما تجدید نظر اساسی شود و در بعد روانشناختی هم فراتر از عاملین قتل باید به این موضوع دقت کنیم که تراکم خشم بر مبنای باورهای ما از هریک از ما قاتل بالفطره می سازد. و اگر بموقع به هیجانات خشم خود رسیدگی نکنیم امکان بروز پرخاشگری در هر یک از ما وجود دارد.