به گزارش برنا، فضای تیره و تار در عین حال طنز آلود داستان یادآور آثار تیم برتون ، کارگردان معروف آمریکایی است _ آثاری همچون اداوارد دست قیچی و کابوس قبل از کریسمس_ با این تفاوت که در گورمنگاست ، آنچه به تخیل خواننده تلنگر می زند نه موجودات و وقایع ماوراء الطبیعه ، بلکه توصیفات بدیع و اغراق آمیز و شاعرانه از امور این جهانی و اغلب پیش پا افتاده است. در سال 2000 میلادی سریالی بر اساس دو قسمت اول این مجموعه توسط شبکه بی بی سی و با بازی کریستوفر لی هنرپیشه ی شهیر بریتانیایی ، ساخته شد و به روی آنتن رفت.

در سال ۲۰۰۰ میلادی سریالی بر اساس دو قسمت اول این مجموعه، با بازی کریستوفر لی هنرپیشه بریتانیایی، ساخته شد و روی آنتن رفت.

داستان این‌ مجموعه از این‌قرار است که قرن‌هاست گورمنگاست قلعه‌ای سترگ به‌ وسعت کلان‌ترین کلان‌شهرها منزلگاه و مسند حکمرانی خاندان اشرافی گرون است و جایگاه برپایی آداب و رسوم مقدس و نامیرا و نامتعارف‌شان؛ از مراسم دوسالانه حک‌کردن شکل ماه نیمه پشت قفسه زرادخانه با خنجری آیینی گرفته تا لگدمال کردن سفره صبحانه خورده نشده است.

در ادامه داستان، همزمان با به دنیا آمدن جدیدترین عضو خاندان و هفتادوهفتمین لرد گورمنگاست به اسم تیتوس، نمایشی به‌غایت غریب‌تر و از بد روزگار، شوم‌تر به‌روی صحنه سایه‌پوش قلعه می‌رود: استیرپایک، شاگردآشپزی جوان و جاه‌طلب که از بیگاری در مطبخ معظم به تنگ آمده و تاب تحمل زندگی زیر سایه سهمگین سلطان میگسار مطبخ، سرآشپز کوه پیکر و کج رفتار قلعه‌، سوئلتر را از کف داده است، عزم و جزم می‌کند تا به هر قیمت از آن دوزخ زمینی بگریزد و با چنگ‌زدن به هر دستاویز ممکن راهش را به سمت ستیغ سلسله مراتب سازمانی آن سامان باز کند؛ خواه این دستاویز سنگی بیرون زده از دیوار باشد، خواه باز کردن باب آشنایی با پزشک خیر خواه و خل وضع خاندان، دکتر پرون اسکوالر و خواهرش .....

بخش‌هایی از کتاب:

از قضای روزگار آن روز سرانجام فرا رسید. در بعد از ظهری نمناک، مهمانی ناخوانده، که از قرار معلوم کلنجار رفتن با دستگیره در را به سنت رایج تر دق الباب ترجیح داده بود، چرت آقای راتکاد را در اعماق ننویش پاره کرد. سر و صدای دستگره در اتاق دراز طنین می انداخت و پیش می رفت و آخر الامر روی گرد و غبار نرم نشسته روی کف پوش ها نفوذ می کرد. آفتاب بزور از لای درز باریک کرکره به درون می پیچید. حتی در بعد از ظهر گرم و خفقان آور و بیمار گونی مثل آن روز هم کرکره پایین بود و تالار منبع نوری جز سوسوی ناهمگون شمع ها نداشت. راتکاد با صدای تلق تلق دستگیره از جا پرید. ریسمان های نازک و غبار آگین آفتاب تقلاکنان از کرکره می گذشتند و کله ی تیره رنگش را با روشنای جهان خارج شیار دار می کردند. همچنان که از ننو پایین می آمد سرش روی شانه هایش به لمبر خوردن افتاد چشمانش به سمت بالا و پایین در می جهیدند و در پایان هر یک ازین گشت زنی های بی مهابا و پر شتاب به دستگیره آشوب زده اش باز می گشتند.