شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#کتاب

شهیدی که با مهر شهادت روی سینه‌اش عکس یادگاری انداخت!/ «صبح روز نهم» منتشر شد


شهیدی که با مهر شهادت روی سینه‌اش عکس یادگاری انداخت!/ «صبح روز نهم» منتشر شد

کتاب «صبح روز نهم» زندگینامه شهید علیرضا نوری از فرماندهان برجسته لشکر ۲۷ محمد رسول الله منتشر شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشارات 27 بعثت با طراحی مجموعه کتب «بیست و هفت در 27» سرگذشت‌نامه‌ فرماندهان شهید لشکر 27 محمد رسول‌ الله(ص) را به رشته تحریر درآورده است. از این مجموعه تاکنون 14 کتاب منتشر شده است که در هر کدام یکی از فرماندهان نام‌آور لشکر 27 محمد رسول الله معرفی شده‌اند.

پانزدهمین کتاب از این مجموعه اختصاص به فرمانده برجسته سپاه پاسداران و هشت سال دفاع مقدس، شهید علیرضا نوری دارد. این کتاب به قلم گلعلی بابایی نویسنده و پژوهشگر ادبیات مستند دفاع مقدس نوشته شده و به تازگی روانه بازار شده است. 

بابایی در مقدمه این کتاب، درباره انتخاب سوژه خود برای مستندنگاری ادبی چنین نوشته است: 

«... هنگامی که در زمستان 1397 و در جریان برگزاری مراسم تجلیل از این کمترین در شهر ساری، مسئولین استان سرسبز مازندران، زادگاه و سرزمین آباء و اجدادی‌ام از صاحب این قلم خواستار پذیرش تألیف سرگذشت‌نامه یکی دو تن  از سرداران شهید این استان شدند، ضمن تعظیم به ساحت نورانی تمامی شهیدان و سرداران بلندآوازه دیار علویان، نام دو فرمانده شهید بر صفحه ذهنم نقش بست. دو سرداری که اصالتاً مازندرانی بودند، اما در دو یگان مقتدر تهران، لشکرهای 27 محمّدرسول‌الله (ص) و 10 سیدالشهدا‌ (ع) فرماندهی کردند؛ خوش درخشیدند و در همان یگان‌ها به شهادت رسیدند. شهیدان: علی‌رضا نوری ساروی و سید ابراهیم کسائیان.

پس از خوانش و پژوهش مجموعه داده‌های گرد‌آوری شده، توسط عزیزان مؤسسه فرهنگی هنری 27 بعثت درباره این دو شهید بزرگوار، مطالب مربوط به علیرضا نوری را تقریباً مفصل‌تر دیدم و برای نوشتن زندگینامه مستند ایشان از خود شهید رخصت طلبیدم و دست به قلم شدم.»

سردار شهید مهندس علیرضا نوری، قائم مقام فرماندهی لشکر27 محمدرسول‌الله(ص) است که هم در عرصه جنگ‌های نامتقارن و هم در صحنه نبردهای منظم هشت سال دفاع مقدس نقش برجسته‌ای در میدان داشته است. 

او اصالتاً اهل استان مازندران است و در مهرماه سال 1331 در محله سروار در شهرستان سارى متولد شد. در سال 1354 با شرکت در کنکور در رشته مهندسى راه و ساختمان پذیرفته شد و پس از مدتى به استخدام راه‏ آهن درآمد؛ ابتدا در راه آهن سارى بود ولى بعدها به تهران منتقل شد و در قسمت پل‏ سازى و ساختمان راه آهن به عنوان تکنسین مشغول شد.

پس از پیروزى انقلاب اسلامى مسئولیت حفاظت و نگهدارى از تأسیسات راه ‏آهن را به عهده گرفت. اولین هسته مقاومت با عنوان کمیته انقلاب اسلامى راه ‏آهن را تشکیل داد و فرماندهى آن را متقبل شد. با آغاز تحریکات گروهک‌های ضد انقلاب در انفجار لوله‏‌هاى نفتى در جنوب کشور به این منطقه رفت و کمیته انقلاب اسلامى را در راه ‏آهن ناحیه جنوب تشکیل داد. شهید علیرضا نوری در سال 1358 به عضویت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد و پس از گذراندن آموزش‌هاى لازم به عنوان مسئول سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مستقر در راه ‏آهن انتخاب شد. 

با آغاز جنگ تحمیلى،  گروهی 72 نفره از پرسنل راه‏ آهن را آموزش نظامى داد و به نام 72 شهید کربلا راهى جبهه‏‌هاى جنوب کرد. این گروه در محور سوسنگرد و بستان استقرار یافت و محاصره سوسنگرد توسط همین نیروهاى اعزامى شکسته شد. 

نورى پس از شکست محاصره سوسنگرد در سال 1359 در عملیات دیگرى به نام عملیات امام على(ع) شرکت کرد که در کوه‌هاى اللَّه‌‏اکبر در غرب سوسنگرد انجام گرفت. در این عملیات از ناحیه دو پا به سختى مجروح شد و علاوه بر آن 12 ترکش به قسمت‌هاى مختلف بدنش اصابت کرد. او را به بیمارستان شیراز منتقل کردند، پزشکان تصور می‌کردند که او شهید شده است و مهر شهید به سینه او زدند. پس از مدتى متوجه شدند هنوز جان دارد و می‌توان او را نجات داد. بلافاصله به تهران انتقال یافت و تحت مراقبت‌هاى ویژه قرار گرفت و بهبود یافت. پس از بهبودى با عکسی که در بیمارستان از او در زمانى که مهر شهید به سینه داشت، گرفته بودند، عکس جدیدى انداخت که بسیار دیدنى بود. 

علیرضا نورى سرانجام در 9 بهمن 1365 در منطقه عملیاتى جنوب شلمچه در حالى که نیروهاى بسیجى را در عملیات کربلاى 5 فرماندهى و هدایت می‌کرد، بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و سینه به شهادت رسید. در جریان عملیات کربلاى 5، قائم ‏مقامى فرمانده لشکر 27 رسول ‏اللَّه را برعهده داشت. در تاریخ 6 بهمن 1365 یعنی سه روز قبل از شهادت خبر شهادتش را به همسرش می‌دهد و توصیه می‌کند که براى او گریه نکنند و بر مصیبت امام حسین(ع) و زینب کبرى گریه کنند.

مادرش مى‏‌گوید: «یک روز قبل از شهادت در اندیمشک به همسر و فرزندانش گفت که آخرین بار است که مرا مى‌‏بینید. به همسرش گفته بود اگر از طرف لشکر آمدند شما را به تهران ببرند بدون هیچ‌گونه سخنى با آنها بروید.»

انتهای پیام/