سرویس سیاست مشرق- با نزدیکتر شدن به انتخابات حساس ۱۴۰۰، مواضع و نظرات چهرهها و گروههای سیاسی روز به روز صریحتر و شفافتر، دغدغههای آنان را درباره فردای انتخابات ۱۴۰۰ آشکار می کند.
در این میان، طیفی وجود دارد که اجزای مختلف سازنده آن، در زیر پرچم گروههای سیاسی مختلف اصولگرا و اصلاحطلب، در حال یکسانسازی و اتحاد کلامی برای انتخابات هستند. در کلام وابستگان این طیف، که می توان آنان را طرفداران «حفظ وضع موجود» با نام مستعار «اعتدالی» دانست، برخی کلیدواژههای مشترک به وضح قابل رصد است: عقلانیت، مذاکرهخواهی ذیل نام تعامل با دنیا، مخالفت با حضور «تندروها» (جریان انقلابی)، دولت وحدت، اتحاد میانه روهای اصلاحطلب و اصولگرا...
دو تشکل شاخص وابسته به این طیف در دو اردوگاه سیاسی اصلاحات و اصولگرا، به ترتیب کارگزاران سازندگی و تشکل موسوم به «شورای وحدت» (با محوریت جامعه روحانیت مبارز) هستند.
در روزهای اخیر، حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی، در سخنانی، یک کلیدواژه انتخاباتی در تخریب نیروهای انقلاب به منظومه این طیف اضافه کرده است: «بی ریشهها»
او در گفتگو با رسانهی اصلی بخش «اصولگرا» ی طیف اعتدالی، یعنی خبرانلاین روز ۲۵ بهمن، نقطه نظری را مطرح می کند که در واقع با این صراحت، بسیار بدیع بود. او مدعی می شود که یک جریان «بی ریشه» سیاسی در ۱۴۰۰ وارد رقابت می شود که "نظام را تهدید می کند"!
این که جریان کارگزاران، از گروههای کلیدی جریان استحالهطلب داخلی، نگران «نظام» شده است، بسیار قابلتامل است. او کمی جلوتر، منظور خود را از «بیریشه» های سیاسی، فاشتر می گوید:
بگذارید اظهارات حسین مرعشی را در زمینه بزرگتری قرار دهیم. از دستکم سه ماه پیش، دو رسانه اصلی بازوی «اصولگرا» ی جریان اعتدالی، یعنی خبرآنلاین (منسوب به لاریجانی) و نامهنیوز (منسوب به مصطفی پورمحمدی)، مانور رسانهای روی کلیدواژه «دولت نظامی» را کلید زدند و در این زمینه، بسیار پیشروتر از رسانههای اصلاح طلب بودهاند.
این دو رسانه، در ماههای گذشته بارها تلاش کردند از زبان برخی چهرههای «اصولگرا» ی اعتدالی، درباره خطرات ریاست جمهوری فردی با پیشینه «سپاهی»، هشدار دهند. مشکل آنها تازه هر سپاهی هم نیست، بلکه فقط برخی سپاهیهای خاص، «خطرناک» هستند! کما این که اعضای وابسته به اعتدالیون، چندباری صراحتا یا تلویحا گفتهاند که برخی چهرههای با سابقه سپاهی(حتی با درجه سرلشکری) را به مفهوم خاص، «سپاهی» نمی دانند!
به هر حال، حول کلیدواژه «دولت نظامی»، ما تاکنون شاهد یک نوع تبلیغات بودیم که هدف از آن، ذهنیت رایدهندگان و ایجاد هراس در آنان بوده است. اوج این نظرات، توئیت سعید حجاریان، عنصر امنیتی و فتنهگر بود که در آن تلویحا تهدید کرد که اگر رییس جمهور نظامی به قدرت برسد، نواحی مرزی شورش مسلحانه می کنند!
البته این نوع «سپاهیهراسی»، با هدف متاثر کردن رأس نظام، سابقهای قدیمتر دارد و به دهه ۶۰ باز میگردد.
در بحبوحه درگیری کشور در جبهههای دفاع علیه دشمن بعثی، زمانی که با فتنهانگیزیهای برخی عناصر سیاسی رادیکال وابسته به منتظری در سپاه تهران، اختلافاتی در سپاه ایجاد شده بود، قائممقام وقت رهبری، منتظری، نزد امام(ره) رفت و مدعی شد که سپاه قصد «کودتا» دارد. امام(ره) فرموده بودند که سپاهیان فرزندان خود ما هستند و کودتا هم بکنند، جای دوری نمی رود! [۲]
یا حسن روحانی، رییس جمهور فعلی، زمانی که نماینده مجلس و دستیار هاشمی در فرماندهی کل قوا بود، طبق خاطرات روزنوشت خود هاشمی، بارها از قدرت سپاه ابراز نگرانی کرده بود.
نکته بسیار جالب این که، غلامرضا مصباحی مقدم، عضو جامعه روحانیت و شورای موسوم به «وحدت اصولگرایان» (که مایل به ریاست جمهوری فردی چون علی لاریجانی هستند)، روز ۸ اسفند، باز در مصاحبه با خبرآنلاین (به مدیرمسوولی دبیر شورای اطلاعرسانی دولت، علیرضا معزی)، تلویحا مدعی شد که طرفداران رییس جمهور نظامی به دنبال حذف روحانیت هستند! [۳]
اما ماجرا وقتی جالبتر می شود که مرعشی، در همان گفتگو، از در دلسوز «نظام» و «محور مقاومت» می شود. به این بخش از گفتگو دقت کنید:
او سپس مطلبی را می افزاید که دقیقا در راستای همان مانور رسانهای پیشگفته است:
مرعشی صراحتا می گوید که رهبری اشتباه کرده که در تصمیمگیریهای کلان از «مشاوران» درست (بخوانید همان حلقه قدیمی قدرت و ثروت درون نظام) استفاده نکرده است و برای این که جایگاه نظام ارتقاء پیدا کند، باید همان الیگارشی در سطوح بالای نظام اثرگذار باشد.
البته مغالطهگری در ذات برخی چهرهها و گروههای سیاسی است، به این مفهوم که شعارها و حرفهای ظاهرا معقول و «دلسوزانه» می زنند، اما مصداق کامل «کلمهالحق یراد بها الباطل» است.
آنچه که در ذهن لیبرالیستهایی چون مرعشی از «توسعه اقتصادی» وجود دارد، همان است که در سال ۹۲، شعار روحانی بود. یعنی نظام از همه مبانی ایدئولوژیک و ابزارهای قدرت خود عقبنشینی کند تا از لحاظ آمریکاییها و شرکاء، «نرمال» محسوب شود و آنگاه از سر لطف، شرکتهای بزرگ فراملیتی وارد ایران شوند و «؟ دلار» بیاورند، «اشتغال» درست کنند، «تولید» را بالا ببرند... در این میان نقش لیبرالیستهای وطنی (همچون مرعشی و دوستان و منحدان) آن است که همچون دولتهای دستنشانده، به عنوان «الیت» حاکم که "زبان دنیا را بلدند"، به عنوان حافظ منافع کارتلهای اقتصادی بینالمللی، برای بقای در قدرت، تضمین امنیتی بگیرند. یعنی همان مدلی که در دوران جنگ سرد در برخی کشورهای آمریکای جنوبی شاهد بودیم، یا همین الان در مصر و عربستان و افغانستان و عراق می بینیم. با اظهارات ظاهرا دلسوزانهی مرعشی و دوستان «اعتدالی» اش، نظام هم میتواند تن به برجامهای ۲ و ۳ و ۴ و...بدهد، هم توسعه اقتصادی پیدا کند و هم برنامههای انقلابی خود را پیش ببرد!
این در حالی است که اصولا با تسلیم و رها کردن ابزارهای اقتدار، نه از تاک نشان خواهد ماند و نه تاکنشان. او جمهوری خلق چین را مثال می زند که هم ثروتمند شده و هم از مواضع کمونیستیاش عدول نکرده است! این یک جعل و قلب واقعیت آشکار است. جمهوری خلق چین گرچه امروز به لحاظ ساختار سیاسی و مدیریتی کشور، همچنان بر اساس سیستم تکحزبی و انضباط نظامهای کمونیستی عمل می کند، ولی چینپژوهان به خوبی می دانند که در حوزه اقتصاد، فرهنگ و امور اجتماعی، چندان اثری از ایدئولوژی بنیانگذار انقلاب چین و مائو تسه تونگ، باقی نمانده است. مضافا این که اگر چین به قدرت اقتصادی و طبعا اثرگذاری سیاسی امروز رسیده، بر خلاف نظر و دیدگاه خطرناک امثال مرعشی، حاصل برجامیزاسیون نبوده است، بلکه ابتدا زرادخانهی هستهای خود را سامان داد تا «بازدارندگی» ایجاد کند. سپس از فرصت تنفس حاصل شده و سدی که به واسطه توسعه توان نظامی در برابر نظام سرمایهداری جهانی ایجاد کرد، جهش صنعتی و اقتصادی خود را آغاز نمود. از قضاء، همه تلاش نظام سلطه(و دنبالههای داخلی آن) این است که ایران به آن سطح از بازدارندگی نرسد که فرصت تنفس برای جهش اقتصادی و صنعتی همهجانبه را پیدا کند که قابل مهار نباشد.
جدای از این، مرعشی در مدعی می شود که "مساله را برای رهبری تشریح نکردهاند"، و با توجه به جملات بعدی، به زعم او، رهبری حتی منافع «ولایت فقیه» را هم درست تشخیص نداده است و کارگزارانیهای زرسالار باید به ایشان منافع ولایت فقیه را یادآوری کنند!
مرعشی یکی از نمایندگان و اصطلاحا «نماد» های همان «گارد قدیمی» (اصطلاحی سیاسی در بلوک شرق در دوران جنگ سرد) است که در نیمه نخست دهه ۷۰ در اوج قدرت و ترکتازی خود بود. یک الیگارشی قدرت و ثروت که در نیمه نخست دهه هفتاد، چارچوبه قدرت را در کشور در اختیار داشتند و با ترکیبی از اقتدارگرایی حول محور هاشمی رفسنجانی، تنظیمات «امنیتی»، حلقه مشخص و بدون چرخش نخبگانی و اعمال فشار و محدودیت سنگین بر مطبوعات و رسانهها، قدرت را در «دایره» حفظ می کردند. آنها که بعه لحاظ تابلوی سیاسی، ذیل عنوان «راست سنتی» شناخته می شدند، از لحاظ اقتصادی طرفدار یک نوع سرمایهداری دولتی و از لحاظ سیاسی، طرفدار حل و فصل امور کشور در حلقههای بسته و پنهان قدرت بودند و از به کارگیری ساز و کارهای امنیتی خشک و بی انعطاف برای بستن فضای انتقاد، ابایی نداشتند.
این طیف حتی برنامههای جدی هم برای حفظ آن «شرایط طلایی» داشتند. طرفداران و حواریون هاشمی در راست سنتی، در سال آخر ریاست جمهوری او، زمزمههایی را مبنی بر مادامالعمر کردن ریاست جمهوری او صورت دادند که توسط چهرههای کارگزارانی چون حسن روحانی و عطاءاالله مهاجرانی صراحتا مطرح هم شد، که با مخالفت رهبر معظم انقلاب، بایگانی شد.
علی لاریجانی، که اکنون گزینه مطلوب «اعتدالیون» برای ریاست جمهوری است، در سال ۷۳، رییس صدا و سیما و همراه و همرای دولت هاشمی بود. او در خاطرات خود به تاریخ ۱۴ شهریور ۷۴ نوشته است:
اما در مقطع انتخابات سال ۷۶، بر خلاف روایتی که بعدا طیف کارگزاران نقش اساسی در جا انداختن آن داشت، که هاشمی طرفدار انتخاب خاتمی بود و حتی در نماز جمعه هم قول داد هیچگونه دستکاری در انتخابات نشود، محمد موسوی خوئینیها، از اعاظم جریان چپ و معروف به پدر معنوی اصلاحطلبان، سال گذشته در گفتگو با ایرنا، روایت دیگری ارایه داد که دستکم قابلتامل است.
خوئینیها گفت:
او سپس درباره دیدگاه هاشمی درباره «مهندسی انتخابات» هم مدعی شد:
درباره جریانات دهه ۷۰ و نقش و عملکرد جریانهای سیاسی، حرف و سخن بسیار است و هنوز یکی از هزاران مورد تدقیق و تحلیل قرار نگرفته است، لیکن به عنوان یک مساله اساسی و عبرتآموز، این بحث که چه کسانی، ذیل چه تابلوهایی تلاش کردند رهبر انقلاب را، خلاف مشی و سلوک سیاسی ایشان، طرفدار و حامی یک نامزد خاص معرفی کنند و با یک طراحی مرموز، با یک تیر چند نشان بزنند، باید حتما مورد بررسی قرار گیرد. روایتی که موسوی خوئینیها مطرح می کند، البته یک ادعاست و باید مورد راستیآزمایی قرار بگیرد، اما این مساله بین و روشن است که برای رهبر معظم انقلاب در سال ۷۶، حضور پرشور مردم و تحقق اراده ملت اصل اساسی و تغییرناپذیری بود که پای آن با تمام توان ایستاد.
اما پاسخ این سوال که این که چه کسانی، ظاهرا در دو جناح مختلف، با ظواهر مختلف، اما با طراحی مشترگ و هدف مشترک، تلاش کردند وحدت ملی را بشکنند، «دوقطبی» های عمیق، فرساینده و حتی خونین ایجاد کنند، کلیدی است که قفل بسیاری از ابهامات سه دهه اخیر تاریخ انقلاب را باز می کند. امروز، که بسیاری از اختلافات و دوقطبیهای ظاهرا عمیق دیروز، به کناری رفته و رقبا، بلکه دشمنان دیروز، در یک اردوگاه قرار گرفتهاند و نرد عشق می بازند، معلوم می شود که آنها که در سال ۷۶، با یک تابلوی سیاسی و با اهدافی خاص، نامزدی را «گزینه نظام» معرفی کردند و آنها که با تابلوی سیاسی دیگر، بعد از برگزاری انتخابات، نتیجه آن را «نه بزرگ» به نظام تبلیغ کردند، هر دو بازیگر یک اتاق فرمان بودند و هدف هم چیزی زدن جایگاه ولایت نبود، یکی در لیاس «دوست» و یکی تحت لوای «مخالف».
شاید همه بغض و کینهی این طیف از سال ۸۴، در این بود که چرا رهبر انقلاب قاطعانه بر تحقق ارادهی عمومی ملت برای تغییر «وضع موجود» و شکست حلقهی بسته قدرت و ثروت، ایستادگی کردند و کشور رجعتی دوباره به آرمانهای نخستین انقلاب صورت داد. این که رییس جمهور منتخب سال ۸۴، چه اندازه قدردان پایمردی رهبری در ۸۴ و ۸۸ برای به کرسی نشستن آرای ملت، بوده و اصولا چقدر اکنون همان افکار و اعتقادات انقلابی را دارد، بحث مفصل و مستقلی است که در جای دیگر باید به ان پرداخت.
اما حسن روحانی در سال ۹۳، قسم جلاله یاد کرد که "دوره ۸۴ تا ۹۲ هرگز تکرار نخواهد شد"، در واقع نفیر همان حلقه «قدیمی» خطاب به راس نظام بود، همانها که یک جمله رهبر انقلاب در خطبه تاریخی خرداد ۸۸ را، که در پیگیری آرمانهای انقلابی و حمایت از محور مقاومت، در قیاس با نظرات هاشمی رفسنجانی، نظر رییس جمهور وقت را به خود «نزدیکتر» خواند، تبدیل به یکی از بندهای کیفرخواست رهبری کردند و از هیچ فرصتی برای به رخ کشیدن آن به راس نظام گذر نمی کنند. البته نظر حضرت آیتالله خامنهای، در آن زمان و با نظرات احمدی نژاد انقلابی و محبوب محور مقاومت در ۸۸ نزدیکتر بود، نه احمدینژاد امروز که روز به روز بیشتر خط قرمز روی اعمال و افکار آن زمانی خود می کشد و نماد مقاومت، یعنی حزبالله لبنان را در مصاحبه با رسانه وابسته به سعودیها در لبنان زیر سوال می برد!
روحانی در سال ۹۲، با محوریت و صحنهگردانی همان «گارد قدیم» (که عناصر آن در گروهها و جریانهای مختلف منتشر هستند) به قدرت رسید و بلاتردید، بهترین و ایده آلترین گزینه برای جریان طرفدار «نرمالیزاسیون» (با هر تابلویی، خواه اصولگرا، اصلاحطلب یا اعتدالی)، از جمله حزب متبوع حسین مرعشی، کارگزاران، بوده و هست.
اهل نظر، وقع چندانی به فاصلهگذاریهای تاکتیکی و نقزدنهای گاه و بیگاه مرعشی و همفکران او درباره روحانی نمی گذارند. حال که دو دوره روحانی قانونا به اتمام می رسد، باز بهترین گزینهای که منافع گارد قدیم را تامین می کند، اشبهالناس به روحانی از نظر کردار سیاسی و جهانبینی است. این که گزینه مورد نظر، تاکنون زیر چه تابلوی سیاسی بوده، معمم است، مکلاست یا نظامی، فرقی نمی کند: او نباید در کلان پروژه «نرمالیزاسیون» وقفه ایجاد کند. در چنین مسیری، جریان نیروهای انقلابی بزرگترین مانع و رادع هستند و باید به هر وسیلهای از آنها یک یک «نهدید» ساخت. این وظیفه اصلی است که چهرههای رسانهای «اعتدال» از جمله مرعشی بر عهده دارند.
[1] https://www.khabaronline.ir/news/1485683
[2] https://www.irna.ir/news/84052969
[3] https://www.khabaronline.ir/news/1490160
[4] https://www.mashreghnews.ir/news/798578