خبرگزاری مهر- گروه دین و آئین: محمد علی انصاری، مفسر قرآن کریم و استاد حوزه و دانشگاه به تفسیر آیاتی از قرآن کریم و بیانات امیر حکمت و بلاغت امیرمومنان علی (ع) و شرح دعاهای صحیفه سجادیه پرداخته است که به صورت روزانه و موضوعی، در ماه مبارک رمضان تقدیم مخاطبان خواهد شد. در روز پانزدهم ماه مبارک رمضان محمدعلی انصاری مفسر قرآن به بیان مسائل سستی و غفلت ما در خطبه ۲۲۳ نهجالبلاغه پرداخته است که در زیر میخوانید:
امیرالمومنین (ع) فرمودهاند: «بیا درمان کن درد فترت را در نفست که نمیتوانی درمان کنی مگر با اراده پولادین»
این عزیزانی که در دام اعتیاد گرفتار میشوند و هم برای خودشان ثابت شده و هم برای درمانگرانشان، اگر واقعاً اراده به ترک نکرده باشند، فردا که از کمپ خارج شوند، با اولین موردی که برایشان فراهم شود، دوباره مصرف مواد را از سر میگیرند.چون عزم ندارند.
انسان اگر بخواهد در هر کاری ورود کند و موفق شود، لازمهاش این است که ارادهای جازمانه، قطعی و قلبی داشته باشد. شما اراده کنید، کوه را از جا میکنید.
پیامبر (ص) فرمودند «به خدا قسم من اگر بشنوم یک جوان مؤمن صاحب ارادهای یک کوه را ا، جا کنده است، من تعجب نمیکنم» یعنی از اراده و قدرت یک انسان خارج نیست. این اراده انسان است که هر چقدر این اراده قوتی تر محکمتر و استوار تر شود، انسان در وادی زندگی پویا تر میشود و هر چه با اراده تر، موفق تر.
باید اراده را تقویت کنیم، ما اگر میخواهیم در هر کاری موفق شویم، باید اراده را تقویت کنیم. چون اراده، تصمیم و عزم جدی در وجودمان نیست، لذا تا به مشکلی برمیخوریم، کارها نیمهکاره رها میکنیم.
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم
انسانهایی که در حوزه اقتصاد، فرهنگ، اخلاق، سیاست و … به قله و اوج میرسند، اینها اولوالعزم هستند و اراده قاطعانه و جازمانه دارند.
همچو فرهاد بُوَد کوهکنی پیشه ما
کوه ما سینه ما، ناخن ما تیشه ما
شور شیرین ز بس آراست ره جلوهگری
همچو فرهاد تراود ز رگ و ریشه ما
هر یک جرعهٔ می منت ساقی نکشیم
اشک ما باده ما، دیده ما شیشه ما
عشق شیریست قویپنجه و میگوید فاش
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ما
امیرالمومنین (ع) میفرمود، «بیا درمان کن این درد وجودی و ضعف و سستی و تنبلی و جاماندگی را با اراده جدی» اگر جدی و اهل این میدان هستی بیا و خود را درمان کن و از چرت زدن و خواب غفلت بیدار شو.
امام (ع) میفرماید: فتَداوَ مِن داءِ الفَترَةِ فی قَلِبکَ بِعَزیمَةٍ، ومِن کَرَی الغَفلَةِ فی ناظِرِکَ بِیَقظَةٍ؛ بیماریِ سستیِ دلِ خود را با تصمیم قوی درمان کن و خوابِ غفلتِ دیده بصیرتت را با بیداری.
خداوند میفرمایند «ما از اصلیترین شاهرگ وجودتان به شما نزدیکتریم و دم به دم کنار شماییم.»
اَلْحَمْدُلله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَ لا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ
بر اساس روایات، حسین بی علی (ع)، در تمام مدت خواندن دعای عرفه، مانند ناودان از چشمانش اشک جاری بود، به خصوص در جایی که حضرت میفرماید: «خدایا یک عدهای دنبال تو میگردند و میخواهند که از کوه و دشت و آسمان و زمین و از نشانهها و آثار، تو را پیدا کنند، اما من اعتقاد دارم که خدایا اینکه من بگردم و بگویم که این دلیل وجود خداست، من را از تو دور میکند، من میخواهم اول خود تو را ببینم نه آثارت را» به این برهان صدیقین میگویند، ما از اثر میخواهیم به مؤثر برسیم، اما این اولیا الله از مؤثر به اثر میرسند، ما میخواهیم بگوییم که انسان چه موجودی است، پس سازندهاش کیست؟ فتبارک الله، اما سیدالشهداء (ع) اول خود سازنده را میخواهد ببیند
در جای دیگری در دعای عرفه حضرت میفرماید:
إِلَهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِی عَلَیْکَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِی إِلَیْکَ، کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ أَ یَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّی یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ، مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ، وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکُونَ الْآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْکَ، عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیبا، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیبا.
خدایا! توجه و تردد به آثار تو موجب دوری از دیدار تو است، پس مرا با خودت گردآور از طریق عباداتی که به تو متصل شوم، چگونه به تو راه یابم و به رؤیت تو نائل شوم از طریق موجودی که در وجودش نیازمند به تو است؟ آیا مگر به غیر تو چیز دیگری را ظهوری هست- غیر از آنچه برای تو هست- تا آن که وسیله ظهور تو باشد؟
عمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً
«کور باد، چشمی که لحظه لحظه تو را نمیبیند و حال آنکه تو دم به دم در منظر او هستی»
کجاست ثانیهای و کمتر از ثانیهای که وجود ما خالی از حضور خداوند باشد.
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
اگر من دارم حرف میزنم و نمی نفهمم، این حرف زدن از من نیست، این تویی که این جان را دادی، این نطق را دادی، ذهن و مغز را دادی، اراده را داری تا این لب باز شود و من سخن بگویم، اما چیست که ما را از این حقایق مبرهن مانند خورشید، دور میکند، غفلت از خود، غفلت از خدا، غفلت از زندگی و از حقایق حیات.