شهر خبر
برچسب‌های مهم خبری:#ایران#ثابت#جدید#ملت ایران#پیروزی انقلاب

«پاسخ به نبرد مخفی با ایران»-۱۶/ اسرائیل پای ثابت تجزیه‌طلبی در ایران


«پاسخ به نبرد مخفی با ایران»-16/ اسرائیل پای ثابت تجزیه‌طلبی در ایران

«آن‌ گونه که طیف‌های مختلف روایت می‌کنند، صهیونیست‌ها بعد از پیروزی انقلاب سراسری ملت ایران یک پای اساسی تجزیه‌طلبی‌ها و سایر برنامه‌ها برای براندازی نظام جدید در این مرز و بوم بودند.»

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- کتاب «نبرد مخفی با ایران» در سال 2008 میلادی به‌قلم «رونین برگمن» خبرنگار مشهور صهیونیست و توسط انتشارات سایمون اند شوستر در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است.

رونین برگمن (متولد 1972) دانش‌آموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تل‌آویو، یکی از شناخته‌شده‌ترین خبرنگاران و تحلیل‌گران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تایمز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانه‌های انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.

مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصاً ایران، حزب‌الله و گروه‌های مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیات‌های ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصل‌های مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقاله‌های متعدد نیز می‌پردازد.

او در گفتگو با تلویزیون فارسی‌زبان ایران اینترنشنال، مشخصاً به مسئله پرونده هسته‌ای ایران و مسائل مرتبط با آن ـ خصوصاً تلاش‌های مخفی صهیونیست‌ها برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی ـ می‌پردازد و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا می‌گوید که ترور دانشمندان هسته‌ای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحاً اسرائیل را مسئول این کار معرفی می‌کند.

برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچه‌ای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته است که البته بخش عمده‌ای از این کتاب به حزب‌الله لبنان ـ به عنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ 33روزه) با تمرکز بیشتر به‌روی نقش شهید عماد مغنیه ـ اختصاص دارد.

مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز به‌روی موضوع مک‌فارلین)، نقش ایران در حمایت از گروه‌های مبارز فلسطینی و البته مسئله هسته‌ای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.

اظهار نظرهای غیرمستند و خلاف واقع متعدد، کنار تحلیل‌های شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصاً در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده می‌شود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی می‌کند.

عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.

سلیمی نمین متولد 1333 ازجمله روزنامه‌نگاران باسابقه و یکی از شناخته‌شده‌ترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتاب‌های متعددی از وی به چاپ رسیده است.

متن کامل کتاب وی را در نقد و بررسی نبرد مخفی با ایران ـ که در آینده به‌زبان‌های فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد ـ می‌توانید به‌صورت روزانه در قالب پاورقی در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم بخوانید.

* * *

 قسمت شانزدهم:

فصل سوم

در فصل سوم، نویسنده کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» تمامی تلاش خود را به مخدوش کردن درخشش فوق‌العاده ملت ایران در نیم قرن اخیر معطوف کرده است. اتحاد و ایثار کم‌نظیری که توانست استبداد پهلوی را در هم کوبد و آمریکا، انگلیس و به‌ویژه صهیونیست‌ها را خفیفانه از تسلط بر ایران به زیر آورد، این ملت را در کانون توجه و تکریم سایر ملت‌ها قرار داد.

بعد از مدت کوتاهی، از این رخداد تاریخی مقاومت بی‌بدیل در برابر مهاجمی که حمایت قدرت‌های رانده شده از ایران و شیوخ برکشیده منطقه و حتی اتحاد جماهیر شوروی را داشت بر منزلت این دیار نزد کشورهای تحت سلطه غرب افزود و آن را به اسوه و الگویی پرجاذبه مبدل ساخت.

از آن‌جا که تبعات چنین امری کاملاً برای نویسنده و دستگاه‌های اطلاعاتی مرتبط، روشن است در این اثر تلاش شده علاوه بر مخدوش کردن چهره امام خمینی، روایت جعلی از بسیج مردم ایران برای پس زدن تهاجم صدام ارائه گردد.

برای نیل به این هدف چند واقعیت، وارونه جلوه‌گر می‌شود: اول چشم بستن بر تلاش‌های آمریکا، انگلیس و اسرائیل برای برپایی کودتا قبل از آغاز جنگ و صرفاً به صدام در این زمینه محوریت دادن؛ لذا در مورد کودتای نوژه این‌گونه روایتگری می‌شود: «در ابتدا، صدام تلاش کرد تا ثبات رژیم جدید را از درون تضعیف کند. او طرح گسترده‌ای را برای آزادسازی بخشی از خوزستان، منطقه‌ای در جنوب غربی ایران، و همچنین ایجاد یک دولت جدید ایرانی تحت حمایت شاه تبعیدی در آن جا آغاز نمود. این قیام نافرجام [مراد همان کودتای نوژه است] در 10 ژوئیه 1980 کلید خورد، اما طراحی انجام شده توسط اطلاعاتی خمینی کشف و با خشونت شدید نابود شد... پس از چندین بار تلاش‌های این چنینی، صدام از فکر از بین بردن حکومت ایران [از طریق کودتا] دست کشید و تصمیم گرفت مسیر مستقیم‌تری را بیابد.» (ف3، ص 52)

اسناد، روایات، شواهد و قرائن در این زمینه روشن‌تر از آن است که نیازمند بحث مبسوطی برای اثبات خلاف واقع‌گویی آقای برگمن باشیم.

کشورهایی می‌توانستند در یک کودتای نظامی وسیع و تعیین‌کننده نقش محوری ایفا کنند که با امیران و افسران گارد شاهنشاهی یا نیروهای برجسته ساواک سال‌ها کار کرده بودند و اعتماد متقابلی به یکدیگر داشتند.

این دستگاه‌های امنیتی همچون سیا، MI6 و موساد، اطلاعات دقیقی در زمینه ارزیابی نیروی انسانی مؤثر در ایران داشتند، البته با توجه به تمایلات صدام برای تبدیل شدن به ژاندارم منطقه، وی نیز صرفاً به عنوان حلقه‌ای در خدمت گردانندگان کودتا قرار گرفته و عده‌ای از ساواکی‌ها و امرای ارتش را به فرماندهی «پالیزبان» در مرز عراق با ایران مستقر ساخته بود، کما این که ترکیه نیز به عده‌ دیگری با محوریت آریانا در مرز با ایران فرصت استقرار داده بود تا در زمانی مقرر هماهنگ با تحرکی در داخل، از مرزها عبور و کودتا را تقویت کنند.

شعبان جعفری که معتمد صهیونیست‌ها‌ بود و در کودتای 28 مرداد 1332 خ. نقش محوری داشت در این زمینه در خاطراتش می‌گوید: «تو آمریکا بودم که برام از طرف [ارتشبد بهرام] آریانا خدابیامرز پیغوم آوردن که برم ترکیه باهام کار داره. رفتم ترکیه و باهاش مدتی همکاری کردم... سپهبد [حمید] امیری بود، سرهنگ امیرنور بود که این جا مرد و یه چند تا از این افسرای گارد بودن و خلاصه بعد این افسرا یواش یواش میومدن از اینور و اونور. اینارو می‌خواستن میومدن، خدمت شما عرض کنم که جا بهشون می‌دادن و اینا. ظهرام به حساب با کامیون غذا درست می‌کردن و به خونه‌هاشون میدادن، خیلی راه افتاده بودن. تیمسار [عبدی] مینو سپهر اونجا بود که میره با گشتاسب پسر آریانا کشتی تبرزین مال ایرانو رو آب می‌گیرن میارن و خلاصه شلوغی راه انداختن. یه چند تا از این پاسدار ماسدارام تو رضائیه به دست اینا کشته می‌شن... آریانا دو تا نامه به من داد که برم اسرائیل یکی رو بدم به اسحق رابین، یکی‌ام بدم به غوزی نرگس. آهان! یه کاغذم داد گفت: «برو پیش راد». راد رو می‌شناسین؟ همون که خونه‌اش عین کاخ سفیده.» (خاطرات شعبان جعفری در مصاحبه با هما سرشار، نشر آبی، سال 1381، ص354)

به منظور روشن‌تر شدن این که چه کشورهایی می‌توانستند محوریت کودتا در ایران را به عهده گیرند علقه و پیوند دیرینه فی‌مابین صهیونیست‌ها‌ و شعبان جعفری ملقب به «شعبان بی‌مخ» را از زبان سفیر اسرائیل مرور می‌کنیم و این‌که چگونه در جریان کودتای 28 مرداد 1332، وی و عده زیادی از چاقوکشان را از زندان آزاد می‌کنند و با ایجاد رعب وحشت به اهداف کودتاگران در ایران یاری می‌رسانند: «دوستان پهلوان جعفری این جوانمرد دلیر، میهن‌پرست و شاهدوست را از زندان آزاد کردند... پهلوان شعبان جعفری بارها از اسرائیل بازدید نمود و یکی از دوستان خوب مردم این کشور شد.» (یادنامه، مئیر عزری، سال 2000م اورشلیم، جلد 2، ص28)

بنابراین قبل از آغاز حمله صدام به ایران، صهیونیست‌ها نقش محوری در طرح‌های براندازی جمهوری اسلامی داشتند و اسناد سفارت آمریکا در تهران نیز گویای این واقعیت هستند.

برای نمونه، سندی که چالش بین دکتر ابراهیم یزدی- وزیر خارجه دولت موقت و بالاترین دیپلمات آمریکایی مستقر در تهران را منعکس می‌کند در برابر ادله ارائه شده از سوی یزدی مبنی بر تلاش اسرائیل و آمریکا برای راه‌اندازی حرکت‌های تجزیه‌طلبانه، مقام آمریکایی حرفی برای گفتن ندارد: «مدت قابل توجهی از این جلسه صرف بحث عراق و مسائل کردستان شد، یزدی تقریباً معتقد بود که هم آمریکا و هم اسرائیل، عراق را برای کمک به یاغیان کرد کمک می‌کنند. ما به‌خوبی می‌توانستیم که غیر واقعی بودن این مسئله را مطرح کنیم، اما حقایقی را که یزدی مطرح کرد مورد نظر مردم بود نشان دهندة ناراحتی‌هایی بود که از این نظر به دولت بازرگان وارد شده بود... در دنباله بحث، یزدی عصبانی و ناراحت‌تر از جلسات قبل به نظر می‌رسید... قسمت اعظم بحث صرف مسئله کردستان شد. یزدی گفت با اطلاعاتی که دارد قانع شده است که حمایت زیادی از خارج به یاغیان کرد می‌رسد و وضع کردستان را خیلی جدی تلقی کرد. یزدی گفت طبق اطلاعاتی که به دولت موقت رسیده آمریکا و اسرائیل با همکاری با عراق به یاغیان کرد کمک می‌نمایند.» (آن سوی اتهام، خاطرات امیرانتظام، جلد2، صص201و 200) [به نقل از سندهای 17 اکتبر 79، Cite Tehran 54502 و نامه لینگن کاردار آمریکا در ایران به وزارت خارجه آمریکا 18 اکتبر 79]

بنابراین آن‌ گونه که طیف‌های مختلف از آن ایام روایت می‌کنند صهیونیست‌ها بعد از پیروزی انقلاب سراسری ملت ایران یک پای اساسی تجزیه‌طلبی‌ها و سایر برنامه‌ها برای براندازی نظام جدید در این مرز و بوم بودند؛ لذا چگونه آقای برگمن انتظار دارد مخاطبانش این ادعارا بپذیرند که بعد از شکست این تحرکات و ورود دشمنان انقلاب اسلامی به فاز تقابل مستقیم، صهیونیست‌ها به یکباره تغییر رویکرد می‌دهند و در کنار ملت ایران قرار می‌گیرند: «ستون‌های ارتش عراق تقریباً بدون مواجهه با هیچ مقاومتی، شهری را پس از شهر دیگری و میدان نفتی را پس از میدان نفتی دیگر اشغال می‌کردند. به نظر می‌رسید که مسیر عراق برای اشغال تمام ایران کاملاً باز و حکومت خمینی به مویی بند بود. اما صدام حسین دو چیز را در نظر نگرفته بود؛ یکی سرسپردگی و تعصب پیروان خمینی و دیگر توانایی اسرائیل برای دخالت مخفیانه در حمایت از جمهوری اسلامی ایران.» (فصل 3، ص52)

این ادعا که صدام می‌توانست به اشغال ایران یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی ایران مبادرت ورزد و صهیونیست‌ها مانع این کار شدند بسیار سست و مغایر با تمامی مستندات حتی منابع غربی است.

همان‌گونه که در ارتباط با ادعاهای مطرح شده در فصل قبل توضیح داده شد، یک هفته بعد از تهاجم، صدام پیشنهاد آتش‌بس را ارائه داد. آیا معنای ارائه چنین پیشنهادی آن بود که وی می‌توانست تمامی ایران را فتح کند و نپذیرفتن آتش‌بس از سوی تهران به معنی در موضع ضعف قرار داشتن بود؟!

مرور برخی گزارش‌های منابع حامی صهیونیسم از صحنه نبرد، خود گویای بسیاری از واقعیت‌هاست. رادیو کلن در روز هشتم تجاوز صدام به خاک ایران می‌گوید: «ستاد ارتش عراق فکر می‌کرد که واحدهای نظامی عراق می‌توانند در یک جنگ برق‌آسا مانند جنگ 1967 اعراب و اسرائیل، ایران را به زانو درآورند، اما عراقی‌ها نتوانسته‌اند جز در موارد کوچکی از نوار مرزی، پیشرفت‌هایی حاصل کنند... رهبران ایران در پاسخ پیشنهاد آتش‌بس صدام گفته‌اند تا زمانی که عراق نیروهای خود را از ایران فرا نخوانده، هیچ‌گونه پیشنهاد مذاکره یا میانجی‌گری را نخواهند پذیرفت.» (خبرگزاری پارس، 8/7/59)

یا رادیو لندن به اتحاد ملت ایران و مقاومت تغییردهنده‌اش در صحنه نبرد اشاره دارد و می‌گوید: «اگر 6 روز پیش، صدام فکر می‌کرد که فرصت مناسبی برای تحقیر ایران پیدا کرده و می‌تواند موضع خود را در عراق تحکیم بخشد و مرد قدرتمند جهان عرب شود، امروز باید در این طرز فکر تجدید نظر کند. هدف عراق از حمله به ایران بی‌اعتبار کردن رژیم آیت‌الله خمینی بوده است، ولی به نظر می‌رسد که هدف مزبور با شکست مواجه شده و برعکس موجبات اتحاد مردم ایران را فراهم ساخته است.» (خبرگزاری پارس، 6/7/59)

 

ادامه دارد...